✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((باغچه مادربزرگ))
یکی بود یکی نبود.غیراز خدای مهربون هیچ کس نبود.
مادر بزرگ👵قصه ما یه باغچه قشنگ داشت.که پراز گل های رنگارنگ🌼🌸🌺 بود.
از همه ی گل ها زیباتر گل رز🌹بود.
البته گل رز🌹 به خاطر زیباییاش خیلی خیلی مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری و فخرفروشی میکرد.
یک روز دو تا دختر کوچولو و شیطون که نوه های مادربزرگ👵 بودند به خانه اش امدند و از دیدن گلهای باغچه خوشحال شدند و فوری به سمت باغچه رفتند .
یکی از آن ها دستش را به سمت گل رز🌹 برد تا آن را بچیند، اما خارهای گل در دستش فرو رفت.
نوه مادربزرگ دستش را کشید و با عصبانیت گفت: این گل به درد نمی خوره! آخه پر از خار است.
آنها با عصبانیت رفتند داخل خونه
واما داخل باغچه وضعیت روحی گل رز🌹خیلی بد بود
گل رز زارزار گریه میکرد و اشک میریخت .
بقیه ی گل ها با تعجب به گل رز🌹 نگاه کردند.
گل رز🌹گفت:من فکر می کردم خیلی قشنگم اما من پر از خارم!
هیچ کس من دو دوست نداره.
گل بنفشه🌸 با مهربانی گفت: تو نباید به زیباییت مغرور می شدی. الان هم ناراحت نباش چون خداوند برای هرکاری حکمتی دارد.
فایده این خارها این است که این خارها از زیبایی تو مراقبت می کنند وگرنه الان چیده شده و پرپر شده بودی!
گل رز 🌹که پی به اشتباهاتش برده بود با شنیدن این حرف خوشحال شد و فهمید که نباید خودش را با دیگران مقایسه کندو و اینکه نباید ب دیگران فخر بفروشد و مغرور باشد.
چون هر مخلوقی در دنیا یک خوبی ها و یک بدیهایی دارد.
بعد هم گل رز🌹 قصه ما خندید . با خنده او بقیه گل ها هم خندیدند و باغچه پر شد از صدای خنده گلها شد.🌼🌸🌺🌻
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۰۳۱_۱۹۴۳۰۱۰۷۳_۳۱۱۰۲۰۲۳.mp3
13.26M
#آدمبرفی_ماه☃️🌙
༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد👇
آدم برفی ها وقتی آب میشن
کجا میرن
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((آدم برفی و ماه))☃️🌙
یکی بود، یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود
زمستان بود و برف ❄️همهی حیاط را پوشانده بود.
بچهها برفها را جمع کردند و یک آدم برفی☃️ بزرگ و قشنگ درست کردند.
بعد یک کلاه🎩 روی سر آدم برفی گذاشتندتا توی سرمای زمستان سردش نشه! آنها تمام روز را بازی کردند و خندیدند.
آسمان پر از ابر بود و هوا سرد سرد. بچهها یکی یکی به خانه هایشان رفتند.
آدم برفی☃️ ماند و دانههای کوچک برف که آرام آرام روی کلاهش مینشستند.
صبح روز بعد بچهها برگشتند. دوباره بازی شروع شد. سرسره بازی روی برفها و خنده و خنده و خنده!
وقتی بچهها رفتند آدم برفی به آسمان نگاه کرد. ابرها رفته بودند و ماه توی آسمان بود.
آدم برفی به ماه🌙 گفت: تو میدانی بچهها کجا میروند؟ ماه 🌙گفت: به خانههایشان.
آدم برفی پرسید: چرا میرون ب خونه هاشون؟
ماه گفت: خسته شدهاند. میروند تا بخوابند.
آدم برفی گفت: من هم خسته شدهام. دلم میخواهد به خانهام بروم و بخوابم.
ماه خندید و گفت: باید تا فردا صبر کنی. وقتی خورشید خانم 🌞بیاید تو هم میتوانی به خانهات برگردی و راحت اونجا بخوابی!
آدم برفی⛄️ تا صبح نخوابید و به خورشید🌞 فکر کرد.که چگونه با اومدنش اون میتونه به خونه ش برگرده ؛به خانهاش، به آسمان آبی و زیبا.
