eitaa logo
نوشته های خاکی
20 دنبال‌کننده
14 عکس
2 ویدیو
0 فایل
به نام خدا ♦️حرف ها واژه می شوند کلماتی برای بیان احساسی زیبا ‌. . . عین شین قاف ❤ ♦️جمله هایی که خاطره می شوند ثانیه هایی بی انتها ‌. . . ♦️و من منتظر لحظه ای 🌷 مانده ام تا عاشقانه ای شوم به سوی خدا . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین(۳)🌷 وقتی دلت از سنگینی دنیا به سمت بی حوصلگی می رود . . . *وقتی ثانیه ها فکرت را به تکرار سوق می دهد. . . *بدان که آسمان وسعتش از زمین خیلی بیشتر است و تو با آسمانی بودن می توانی دلت را عاشق و فکرت را عاقل کنی . . . (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
enc_17140904366438793649501.mp3
3.03M
به نام خدای عاشقان🌷 دلم را گره زده ام به آنانی که پا، روی دلشان گذاشتند تا من عاشق باشم فکرم را سپرده ام به آنانی که فکرشان ماورای، تفکر آدم ها بود مرا چه شده است؟ چرا دلم هوایی شده؟ مگر می شود گمنام ها هم آشنا باشند! دلم را چه خوش خریده اند فکرم را چه زیبا سروده اند دیگر من خودم نیستم چقدر دنیا برایم کوچک شده شما گمنام هایی هستید که آشناتر از هر آشنائید. و من آشنایی هستم، که کسی مرا در آسمان نمی شناسد! من مانده ام با یه دنیا دلتنگی و دلمردگی . . . . . . . (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
به نام خدا 🌻گاهی باید از گذشته ها هم گذشت از خاطرات خوب لحظه ها هم گذشت باید با دستان خالی به خدا رسید باید از سختی . . . ترک عادت ها هم گذشت باید از عشق به مفهوم زیبایی رسید باید از ننگ تهمت ها هم گذشت . . . (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) ۴ مهر سال ۱۳۹۴ https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
بسم رب الشهدا و الصدیقین(۴) در ره عاشقی ما نقطه پرگاریم هر چه او گفت، با سر و جانمان در خدمت داریم . . . مگر می شود در ره ارباب حسرت وصل را نخورد! ما به عشق حسین(ع) بیماریم یک عمر در آرزوی پرواز ما غصه خوردیم و بیداریم به ما نگویید، که لیاقت نداری ما از محبت مادر، انتظار داریم همه جان، همه روح ما دیگر دنیا نمی خواهد ما برای دیدن یاران آرزو ها داریم درست است که گناه کاریم ولی چه کنیم که عشقی بی نوا داریم دنیا، بی خیال ما باش ما چشم به سوی ماسوا داریم یه عمر دل به دنیا بستیم و حالا دل به سوی آسمان ها داریم (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
به نام صاحب سلام پری تازه نوشتن را شروع کرده بود.او شش سال بیشتر نداشت و دختری باهوش بود؛ مادرش حروف الفبا را کاملا به او یاد داده بود و داشت به بهانه املاء به او درس زندگی را یاد می داد.مادر گفت بنویس بابا؛ نوشت و گفت: مامان چه کلمه قشنگی، اگه برعکسش کنی می شه آب آب؛ ولی چرا می گن بابا آب داد یادم باشه رفتم مدرسه بنویسم مامان آب داد.مادر بغضش گرفت و دستی بر روی موهای پری کشید و گفت عزیزم بنویس آب.گفت: مامان آب و تشنگی با هم هم خانواده ان؟ مادر گفت نه. پری گفت باشن یا نباشن من که تشنگی رو نمی تونم تحمل کنم.مادرش برایش آبی آورد و کودک با لبان سرخ و کوچکش خورد و گفت: بقول مادرجون، یاحسین علیه السلام. مادر گفت بنویس شهید. پری شهید را خوب بلد بود بنویسد آخر پدرش شهید شده بود و داشت نام پدرش را املا می کرد؛ و در کنار شهید نوشت فراغ. مادر با دلی پر و صدای لرزان گفت بنویس گمنام. پری گفت مامان آدما مگه همشون اسم ندارن، اسم آدمم مگه گم می شه. مادر گفت تو جنگ خیلی ها آدم بودن رو گم کردن و بعضی ها نامشون گم شد تا ما خودمونو پیدا کنیم، مثل بابا شما که شهید گمنامه.