eitaa logo
شکوفه پرتقال(نرولی) 🪴 Neroli
98 دنبال‌کننده
522 عکس
240 ویدیو
16 فایل
کانالی صمیمی برای شاعرانه ها ؛ دلنوشته،هایکو ،عکس نوشته، کاریکلماتور،رمان و... ارتباط با مدیر کانال: @morning_rain_1403
مشاهده در ایتا
دانلود
«آهنگ شب های روستا» م_جمشیدی هیاهوی بهار و تابستان را دوست داشتم غروب که می شد خورشید دامنش را جمع می کرد و نرمک نرمک از روستا خدا حافظی می کرد. گاهی اوقات برای بدرقه اش روی تپه ای می ایستادم و تماشایش می کردم. گله ی گوسفندان بعد از چرا، از پشت تپه پیدایش می شد. وارد روستا که می‌شد در هر خانه که می‌رسید گوسفندان چند تا چند تا جدا می شدند و به خانه ی صاحب خود می رفتند. زنان روستا را می دیدم که سطل شیر به دست، برای دوشیدن شیر دام‌ها آماده می شدند. پسرکان به همراه پدرانشان از باغ ها و زمین های کشاورزی به خانه برمی گشتند. مینی بوس که هر روز صبح به شهر می رفت. غروب به روستا باز می گشت. و مسافران را در مرکز روستا پیاده می کرد. و بچه ها دوان دوان با اشتیاق به استقبال مسافران می رفتند. مادران به همراه دخترکانشان کوزه ها را از آب چشمه پر کرده روی دوش می گذاشتند. و راهی خانه می شدند. رقص پرستوها در آسمان سرخ غروب شور و نشاط بچگی ام را بیشتر می کرد. دختران کوچک تر مسئول جمع آوری مرغ ها و جوجه ها و بردن آنها در لانه هایشان بودند. گنجشکان هم آواز خوان برای خواب به لانه هایشان می رفتند. کم کم آواز وغوغای روز جای خود را به سکوت و آرامش شب هدیه می‌ کرد. مادرم پشت بام را آب و جارو می کرد. گلیم را پهن می کرد . سماور را روی میز کوچکی می‌گذاشت. استکان‌ها و قندان هم کنارش می گذاشت. رختخواب ها را هم کمی عقب تر روی هم می چید. شام را هم که از غروب آماده کرده بود، به پشت بام می‌برد. ما که از بازی دل نمی کندیم کنار درخت توت یا هفت سنگ بازی می کردیم یا ی قل دو قل سنگ های ی قل دو قل را از توی جوی آب که دم در خانه مان بود انتخاب می کردیم هم تمیز بودند، هم گرد ، باب ی قل دو قل. گاهی هم مشغول توت کندن از درخت می شدیم که، مادر صدایمان می‌کرد. بچه‌ها شب شده بیاید خانه مادر ، ی کم دیگه بازی کنیم؟ مادر: باشه ولی دیرنکنید. باشه زود میایم. بازی که تمام می شد با خواهرم دوان دوان از حیاط به سمت اتاق می رفتیم رادیو ضبط قدیمی را بر می داشتیم روی پشت بام کنار سفره می گذاشتیم بعد از شام رختخواب ها را پهن می کردیم. با خواهرم کنار هم توی رختخواب به آسمان پرستاره چشم می‌دوختیم منتظر قصه رادیو می ماندیم. « شب بخیر کوچولو » «گنجشک لالا» گنجشکان را می دیدیم که برای خواب به لانه هایشان می رفتند . « آمد دوباره مهتاب لالا» مهتاب را بالای سرمان می‌دیدیم. «قورباغه ساکت خوابیده بیشه» صدای قورباغه ، تصور بیشه برایمان دور از ذهن نبود. صدای جیر جیرک ها صدای واق واق سگ ها صدای شر شر آب رودخانه صدای سکوت شب ... همه ی اینها لالایی بچگی ام بود. این صدای دلنشین را فقط از رادیو نمی شنیدیم این آواز روستای ما بود که هر شب در گوشمان زمزمه می شد... https://eitaa.com/neroly1402