صبح که شد گرما و نور خورشید از راه رسید. و اشعه های طلایی خورشید به ادم برفی برخورد کرد
آدم برفی به خورشید سلام کرد و گفت: خسته شدهام. میخواهم به خانهام برگردم و بخوابم.
خورشید گفت: تو بچهها را شاد کردی حالا میتوانی به خانهات برگردی.
خورشید، گرم گرم به آدم برفی تابید و تابید. بعد آرام آرام او را بلند کرد و روی ابرهای آسمان گذاشت. آدم برفی روی ابرها چشمهایش را بست و خوابید. او خیلی خسته بود.
بچهها👭👫👬 آمدند. با سرو صدا و خنده و شادی. آدم برفی رفته بود. اما کلاه را برای بچهها گذاشته بود. بچهها به آسمان نگاه کردند. خورشید در آسمان بود و آدم برفی☃️ روی یک تکهی ابر بزرگ راحت راحت خوابیده بود.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان امشب
تقدیم به همه بچه های عزیزم ⚘
تولد آقا امیر مهدی شمس مبارک😍
هستی خانم و
آقا مهزیار و
بارانا سیدی از الیگودرز 😍
ساراسادات و نوراسادات محمودی از اصفهان😍
بیتا و بهنیا باقر زاده از بروجرد و
مهیار گرمیدری 😍
آقا محمدمهدی ۸ ساله و
محمدمتین ۵ ساله از دزفول 😍
فاطمه نکوفال ۱۰ ساله و
زهرا نکوفال ۵ساله 😍
ابوالفضل حاتمیراد و
فاطمه زهرا فداکار و هانیه خانم 😍
سیده فاطمه رحمانیا ۸ساله از چالوس و
فاطمه و محمد جواد سالخورده 😍
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆
ی بـــــــخش زیبـــــــا و جــــــــذاب کـــــانال
داستان شب#قصه_اختصاصی است
نویسنده قـــصه ها برای فــــــــرزند شما
ی قـــــــصه با تـــــوجه به شـــــــخـصـیـت،
روحـیـات، و اخـلاقـیـات فـــــرزند شـــــــما
مــــینویســـــه کـــه شــــــما مــــــــــیتونید در
شب تـــولــــدش تقدیمش کنیـــــــــد. 🤩
چقدر پیام های قشنگ دریافت کردیم
از بـــازخورد های ایــــن داســــتان هـــــــــا
برای سفـــــــارش به ادمین قـــــــصه های
اختصــــــــــــاصی 👇👇 پیـــــــام بدید
@Mojgan_5555
👆👆👆👆
༺◍⃟ ჻@nightstory57⚘❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۱۰۱_۱۸۰۷۴۰۱۵۰_۰۱۱۱۲۰۲۳(2).mp3
14.84M
#سه_سوال_مهم
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#زندگانی_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_قسمت_۵۲
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
اسامی داستان امشب.mp3
465.2K
اسامی بچه های گلم
رهام کاکاوند و
اقا مهرداد درواهی 😍
اقا امیر عباس و
اقا امیرعلی محمدی و
یکتا خانم و
آقا کیان 😍
حلما خانم آقایی و حانا خانم آقایی
نسا کاظمی شش ساله و
اسما کاظمی ده ساله از بروجرد 😍
اقا حسین عباس نژاد پنج ساله
دلارام موسوی
رهام هفت ساله 😍
مهدیه خانم هشت ساله و داداشش احمد آقا 😍
محدثه خانم و
مهدیه جان و
احمد جان عزیزای مامان مهناز از دامغان 😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۱۰۱_۱۸۳۶۴۸۱۴۲_۰۱۱۱۲۰۲۳.mp3
11.42M
#فوتبالیستها⚽️
༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد👇
اگه میخوایدفوتبالیستبشید
زندگی سالمی داشته باشید 😍
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((فوتبالیستها))
یکی بود یکی نبود قصه فوتبالیستها از این قراره که
پارسا کوچولو پسر اکبر آقای قصاب بود.
پارسا فوتبال⚽️ را خیلی خیلی دوست داشت
پدرش اکبراقا برای کادو تولدش یه توپ فوتبال⚽️ براش خریده بود و او تمام مدت تو حیاط مشغول توپ بازی بود.