پری فراق را از کنار نام شهید پاک کرد و گمنام را کنار اسم شهید نوشت، و دلتنگی رو به شهید گمنام اضافه کرد. مادر گفت بنویس سرایدشت. پری تا حالا این جمله را نشنیده بود به مادرش گفت سرایدشت اسم چیه. مادر گفت چهار تا شهید در گمنامی و غربت اونجان که یکی از اونا شاید بابای شما باشه. پری با مداد قرمز با خط درشت نوشت شهدای گمنام سرایدشت،بابا آب داد عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۳ https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
به خالق زیبایی ها  صدای دلنشین دریا را دوست دارم و از طراوت و سرسبزی جنگل آرامش می گیرم، با دیدن بزرگی کوه می فهمم که هیچم؛ و با دیدن آسمان می فهم که برای رسیدن به خدا باید راه هایش را بهتر از زمین بشناسی. دریا را به خاطر آبی رنگش و لالایی موج هایش، و حتی ذرات میکروسکپی حیات بخشش دوست دارم، وقتی بر روی ساحل دریا قدم می گذارم با چشم یقین می بینم که صدف ها ذکر یار می گویند و با گوش خود می شنوم که ماهی ها با هر نفس، آبششان را با  یارب یارب پر و خالی می کنند. درختان سبز وجود، نه سبز نمای جنگل، هر روز غذای یک سوم وجودم را به رایگان می دهند و من هنوز نفس می کشم و زنده ام؛کاغذی که من  در آن حروف را به اسارت کلام در می آورم، بی وجود چوبش،  درد نوشته هایم در سینه می مانَد و من دیگر هادی نخواهم بود؛ وقتی شاخه های درختی را می بینم که با نسیم بالا و پایین می رود و شاخه ها برای یک لحظه ای کوتاه هم ذکر یا رب یاربشان قطع نمی شود از منِ وجودم خجالت می کشم. در سر بالایی کوه سِرّی است که وقتی پیر شدی می فهمی، در قله کوه، ایام شباب را به چشم می بینی و از آنجا دشت چه قشنگ و زیبا در چشمت جلوه می کند، غافل از اینکه ثانیه ها می روند و تو باید سراشیبی کوه را برگردی و در  هنگام پایین آمدن از کوه یاد ایام خوش و ناخوش زندگی می افتی و ای کاش ها ورد زبانت می شود، و اگر خیرهً یَره در کولبار بندگی ات فراوان باشد به مقصد خواهی رسید و گرنه جاذبه زمین قدرت تسخیر روح را ندارد و روح باید به آسمان پرواز کند و سر آخر جسمت خوراک حشرات و کرم ها خواهد بود. و باید انتظار هاویه را بکشی و تو چه می دانی که هاویه چیست. . . ای دوست قصه دریا و کوه و جنگل نگفتم که بخواهم موعظه ای بر صفحه دلت نقاشی کنم،من به در دل خود زدم که دیوار عقل شما حس کند که ما آمدیم با زندگی کردن قیمت پیدا کنم، نه به هر قیمتی زندگی کنیم. سهراب گونه نوشتم، احساس و فلسفه را با هم پیوند دادم، تا بگویم سرّی را که من می بینم و شما . . .  حال ای دوست از کدام قبیله ای . . .  آیا صدای ناقوس زلزال را می شنوی،کاروان آماده رفتن است و تو . . . می خواهی بمانی و غذای دنیا شوی،پس به هوش و گوش باش تا از قافله جا نمانی. ۱۵ خرداد ۱۳۸۹ (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
