@nightstory57(2).mp3
2.14M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک ❤️
فاطمه ثنا غلباش ۵ساله ازشهر جم😍
مریم مومنی یک ساله از زرند کرمان😍
نوراخانم 😍
میسا بوعذار از کاشان ۷ساله😍
ریحانه زهرارمضانی کلاگری از قایمشهر۷ ساله😍
نرگس کریم آبادی ۱۱ ساله از همدان😍
فاطمه اباذری 5ساله از نایین😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فاطمه مومنی ۷ساله از زرندکرمان😍
مبینا نادری و محمد حسین نادری از شهرستان لردگان استان چهارمحال و بختیاری😍
بنیامین شهبازی ۹ ساله از ماهشهر 😍
سبحان قائدی ۸ ساله و ستایش قائدی ۱۲ ساله😍
نرگس سلوکی۸ساله وفاطمهزهرا سلوکی ۴ ساله از بندرعباس😍
علیرضا هفت برادران ۶ ساله😍
زهرا خانم طاهری ۶ ساله از تهران😍
نیروان ونفس قاسمی از تهران😍
علیرضا حمزه خانی کلاس دوم ابتدایی شهرستان نی ریز😍
مهدیه و علی دسومی😍
نازنین رقیه ملک ثابت کلاس دوم ابتدایی از یزد😍
سیدشمسالدین و سیدنجمالدین
غاضی۶ ساله و ۱ساله از مشهد😍
هیلدا مرادی ۶ ساله😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((دوست تازه چه خوبه))
سارا کوچولو تازه وارد یک شهر جدیدشده . بیشتر از هر چیز دیگری دلش میخواهد دوستهای جدیدی برای خودش پیدا کنه.
بیایید ببینیم چه اتفاقاتی می افته تا وقتی که سارا کوچولو بتونه برای خودش دوست جدید پیدا کنه
او دلش میخواد با بقیه بازی کنه به آنها کمک میکنه یا اسباب بازی هایش را به بقیه هم میده
اخه دوست پیدا کردن خیلی کیف داره
سارا و خانواده اش تازه به خانه ی جدیدشان اسباب کشی کرده بودند.
اواتاق جدیدش را خیلی دوست داره.
حیاط خانه جدیدشون خیلی قشنگه و سارا خیلی دوستش داره
ولی ساراکوچولو هیچ دوست جدیدی نداره ؛ حتی یک نفر.
همسایه ی آنها دختری هم سن سارا داره. سارا صدای مادر همسایه را شنید که میگفت: «زهراجون ناهار حاضره و زهرا هم جواب داد دارم با زهره بازی میکنم.
سارا خوشحال شد که اونا دونفر هستند و دلش میخواست که با دوتاشون دوست بشه
دلش میخواست با آنها بازی کند.
روز بعد سارا توی حیاط پشتی خانه شان نشست تا ساندویچش را بخوره.
او آرزو داشت که دوستانی داشته باشد و ساندویچش را با آنان بخورد.
بعد زهرا را دید. او هم تنها بود و داشت یک قلعه ی شنی بزرگ درست میکرد.
سارا به زهرا نگاه کرد و زهرا هم او را دید. سارا فکر کرد: «شاید اگر لبخند بزنم بامن دوست بشه و حسابی سعی کرد تا اول لبخند بزنه و بالاخره هم یک لبخند درست و حسابی زد زهرا هم بهش لبخند زد.
بعد زهرا دوباره مشغول ساختن قلعه شنی اش شد.
سارا فکر کرد: «شاید اگرخودمو بهش معرفی کنم بیاد و بامن دوست بشه»
و بهش گفت : «سلام من سارا هستم. می آیی با هم بازی کنیم؟» زهرا گفت: «حتماً!»
باهم شروع به ساختن قلعه کردند
سارا یک دیوار ساخت زهرا هم یکی از ستونهای قلعه را درست کرد.
هیچ کدام باهم حرف نمی زدند.
سارا فکر کرد: «شاید اگر بهش کمک کنم بیاد و بامن دوست بشه.
و گفت: این چوب به درد بالای ستون میخوره. زهرا هم آن چوب را گرفت ولبخندی زدو سرش را تکان داد.
بعدباهم مشغول ساختن قلعه شدند.
ولی آن جا هنوز خیلی ساکت بود. سارا فکر کرد: «شاید اگر من هم اسباب بازی های خودمو بیارم بامن دوست بشه
و پرسید: «دوست داری منم برم و اسباب بازی هامو بیارم؟
زهرا لبخند زد و گفت: «آره
زهرا گفت: اونجا رو نگاه کن یک دوست جدید داریم
خیلی زود زهره هم از راه رسید.
سارا و زهرا و زهره با هم شروع به بازی کردند.
