@nightstory57(5).mp3
2.14M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک ❤️
علی نصرتی😍
محمدحسین اسدی ۷ ساله از تهران😍
ستایش خانم😍
ریحانه زهرا خانم😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
ساره مرآتی ۴ساله
سلما مرآتی ۲ ماهه😍
مطهره خانم رحمانی۸ ساله از تهران😍
فاطمه مرادیانی۸ساله😍
ریحانه و رهام نادی بلوچیان😍
حلما معینی فر😍
علی نجفی ۳.۵از خمینیشهراصفهان😍
آرمان و آرش گلی(دوقلو)۳ ساله ازنجف اباد اصفهان😍
زهرا میرمحمدی ۱۰ساله😍
آقامحمد و حسنا خانوم صادقی
از شهر اصفهان😍
نرگس جدیدی۵ساله از یزد😍
رقیه سادات ،فاطمه سادات،محدثه سادات هاشمی😍
محیا واعظی ۳.۵ ساله از یزد😍
مهدی و علی مصطفی۹ و۷ساله😍
لیلا زارع شیراز😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57.mp3
2.14M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک ❤️
ستیا ترکمن ۶ ساله از قم😍
نیایش خانم 😍
حسین طاهری نسب ۷ ساله 😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
آقا آرمان روان بُد از مینودشت😍
زهرانمرهساز ۵. ۵ساله ازاهواز 😍
محمد علی و فاطمه توفیقی😍
دینا شاهچراغی😍
مهرسام ۹ ساله و صدرا ۶ ساله و
کسرا ۵ ساله از اهواز😍
حسنا فیروززارع۹ساله هشتگرد😍
باران قدیری ۵ساله از اصفهان😍
محمدپارسامحمدی۱۰ساله و محمدکسرامحمدی۶ساله از تهران😍
نگین مقدم کیا از همدان😍
محسن احمدی آوندی از ایذه😍
ماهان سلمان ۵ساله از اردکان😍
زهرا خدادادی ۵ساله ازشاهرود😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(7).mp3
12.51M
#دختریکهبه_مادرش_کمکمیکند
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
به مامانی کمک کنیم🧕🏻
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۴_۸
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌷჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🌻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((دختری که ب مامانش کمک میکنه گلی از گلهای بهشته))
قصه امشب ما در مورد دختر نازنینی هست ک هم مراقب داداش کوچولوش هست وهم به مامانش کمک میکنه ...
مامان خیلی کار داره اخه امروز خیلی دیر از سر کار برگشته و باید شام روآماده کنه
مامان🧕 میگه «سارا جون» 👩🦰یک کم با سینا👩🦲 بازی میکنی؟
این طوری من میتونم آشپزی کنم.
سارا 👩🦰میگه: «بله مامان
سارا👩🦰 به داداش 👩🦲کوچولوش میگه: «سینا» با من بیامیخوایم باهم یه بازی خیلی خوب بکنیم
سینا👩🦲 و سارا👩🦰 با آجرهای رنگی خونه سازی، به برج درست میکنن.
سینا آجرها رو به دست سارا میده و سارا اونها رو با دقت روی هم میذاره
برج یه کم کجه.....
دیگه الآن آجرهای رنگی میریزن پایین
مواظب باشید.
اجرها میریزن پایین و سینا و سارا باهم میخندن
حالا سارا و سینا شام رو آماده میکنن؛ درست مثل مامان ولی توی آشپزخونه اسباب بازی شون. سینایک سوسیس🌭 تو بشقابش داره
به جاش سارا یک هویج 🥕خوشمزه.
سارا میپرسه سینا شام رو دوست داری؟ سینا با اشاره میگه آره
ملچ مولوچ مشغول خوردن میشن
مامان صداشون میزنه و میگه شام آماده است پاشین بیان شام بخورید سارا خیلی گرسنه بود میگه به به چقدر گشنمه
،مامان سینا رو روی صندلی 🪑غذای بچه ها میشونه
سارا روی صندلی 🪑میشینه چون اون بزرگه
شام خیلی خوشمزه است به به
کتلت🧆 و سیب زمینی سرخ کرده🍿 با یه کم سس
بعد از خوردن غذا ، سارا و سینا به مامان کمک می کنند تا میز رو جمع کنه.