به نام صاحب سلام 🌷دل نوشته ای در وصف شهید محمد سلیمانی در شهادت سری است که فقط شهید از آن آگاه است و ما چه می دانیم که شهید سلیمانی چگونه به مرحله ای رسید که کارهایش برای رضای حق بود، نمازش بوی بندگی می داد، دعایش بوی دلتنگی کوچه های مدینه می داد، آخر او هنگام شهادت سربند یا زهرا (س) به پیشانی داشت،دنیا دیگر در دیدگانش کوچک تر از آن بود که خود را دلبسته آن کند، آخر او معنی عشق را  فهمید و جاذبه زمین قدرت آن را ندارد که به سالکان عشق قانون های مادی را دیکته کند، و ما آدمیان با اینکه هزارن کتاب در وصف عشق نگاشته ایم هنوز نمی دانم عشق چیست.چه خوش است که انسان به مرحله ای برسد که یقین خوانندش و در این حال، فرشته ها برایت لونگ شرمندگی می اندازند ، و منادی رجیم از ناسپاسی خود در درگاه حق تعالی گریان می شود و بر خود هزاران لعنت می فرستد، آری مقام شهادت در گستره ولایت رقم می خورد و محمد پیش از اینکه به شهادت برسد،شهید بود، او دیگر تاب خیابان های رودسر را نداشت،و می خواست با خون خود باران رحمتی بر این دارالمومنین که به موزه بی حیایی رفته، فرود آورد؛ و ما  تا روزی که ندای زلزال بر کوهها افکنده می شود ، شرمنده خون شهیدان خواهیم بود،شهید را باید شهید وصف کند نه آن کسی که هنوز در کلاس آغازین بندگی درمانده و هر آینه با تبصره توبه قبول می شود؛شهید سلیمانی عاشق خدا شد و عشق را نردبانی برای رسیدن به او ساخت و خونش بهای پروازش بود، و او مهمان ویژه خدا شد و اکسیر عند رب یرزقون پاداش این چنین مهمانی خواهد بود،گر چه در باغ شهادت را بسته اند،ولی تبصره ای به نام لیاقت بر آن نهاده اند و من در آرزوی پرواز به  این پرستوهای عاشق غبطه می خورم و شب را به امید فرادی که شاید من هم لیاقت آسمانی شدن یابم سر می کنم . . . ۲۹ فرودبن ۱۳۸۹ (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
هوالنور فاطمه فاطمه است نَ اینکه واژه ای باشد محصور در پنج حرف فاطمه بِ وسعت پنج نور بی انتهاست فاطمه تبسم، محبت خداست فاطمه، قصه ای درد آشناست *فرصتی برای عاشقی *اسمی به انتهای قاصدک های گمنام *طنینی به زیبایی آواز بهار *مسیر سبزی، در افق محبت *هدیه ای برای، عاشقانه ها آری فاطمه فاطمه است واژه ای پر از، آرزوی های مادرانه دلتنگی های، امیری کِ شرمنده، دستانِ، بسته اش شد غربتی بِ اندازه، جگر سوخته پسرش عطشی در فراسوی، رود فرات ناله ای بِ اندازه بی نهایت آری فاطمه، فاطمه است اشک نامه ای مُصَوّر . . . ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) @neveshtehayekhaki206
نماهنگ مادر چشم به راهت.mp3
3.53M
به نام خدای عاشقان شما با بی نشان کردن نام خود قیمت دار شدید و ما با نام خویش، در خود گم شدیم شما برای گمنامی مسابقه دادید و ما، برای نشان دادن نام خود برنده شدیم شما دنیا را چه زیبا فروختید و ما برای دنیای خود همدیگر فروختیم درد شما، درد عشق بود و دنیای ما . . . دنیای ما . . . درد ما شد! شما دنبال شهرت نبودند و ما با دیده شدن شهرت پیدا کردیم و این شما بودید که ما را ارزشمند کردید و ما هم برای دیده شدن، در چشم شما گمنام شدیم (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام حضرت عشق و مهربانی🌷 دلت از همه دنیا گرفته نمی دونی چی درسته، چی غلط همه زندگی، تو رو دچار تکرار کرده سلیقه ها دارند حکومت می کنند و همه می خواند خودشونو رو تحمیلت کنن دلت، پر از، همه آدم هاست بدون، یک جاست، که دلت رو آروم می کنه جای که آدم هاش دنبال دیده شدن نیستند! اگر بودند اسمشون گمنام نبود آره، دلت رو، گره بزن به کسایی که، حضرت مادر براشون، مادری می کنه و بجای همه، به اونا سر می زنه دلت رو، گره بزن، به شهدای گمنام خیلی هاشون دنیاشون با تو فرق می کنه دنیا، برای تو، یعنی، عشق،محبت،دیده نشدن دنیای اونا، نیازهاشون است نه باورهاشون و باور تو، بهت می گه عشق یعنی، گمنامی در چشم ها و خوشنامی، در فکرها ، گره بزن، به شهدای گمنام یاعلی (ع) @Fatehan164rudsar