پارسا همیشه به باباش میگفت که دوست داره یه فوتبالیست مشهور و خوب بشه ولی پارسا کوچولو خیلی ضعیف و لاغر اندام بود، آخه خیلی خوب غذا نمی خورد.
باباش همیشه بهش میگفت:« پارساجان پسر گلم اگر می خواهی فوتبالیست بشی باید حتما خوب غذا بخوری تا قوی و نیرومند بشی.»
اون روز اکبراقای قصاب بهش قول داد که اگر نهارشو کامل بخوره اون رو به استادیوم شهر ببره تا بازی تیم نارنجی ها🟠 و سبزها🟢رو ببینه،
پارساکوچولو هم قبول کرد. بعد از خوردن نهار اونها به استادیوم رفتند، نارنجی ها🟠 بازیکنای تیم محبوب پارسا بودندکه پارسا کوچولو از همه بیشتر گل زن تیم یعنی آقا سعید فوتبالیست را دوست داشت،
اون همیشه با تکنیک و پاس کاری گل های خیلی قشنگی می زد، سوت بازی زده شد و بازیکن ها شروع به بازی کردند، و توپ را به همدیگه پاس میدادند.
تیم سبز🟢 چند موقعیت گل داشت ولی موفق نشد که گل بزنه ،
تیم نارنجی ها 🟠هم همینطور تا اینکه بازیکن گل زن تیم سبز 🟢با یه شوت بلند یه گل به نارنجی ها 🟠زد،
ای واااای پارساکوچولو خیلی ناراحت شده بود .
ولی همون موقع بود که با چند تا پاس کاری اقا سعید یه گل به تیم سبزا🟢 زد
الان نتیجه بازی یک بر یک شده بود، داور سوت زد و نیمه اول بازی تموم شد،
بازیکنا همه به رختکن رفتند،
مربی با بازیکنا شروع به صحبت کرد و بهشون گفت:«فقط یه گل دیگه لازم داریم، بچه هابایدخوب تلاش کنید.» بازیکنا هم گفتند:«بله مربیییی.»
نیمه ی دوم مسابقه شروع شد تیم سبز ها 🟢چند موقعیت خطرناک برای گل داشتند ولی نتوانستند گل بزنند ولی نارنجی ها🟠 با تشویق تماشاچیان خیلی انرژی گرفتند و با چند پاس کاری در نهایت توپ را به سعید فوتبالیست رسوندند و اون یه گل خیلی قشنگ زد و همون لحظه سوت پایان مسابقه به صدا در اومد.
پارساکوچولو که خیلی هیجان زده شده بود داد میزدو میگفت :«تیم نارنجی قهرمانه، آفرین به اقا سعید فوتبالیست.»
اقاسعید صدای پارسا کوچولو رو شنید روی توپ مسابقه یه امضا زد و به پارساکوچولو داد .
اقا سعید خوشحال بود که طرفدار کوچولو و خوبی مثل پارسا داره. توی استادیوم مراسم قهرمانی گرفتند،
محسن آقای قناد شیرینی🥮 اورده بودو بین تماشاچیاها پخش میکرد. مربی هم جام قهرمانی🏆 را به تیم نارنجی 🟠داد .
اقا سعید بالای سکو رفت و جام🏆 قهرمانی را بالا گرفت و همه واسش دست زدند.
بعد از مسابقه ، پارسا وپدرش کنار فوتبالیسها رفتند و عکس یادگاری گرفتند.
پارسا به اقا سعیدگفت که دوست داره فوتبالیست بشه و اقا سعید هم قبول کرد که پارسا به اکادمی تیم بره و با تمرین و تلاش یه فوتبالیست خوب بشه
قرار شد اقاسعید هم کمکش کنه.
بچه ها فوتبالیست ها ورزشکارایی هستند که بدن سالمی دارند و خیلی زیاد تلاش میکنند تا تکنیک های فوتبالی را یاد بگیرند.
اگر میخواید یه فوتبالیست بشید و برای یه تیم خوب بازی کنید باید تلاش کنید ،غذاهای سالم بخورید و تمرین کنید البته باید حواستون به درس و مشقتون باشه وکنار درستون فوتبالم بازی کنید
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