سارا بشقاب🍽 و قاشق و چنگال🍴 رو برای مامان میبره اشپزخونه
سینا هم لیوانارو 🧋میبره
مامان میگه آفرین بچه های خوبم
قبل از خواب وقت حمومه 🛁
سارا میگه «سینا بیا بریم آماده شیم.
اخه سارادیگه بزرگ شده وبه سیناکوچولو کمک میکنه تا لباسهاش رو در بیاره چون سینا تنهایی نمیتونه این کار رو بکنه اون هنوزکوچولوئه
سارا میگه فقط یه جوراب🧦 مونده دیگه تموم شد.
سارا سینا رو قلقلک میده و اونا باهم میخندنو میخندن
بعد سارا هم لباسهاش رو در می آره اون همه لباسای خودش و برادرش رو میاندازه تو سبد رخت چرک ها
سینا هم جورابهاش🧦 رو تو سبد می اندازه.
سینا میخواد پوشکش رو هم بندازه اون تو.
سارا بهش میگه نه سینا جان پوشک جاش توی سطل آشغاله
مامان به سینا کمک میکنه تا توی وان بره
سارا اردکهای پلاستیکی🦆 رو توی آب می اندازه.
شالاپ شولوپ
سینا خیلی کیف میکنه وقتی با اونا بازی میکنه
حالا سارا هم آماده است که توی وان بره
سارا موهای سینا رو میشوره
بهش میگه باحاله نه؟
اول بهش یه دستمال میده تا روی چشمهاش بذاره که کف توی چشماش نره بعدش یک کم شامپو رو موهای سینا میریزه
و میشوره و میشوره و میشوره...
تا اینکه داداش کوچولوش سرش میشه پر از کف نرم وخوش بو
سارا میخنده و میگه مامان نگاه کن چه خنده دار شده
سارا و سینا خیلی تو حموم 🛀بهشون خوش گذشت، ولی الان دیگه باید بیان بیرون
ساراخودش رو توی حوله تن پوش صورتی اش میپیچه
مامان سینا رو توی حوله تن پوش سبزش میپیچه
مامان سریع پوشک سینا میبنده و لباساشو میپوشه بعد هم لباسای سارا رو میپوشه تنش
سارا و سینا روی مبل نشستند و لباس خوابهای گرمشون رو پوشیدن
و کتاب مورد علاقه سینا رو برمیداره عکس توی کتاب رو به داداش کوچولوش نشون میده
و میگه: «نگا یه دونه سیب🍎
وقت خواب که میرسه
مامان سینا رو روی تخت کوچولوش میزاره
عروسک خرسیاش 🧸 راهم کنارش میزاره
سارا هم میخواد بره بخوابه ولی قبلش میخواد ی بوس و شب بخیر ب داداش کوچولوش بده
سارا اروم توی گوش داداش کوچولوش میگه:شبت بخیر سینا کوچولو فردا دوباره باهم بازی میکنیم.
حالا شب شده و سارا و سینا دوتایی خوابیدن مامان بهشون نگاه میکنه ک سینا خیلی اروم و راحت خوابیده
میره سراغ دختر مهربونش اونو میبوسه موهاشو نوازش میکنه و ازش تشکر میکنه ک انقدر هم ب مادرش کمک میکنه و هم مراقب برادرکوچولوشه
بعد هم میگه دخترم تو گلی🌻 از گلهای بهشتی🌼 ک خدا تورو ب من هدیه💝 داده
༺◍⃟🌷჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🌻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57.mp3
16.83M
#داستانزندگیحضرتزهراسلاماللهعلیها
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شناخــت شـخـصـیـت
حضرتزهراسلاماللهعلیها
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#داستانزندگیحضرتزهراسلاماللهعلیها_قسمت_۳
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(2).mp3
2.14M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک ❤️
آقا مهدیار علیزاده ۹ ساله از بابل😍
فاطمه زهرا صمدیان از تهران😍
علی فرشادفر ۹ ساله😍
بیتا ۹.۵ساله وبهنیا باقرزاده ۸ساله ازبروجرد😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
مهدی یار و مهدا علیخانی از کاشان😍