بعد پدر سارا با صدای بلند گفت: سارا جان بیا ناهارت را بخور
زهرا و زهره دو طرف سارا ایستادند و او را بغل کردند. و از هم خداحافظی کردند که برن ناهار بخورند و برگردند دوباره بازی کنند
چه دوستهای خوبی و چقدر سارا تلاش کرد تا بتواند برای خودش دوست پیدا کنه
اول به دوستش لبخند زد
دوباره نگاهی دقیقتر به دوستش انداخت
خودشو معرفی کرد و بهش درخواست دوستی داد
اسباب بازیهاشو اورد و با دوستش شریک شد و بهش کمک کرد. تا تونست برای خودش دوستانی در شهر و خانه جدید پیدا کند .
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(4).mp3
13.07M
#داستانزندگیحضرتزهراسلاماللهعلیها
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شناخــت شـخـصـیـت
حضرتزهراسلاماللهعلیها
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#داستانزندگیحضرتزهراسلاماللهعلیها_قسمت_۲
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(5).mp3
2.14M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک ❤️
علی نصرتی😍
محمدحسین اسدی ۷ ساله از تهران😍
ستایش خانم😍
ریحانه زهرا خانم😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
ساره مرآتی ۴ساله
سلما مرآتی ۲ ماهه😍
مطهره خانم رحمانی۸ ساله از تهران😍
فاطمه مرادیانی۸ساله😍
ریحانه و رهام نادی بلوچیان😍
حلما معینی فر😍
علی نجفی ۳.۵از خمینیشهراصفهان😍
آرمان و آرش گلی(دوقلو)۳ ساله ازنجف اباد اصفهان😍
زهرا میرمحمدی ۱۰ساله😍
آقامحمد و حسنا خانوم صادقی
از شهر اصفهان😍
نرگس جدیدی۵ساله از یزد😍
رقیه سادات ،فاطمه سادات،محدثه سادات هاشمی😍
محیا واعظی ۳.۵ ساله از یزد😍
مهدی و علی مصطفی۹ و۷ساله😍
لیلا زارع شیراز😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57.mp3
2.14M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک ❤️
ستیا ترکمن ۶ ساله از قم😍
نیایش خانم 😍
حسین طاهری نسب ۷ ساله 😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
آقا آرمان روان بُد از مینودشت😍
زهرانمرهساز ۵. ۵ساله ازاهواز 😍
محمد علی و فاطمه توفیقی😍
دینا شاهچراغی😍
مهرسام ۹ ساله و صدرا ۶ ساله و
کسرا ۵ ساله از اهواز😍
حسنا فیروززارع۹ساله هشتگرد😍
باران قدیری ۵ساله از اصفهان😍
محمدپارسامحمدی۱۰ساله و محمدکسرامحمدی۶ساله از تهران😍
نگین مقدم کیا از همدان😍
محسن احمدی آوندی از ایذه😍
ماهان سلمان ۵ساله از اردکان😍
زهرا خدادادی ۵ساله ازشاهرود😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(7).mp3
12.51M
#دختریکهبه_مادرش_کمکمیکند
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
به مامانی کمک کنیم🧕🏻
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۴_۸
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌷჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🌻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((دختری که ب مامانش کمک میکنه گلی از گلهای بهشته))
قصه امشب ما در مورد دختر نازنینی هست ک هم مراقب داداش کوچولوش هست وهم به مامانش کمک میکنه ...
مامان خیلی کار داره اخه امروز خیلی دیر از سر کار برگشته و باید شام روآماده کنه
مامان🧕 میگه «سارا جون» 👩🦰یک کم با سینا👩🦲 بازی میکنی؟
این طوری من میتونم آشپزی کنم.
سارا 👩🦰میگه: «بله مامان
سارا👩🦰 به داداش 👩🦲کوچولوش میگه: «سینا» با من بیامیخوایم باهم یه بازی خیلی خوب بکنیم
سینا👩🦲 و سارا👩🦰 با آجرهای رنگی خونه سازی، به برج درست میکنن.
سینا آجرها رو به دست سارا میده و سارا اونها رو با دقت روی هم میذاره
برج یه کم کجه.....
دیگه الآن آجرهای رنگی میریزن پایین
مواظب باشید.
اجرها میریزن پایین و سینا و سارا باهم میخندن
حالا سارا و سینا شام رو آماده میکنن؛ درست مثل مامان ولی توی آشپزخونه اسباب بازی شون. سینایک سوسیس🌭 تو بشقابش داره
به جاش سارا یک هویج 🥕خوشمزه.
سارا میپرسه سینا شام رو دوست داری؟ سینا با اشاره میگه آره
ملچ مولوچ مشغول خوردن میشن
مامان صداشون میزنه و میگه شام آماده است پاشین بیان شام بخورید سارا خیلی گرسنه بود میگه به به چقدر گشنمه
،مامان سینا رو روی صندلی 🪑غذای بچه ها میشونه
سارا روی صندلی 🪑میشینه چون اون بزرگه
شام خیلی خوشمزه است به به
کتلت🧆 و سیب زمینی سرخ کرده🍿 با یه کم سس
بعد از خوردن غذا ، سارا و سینا به مامان کمک می کنند تا میز رو جمع کنه.
