eitaa logo
نوشتنی جات
778 دنبال‌کننده
5هزار عکس
477 ویدیو
35 فایل
نوشته های کله سبزیجاتی از زیر تا پیاز:-/ !!؟ 📚وی یک کتاب باز عاشق و دیوونه و علاف است که‌ در عین خواندن کمی نیز🧠را ورزش میدهد و فکر میکند و چاشنی نوشتن 🖋را هم به معجون مخلوط خود اضافه میکند برای ارتباط نگرفتن!!با ادمین کانال : @amirabbasshahsavari
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب این عزیز و گوگولی یعنی کاغذ پران (چه اسم قشنگی ،به معنای بادبادک است به افغانی )از داداش گلمون سید احمد مدقق گرفتیم امشب حس بچگی هام رو داشتم‌وقتی میومدم خونه تا مجله رشد رو ببینیم اومدم و بازش کردم و و لذت بردم از اینکه کلی ایده نو داشت برای مجله کلی میگم یعنی کلی ها مثلا خیلی از صفحاتش رو بچه ها نوشته بودند ....معرفی کتاب نقطه 😍....معرفی کتابخانه خانم عبدی و کلی چیز جالب از فرهنگ افغانستان مثل جلغوزه و ‌.... من اگر کودک و یا نوجوان افغان بودم حتما این ماهنامه رو هر ماه تهیه می کردم اگر کودک و نوجوان ایرانی هم بودم تهیه می کردم چون هم مطالبش ناب و بکره و هم با فرهنگ و زبان افغانستان بیشتر آشنا میشدم راستشو بخواید همین الان هم مجاب شدم که برای خودم هم هر ماه برم این مجله رو بخرم و بخونم 😅 آخه مطالب مفید خیلی زیاد داره و اونقدر هم مجله تکراری و حال به هم زن با پول مفت نفتی دیدم که حالم از هرچی مجله بود رو بد کرده بود که کاغذ پرا ن اومد و به دادم رسید .... دوباره برد منو به کودکی و نوجوانی ام مجله رشد ،مجله اطلاعات علمی ،دانشمند و دانستنیها و ....یادش بخیر چقدر مجله باز بودم @neveshtanijat
اسنپ نوشت : دیشب یک مسافر رو از کریمی سوار کردم و تا پردیسان بردم بعد پردیسان جاده ورجون قبول کردم تا خود پردیسان ۴۰تومن ،زنگ‌ زد گفت داداش ما پنج نفریم‌ ،پنجاه می دیم .گفتم اشکال نداره داداش ،ذوق کرد و گفت پس زودتر بیا منتظریم .رفتم توی یک جاده خاکی بعد بیمارستان ۱۰۰۰تخت خوابی خاتم که در حال ساخته ،کلی اسکلت فلزی بود که نیمه کاره بود و در تاریکی شب تنها سیاهه ای بود بر تنه خاک و پنج تا سایه گنده ،به جای زمین روی هوا راه می رفتند و به سمت ماشین آمدند ،حقیقتش یک لحظه گرخیدم ،گفتم تمام است .خفتم می کنند و ماشین را می گیرند و تمام ... اما آمدند و نشستند .پنج جوان افغان ...بد به دلم راه ندادم ،مثل دیگر افغان های دیگر با صفا بودند .تا نشستند به قول خودشان شروع کردم به گپ زدن ،گفتم ‌چقدر ساختن اینجا (حقیقتش تا دو سال پیش اینجا ها همش بیابون بود ،نمیدونم‌ چی شد توی این یک سال که اینطور بلدوزری‌ ساختن و یا چی شد تو اون دوسال که هیچ نساختن ،خلاصه هرچه هم بسازه آقا سید ابرام بازم تا سال بعد چهارمیلیون نمیشه و همین یک شعار عملی نشده ،کافیه که بهش رای ندم و امیدوارم فقط به خاطر رای من ،توی این یکسال سریع سه میلیون ساختمون نظاره ،چون خونه ،بحث یک عمر زندگیه‌ ،انبوه سازان هم دوساله می سازن ،اما اگه بخوان می‌توانند ،حداقل میتونن آمار ساختن چهار میلیون مسکن رو بدن ،اصلا به ما چه موافقی پرانتز رو ببندم و بریم سر روایت خودمون)گفتم چقدر ساختن اینجا و گفت آره هشتاد و پنج هزار هکتاره،و یکساله ساختن با لهجه شیرین افغانی اش‌،و بعد هم سر یک فندک داشتند جر و بحث می کردند ،گفتم داداش فندک که چیزی نیست من اگه سیگاری بودم ،فندکم‌ رو میدادم به شما ،گفت فندکش از این کرونا است از این پانصد هزار تومنی ها ،گفتم آهان اگه از اینا است آره کپی گپ کردند بین خودشان که به این جلویی گفتم شما قبل طالبان اومدی ایران یا بعد طالبان گفت :من قبل طالبان ،و برگشت به پشت سری ها اشاره کرد و گفت اینها پیش از طالبان ،من خندیدم گفتم قبل و پیش که یک معنی داره ،او هم خندید گفت من سه ساله اومدم ،پیش از طالب اینها ولی نه ،دوتا از عقبی ها هم پیش از طالب .اون دوتا هم گفتند ما چند روز بعد طالب آمدیم . القصه اینها مثل بقیه برادران و خواهران افغان از طالبان نرجیده بودند میگفتند امنیت هست اما کار نیست گفتم اینکه زن ها را نمی گذارند درس بخوانند چه .... گفت چند ماه پیش ! در این چندماه پیش اینها اولین نفراتی هستند که از طالبان زیاد بد نگفتند .احساس کردم بندگان خدا زیاد در باغ سیاست نبودند .گفتم مجردید گفتند نه نامزد کردیم و زن هایمان افغانستان هستند .گفت اینجا باهمیم‌ عین برادر کسی مریض شود می بریمش دکتر ،لباس های یکدیگر را می شوریم....می‌گفت اینجا خوشیم ،شما ایرانی ها قدر نعمت را نمی دانید ،ایران خوب است ،افغانستان از ایران زیباتر است .اما شما نعمت دارید ،قدر نمی دانید .به خدا اگر شما ایرانی ها جای ما در افغانستان بودید ،هلاک می شدید . همه خندیدیم .برایم سوال شده بود که چطور به پنج جوان مجرد خانه داده اند . اما آنها داشتند می رفتند سالن فوتبال و شب ها هم در همان ساختمان ها می‌خوابیدند ،از من هم دعوت کردند و گفتم سالهاست بازی نمی کنم ،آخرین بار بازی لیورپول آرسنال را که دیدم ،دچار کشیدگی عضله شدم،خندیدند موقع پیاده شدن ازمن حلالیت خواست و خندیدم و گفتم ،برعکس بوده گفتم اسمت چیست : : وحید جان جانم ،چه اسم ،خیلی خوشحال شدم وحید جان رفتند و قطعه ای دل مرا بردند ،قلبی که خیلی وقت بود اینقدر خوشی و صمیمیت و سادگی و صفا را در یک جمع دوستانه ندیده بود. @neveshtanijat
آقا محمدعلی نوروزی ۴۲ ساله بود اما مثل هجده ساله ها پرچم بالا گرفته بود و خسته نمی شد می گفت برای تسلیت به کل مردم ایران آمده ام ،آمده ام تا پیام تسلیت مردم افغانستان را به رهبر عزیزم برسانم @neveshtanijat