Best Relax Music 01.mp3
3.69M
اسمش را گذاشته اند یعنی، با رنج، بدست می آید حکایت دنیا، مثل یک است تُ باید، رنج های زیادی برای بدست آوردن، نیازهایت بکشی و اصلا هم معلوم نیست کِ محصول خوبی، بدست بیاوری چرا ناامید شدی؟ انسان به ، زنده است😊 با فکر و تلاش، می شود از آفت ها دور می ماند شاید دنیا، مزرعه خوبی برای آرزوهای ما باشد و شکست ها، و تجربه ها، ما را استاد کند؛ اما باید بدانی، یک روز، قرار است دیگر ما، با آن خداحافظی کنیم مثل تمام آدم ها، کِ یک روز خواهند رفت . . . و شاید، این متن هم فردا زنده نباشد!؟ اما مهم، محصول این مزرعه است کِ باعث لبخند یا ناراحتی شما در عالم غیر از ماده می شود حالا خودت، انتخاب می کنی کِ چطور یک کشاورز و بهتر بگویم یک باشی تا دنیایت را، پلی برای آخرت، خودت درست کنی اشتباه نکنید! بهشت را، بِ بهانه ی، ظاهر خوب تُ نمی دهند، بِ بهای،یک بندگی و تقدیم تُ می کنند. یاعلی (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
enc_17074201814726386674528.mp3
3.94M
هوالجمیل عشق یعنی؛یاد الله، گاه و بیگاه، ذکر گفتن عشق یعنی؛سر به سجده، دل به رحمان، شب نخفتن  عشق یعنی؛مادر ما، کوچه خالی، سیلی خوردن عشق یعنی؛درد پهلو، در میان در و دیوار، آه کشیدن  عشق یعنی؛بی نشانی، قبر پنهان، غصّه خوردن عشق یعنی؛خون به تشتی، فکر اسلام، صلح نمودن عشق یعنی؛لب تشنه، سر دِجله آمدن، آب نخوردن  عشق یعنی؛مشک بی آب، دل چه بی تاب، غصّه خوردن  عشق یعنی؛جان بابا، اِربن اِربا، پر گشودن عشق یعنی؛تل خاکی، دیده خواهر، سربریدن عشق یعنی؛سر به نیزه، لب به قرآن، دل گشودن عشق یعنی؛یک سه ساله، گوش پاره، جان سپردن عشق یعنی؛شور در دل، بحر ارباب، گریه کردن عشق یعنی؛یک نوایی، کربلایی، دل خریدن عشق یعنی؛ یک جوانی، سر به راهی، دیده بستن  عشق یعنی؛العجل ها، چهل صباحی، عهد خواندن عشق یعنی؛یاد مهدی، صبح جمعه، ندبه خواندن عشق یعنی؛چکمه گردن، رو پر از شرم، توبه کردن عشق یعنی؛فوج دشمن، عاقبت مرگ، دل سپردن عشق یعنی؛اوجِ گرما، مرگ حتمی، جان نبردن عشق یعنی؛بوی خاکریز، یک چفیه، راز داشتن  عشق یعنی؛ یاد مادر، تیر به پهلو، پرکشیدن عشق یعنی؛حاج همت، تن چه بی سر، پر کشیدن عشق یعنی؛مین والمر، قطعه قطعه، جان سپردن عشق یعنی؛روده باطل، تن چه ترکش، آه نگفتن عشق یعنی؛ (میم.مسافر)، توبه بر دل، پر گشودن عشق یعنی؛یک ندایی، یک طلوعی، گل شگفتن ۴ آبان ۱۳۹۳ (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
molaghat-ba-khoda--5(javan-musics.com).mp3
4.79M
هوالجمیل گاهی باید از خواسته های دلمان برای رسیدن به باورهایمان بگذریم سخت است گذشتن از بعضی چیزها اما، بعضی ها شاید ارزش این گذشت را داشته باشند احترام هدیه ای است اگر به کسی دادی دوباره برات چه زیبا کادو می کند و تقدیم می کند؛ آری ما چیزی غیر از آرزوی هامان نیستم اما گاهی حتی باید از آرزوهایمان بگذریم تا قیمت پیدا کنیم دل ما، دیگر برای خودمان نیست دلمان مثل قاصدکی در آسمان محبت می‌چرخد بهانه می خواهیم برای از خود گذشتن چرا دنیا دیگر برای ما جذابیت ندارد؟ جاذبه زمین، دیگر دل ما را، به سوی خود نمی کشد. یک احساس، عاشقانه شده ایم در نگاه، محبت خدا ارزشی پیدا کرده ایم که خودمان، به خودمان حسادت می کنیم چرا دنیا برای ما، قشنگ نیست؟ دلمان را در زمین، گذاشتیم دیگر برای عاشقی دل نیاز نیست گویا با تمام وجود به معشوق رسیده ایم دل محبت می کند و انتظار می طلبد عقل حساب می کند و ثواب می خواهد عقل و دل، برای شما باشد آدم ها ما دیگر به حقیقت بندگی، رسیده ایم دنیا دیگر برای ما کوچک شده آسمان؛ آغوش خود را برای ما باز کن ما دیگر زمینی نیستم (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
enc_17124467672791129408260.mp3
3.59M
به نام‌ دام گرفته، از یک، مزار خاکی یک نذر کِ باعث فراق شد لبخندی کِ در قاب عکسِ خاطرات گم کردمش و حالا، لای به لای نوشته هایم دنبالش می گردم آری، دلم تا بی نهایت تنگ شده من دیگر، آن آدم سابق نیستم او رفت و لبخندم را با خودش برد دنیا، بعد رفتن او ، برایم حسرتِ نبودنش شده من شده ام پرستار همه اما چرا کسی از دل من، پرستاری نمی کند! همه با واژه ها می خواهند آرامم کنند ولی من یک واژه داشتم کِ دیگر نیست، تا آرام باشم ای کاش او بود تا دلم را به دلش گره بزنم او رفت و دلم را با خودش برد یک عقل ماند و کِ آن هم از غمش، مجنون شده (لالاای لالاای عزیز دل کجایی خبر بده، به این دل من مُردَم از جدایی) ثانیه ها برام دقیقه می شوند دقیقه ها، ساعت می شوند اما خبری از زمان رفتن من نیست من دیگر دنیا را دوست ندارم چون یک دنیا داشتم و آن هم، از دستم رفت و من ماندم با دستان خالی و چشمان بارانی او رفت کِ بیاید اما رفت و دیگر نمی آید . . . و من ماندم کِ بیاید ولی خبرش را برایم آوردند و با حسرتی، کِ با آن برای خودم خاطره می سازم و عاشقانه؛ زندگی می کنم . . . (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
enc_17152967795425744571169.mp3
2.15M
یا مستعان اغثنی واژه به واژه خط به خط نوبت به نوبت نوشتم؛ سوختم؛ صبر کردم نشانی برایم بزار که بدانم من هم یک روز . . . گاهی اوقات دلم را می گذارم سر طاقچه ی دلتنگی، تا کمتر بسوزد یعنی شوری که دلم را آتش می زند . . . یعنی همیشه منتظر آن لحظه نفس می کشم یعنی انتظاری که محاسن را سفید کرد یعنی دوستانی که، فقط به آنها حسرت می خورم یعنی، دنیا، تمامم کن نمی دانم دل وقتی به آسمان چشم بدوزد آیا می تواند، در زمین، بی قراری نکند نوشتم،خواندید،صبر کردم واژه ها ساختم تا مرهمی شود که بی قراری نکنم بهانه ساختم تا به بها بفروشم من فقیرِ، محبت معشوق خود هستم! عشقی که در دام آن گرفتار نشدم (آنان که به دعا نذر خویشان ادا کنند به ما که می رسند نظر به ماسوا کنند ما اسیر دنیای خویش هستیم آیا شود نصیب ما بلا کنند) ما گذشتیم از آرزوهای خود،سه نقطه دل سپردیم به خدای خود، سه نقطه صبر کردیم تا از حضرت ارباب امضا بگیریم سر سپردیم به ماسوای خود، سه نقطه دلم یک خواب می خواهد به اندازه یه ثانیه بیداری! بارها گفتم و سوختم چو شمع آب شدم خنده بر حال دلم صحبت ایشان شده است . . . (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نوشته های خاکی
به نام خدا 🌻گاهی باید از گذشته ها هم گذشت از خاطرات خوب لحظه ها هم گذشت باید با دستان خالی به خدا رسید باید از سختی . . . ترک عادت ها هم گذشت باید از عشق به مفهوم زیبایی رسید باید از ننگ تهمت ها هم گذشت . . . (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) ۴ مهر سال ۱۳۹۴ https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