سارا بشقاب🍽 و قاشق و چنگال🍴 رو برای مامان میبره اشپزخونه
سینا هم لیوانارو 🧋میبره
مامان میگه آفرین بچه های خوبم
قبل از خواب وقت حمومه 🛁
سارا میگه «سینا بیا بریم آماده شیم.
اخه سارادیگه بزرگ شده وبه سیناکوچولو کمک میکنه تا لباسهاش رو در بیاره چون سینا تنهایی نمیتونه این کار رو بکنه اون هنوزکوچولوئه
سارا میگه فقط یه جوراب🧦 مونده دیگه تموم شد.
سارا سینا رو قلقلک میده و اونا باهم میخندنو میخندن
بعد سارا هم لباسهاش رو در می آره اون همه لباسای خودش و برادرش رو میاندازه تو سبد رخت چرک ها
سینا هم جورابهاش🧦 رو تو سبد می اندازه.
سینا میخواد پوشکش رو هم بندازه اون تو.
سارا بهش میگه نه سینا جان پوشک جاش توی سطل آشغاله
مامان به سینا کمک میکنه تا توی وان بره
سارا اردکهای پلاستیکی🦆 رو توی آب می اندازه.
شالاپ شولوپ
سینا خیلی کیف میکنه وقتی با اونا بازی میکنه
حالا سارا هم آماده است که توی وان بره
سارا موهای سینا رو میشوره
بهش میگه باحاله نه؟
اول بهش یه دستمال میده تا روی چشمهاش بذاره که کف توی چشماش نره بعدش یک کم شامپو رو موهای سینا میریزه
و میشوره و میشوره و میشوره...
تا اینکه داداش کوچولوش سرش میشه پر از کف نرم وخوش بو
سارا میخنده و میگه مامان نگاه کن چه خنده دار شده
سارا و سینا خیلی تو حموم 🛀بهشون خوش گذشت، ولی الان دیگه باید بیان بیرون
ساراخودش رو توی حوله تن پوش صورتی اش میپیچه
مامان سینا رو توی حوله تن پوش سبزش میپیچه
مامان سریع پوشک سینا میبنده و لباساشو میپوشه بعد هم لباسای سارا رو میپوشه تنش
سارا و سینا روی مبل نشستند و لباس خوابهای گرمشون رو پوشیدن
و کتاب مورد علاقه سینا رو برمیداره عکس توی کتاب رو به داداش کوچولوش نشون میده
و میگه: «نگا یه دونه سیب🍎
وقت خواب که میرسه
مامان سینا رو روی تخت کوچولوش میزاره
عروسک خرسیاش 🧸 راهم کنارش میزاره
سارا هم میخواد بره بخوابه ولی قبلش میخواد ی بوس و شب بخیر ب داداش کوچولوش بده
سارا اروم توی گوش داداش کوچولوش میگه:شبت بخیر سینا کوچولو فردا دوباره باهم بازی میکنیم.
حالا شب شده و سارا و سینا دوتایی خوابیدن مامان بهشون نگاه میکنه ک سینا خیلی اروم و راحت خوابیده
میره سراغ دختر مهربونش اونو میبوسه موهاشو نوازش میکنه و ازش تشکر میکنه ک انقدر هم ب مادرش کمک میکنه و هم مراقب برادرکوچولوشه
بعد هم میگه دخترم تو گلی🌻 از گلهای بهشتی🌼 ک خدا تورو ب من هدیه💝 داده
༺◍⃟🌷჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🌻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57.mp3
16.83M
#داستانزندگیحضرتزهراسلاماللهعلیها
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شناخــت شـخـصـیـت
حضرتزهراسلاماللهعلیها
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#داستانزندگیحضرتزهراسلاماللهعلیها_قسمت_۳
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(2).mp3
2.14M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک ❤️
آقا مهدیار علیزاده ۹ ساله از بابل😍
فاطمه زهرا صمدیان از تهران😍
علی فرشادفر ۹ ساله😍
بیتا ۹.۵ساله وبهنیا باقرزاده ۸ساله ازبروجرد😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
مهدی یار و مهدا علیخانی از کاشان😍
یسنا و مائده شاهوردی از بروجرد😍
.هانیه صادقیان پنج ساله نیمه از نظرآباد البرز😍
مریم و معین و مبین حسن زاده😍
زهیر تقی زاده ۹ساله و
ضیا تقی زاده ۸ساله و
زاهد تقی زاده ۴ساله😍
سیدابوالفضل موسوی 11 ساله و
سیدعلی موسوی 7ساله و
زهراسادات موسوی 4 ساله از شیراز😍
یاسین رضائی۷ساله ومبین رضائی۳ ساله😍
اقا امیر محمد 😍
نرگس ابدالی۸ساله وعلیسان ابدالی ۵ساله از شاهین شهر😍
مهراد مهروان ۸ ساله از زنجان😍
دینا شاهچراغی کلاس سوم😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