enc_17165445446167500442167.mp3
4.13M
هوالحسیب پله، پله، احساسم را گره زدم بِ وجودت اما حاصلِ، این دلبستگی؛ شد برایم، غمی محزون! من، کجای، داستان محبتت بودم؟ کِ مرا؛ احساسم را؛ در حاشیهِ، حسرت بردی . . . رفتی، و من مانده ام با حرف ها؛ چشم های بِ من دوخته شده؛ و سردرگمی . . ‌. سوختم؛ زجر کشیدم؛ صبر کردم . . . و دلم را گره زدم بِ حرز امام جوادی، کِ دلم را آرام کرد دلم را گره زدم بِ شهدای گمنام🌷 کِ بِ من شخصیت دیگری دادند اینها، همه بهانه ای بودند تا بدانم، دلم را باید بِ حضرت عشق، گره بزنم این زمینی ها؛ کارشان حساب و کتاب ندارد و اوست، حسیب . . . (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
enc_16524458410496490948684.mp3
3.48M
به نام صاحب سلام بعضی از بچه ها در کوچکی می شوند و بعضی از ما آدم بزرگ ها، هنوز هستیم همدیگر را می شکنیم . ‌. . به یک دیگر می کنیم . . . اگر به کسی کنیم از او انتظار داریم! در چه دنیای عجیبی ما آدم بزرگ ها زندگی می کنیم . . . دنیای و اما بچه ها از روی به هم دیگر محبت می کنند محبتی از جنس آیینه ای شفاف و زیبا محبتی از جنس شعرهای محبتی که از پاکی دلشان می گیرد . . . لطفا با اشتباه هایمان آب را گل نکنیم شاید کودکی دلش با رفتار ما بشکند شاید کودکی، آن سوی رود مسیر زندگی اش نابود شود ما زندگی کردن را انتخاب نکردیم اما می توانیم درست زندگی کنیم این نوشته ی خاکی، برای عزیزی است با تمام سن کمش که به تعداد انگشتان دو دست نمی رسد! از من نویسنده پر ادعا هم با مرام تر است . ‌. ‌. هم عاقل تر است . . . و هم عاشق تر . . . با مرام تر است چون بدون چشم داشت می بخشد و من شاید در عوض بخشش از دیگران انتظار دارم از من عاقل تر است چون در این سن کم مثل بزرگ ها فکر می کند و من با همه بزرگی خودم شاید گاهی اوقات، بچگی کنم از من عاشق تر است چون در این سن کم چه زیبا بندگی حضرت عشق را به جا می آورد . . . و من هنوز در بندگی درجا می زنم . . . چه دنیای عجیبی بچه ها دارند لطفا دنیای زیبای این عزیزان را با تصمیم گیری های اشتباه خود، خراب نکنیم بچه ها آیینه ی رفتار پدر و مادر خود هستند؛ (با تشکر از عزیزی که باعث شد این نوشته خاکی قلم زده شود) (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206
Ali Akbar Ghelich - Jazireye Majnoon.mp3
8.76M
به نام صاحب سلام گاهی اوقات، دلت یک ساز می زند عقلت برای خودش تصمیم  می گیرد و فکرت در خیالات غرق می شود دل وقتی بیچاره می شود؛ ساز غریبی می زند . . . عقل وقتی صحبتِ منافعش باشد پا روی دلش می گذارد فکر وقتی تابع احساس شد در افق خیالات محو می شود . . . و تو می مانی با گره ای سخت دلت را به خدا گره بزن و زمزمه لبات را با ذکر الا بذکر الله تطمئن القلوب به روشنی امید، حیات بخش عقلت‌را به اراده خدا منطق ده و با گفتن این ذکر کارها را به خودش بسپار افوض امری الی الله انا الله بصیر بالعباد و فکرت را با این ذکر به ساحل امید برسان ما شاءَ الله لا حَولَ وَ لا قوَّةَ إلّا باللهِ العَلِیِّ العَظیم وقتی شهید می شوی که دلت...عقلت...فکرت برای حضرت عشق باشد می شوی همت و قیمت پیدا می کنی (عَلیرِضا عَبدیِ اَملَشی) https://eitaa.com/neveshtehayekhaki206