یسنا و مائده شاهوردی از بروجرد😍
.هانیه صادقیان پنج ساله نیمه از نظرآباد البرز😍
مریم و معین و مبین حسن زاده😍
زهیر تقی زاده ۹ساله و
ضیا تقی زاده ۸ساله و
زاهد تقی زاده ۴ساله😍
سیدابوالفضل موسوی 11 ساله و
سیدعلی موسوی 7ساله و
زهراسادات موسوی 4 ساله از شیراز😍
یاسین رضائی۷ساله ومبین رضائی۳ ساله😍
اقا امیر محمد 😍
نرگس ابدالی۸ساله وعلیسان ابدالی ۵ساله از شاهین شهر😍
مهراد مهروان ۸ ساله از زنجان😍
دینا شاهچراغی کلاس سوم😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۱۳۰_۲۰۴۱۳۵۱۴۲_۳۰۱۱۲۰۲۳.mp3
14.34M
#کتاب_صوتی🎙
#خاطراتفضـــــــه
🔺ویژه بزرگسالان
🔺با صدای خانم معین الدینی
را از امشب میتوانید در کانال
فن بیان و ارتباط موثر
گوش کنید
لینک کانال 👇👇👇👇👇
༺◍⃟ ჻@bayaneziba⚘❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۱۰۰۳_۱۸۲۰۲۵۴۵۹_۰۳۱۰۲۰۲۳.mp3
12.4M
#درخت_آلبالوی_عجول
༺◍⃟🍒჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد داستان: عجول نباشیم❤️
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((قصه درخت آلبالوی عجول ))
یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچ کس نبود .
روزی روزگاری وسط یه باغ بزرگ وقشنگ یه درخت آلبالو 🍒زندگی میکرد.
درخت خیلی بزرگ و پرباری بود امایک خصلت بد داشت اونم اینکه همیشه تو کارهاش عجله میکرد.
اون دوست داشت زودتر از همهی درختها میوه هاش تحویل باغبان👩🌾 بده و اونو خوشحال کنه
برای همین قبل از رسیدن میوه اونها رو میریخت پایین تا باغبون فکر کنه اونها رسیدن و ببره بازار بفروشه
باغبان👩🌾وقتی اومد و میوهها رو اونجوری نرسیده روی زمین دید با ناراحتی جمعشون کرد و برد بیرون باغ و ریخت کنار جاده تا گوسفندا🐑 اونها رو بخورند.
روزها گذشت وفصل چیدن میوهها شد. درختها خوشحال بودند و
از اونها خوشحالتر باغبان🧑🌾 بود
که الان میتونست نتیجهی زحمت هاش رو ببینه
خلاصه تند تند کامیونها 🚛 وارد باغ میشند و پر از میوه از باغ خارج میشدند .درختها 🌳خوشحال بودند ک دور و برشون شلوغ شده و همه دارن میوه ها شونو میچینن و داخل صندوق میزارن .همه آواز میخوندن و خوشحال بودند .
این وسط فقط درخت البالو🍒 هیچ کس طرفش نیومد و هیچ کس بهش توجهی نکرد چون هیچ میوه ای نداشت .مثل سالهای قبل
خلاصه فصل چیدن میوهها تموم شد.
باغبان🧑🌾 اومد تا به درخت هاش برسه و بهشون آب بده ،کود بده ، هرسشون کنه تا برای سال بعد اماده باشن
درخت آلبالو🍒 فکر میکرداول از همه میاد سراغ اون تا بهش رسیدگی کنه
اما اینطور نشد و باغبان🧑🌾بی توجه از کنار اون رد شد و رفت و اصلا بهش توجه نکرد و فقط ی کمی اب بهش داد و گفت این درخت آلبالو هم که امسال بدردم نخوردو میوه ای نداد.مثل سالهای قبل
اینو گفت و رفت
درخت آلبالو شروع کرد به گریه کردن
تا اینکه یه کلاغی اومد پیشش و گفت چرا گریه میکنی؟
اونم کل ماجرا رو برای کلاغ تعریف کرد
کلاغ گفت همهی این بلاهایی که سرت اومده به خاطر عجول بودنته نباید برای خوشحال کردن باغبون عجله کنی و میوه هات رو زودتر بریزی پایین .چون میوه ی نرسیده بدرد باغبون نمیخوره وباغبون میوه ها رو چون نارس هستند میریزه جلوی گوسفند ها و نمیتونه اونا رو بفروشه
اگه یکم صبر کنی تا میوه هات برسن هم باغبون🧑🌾 رو خوشحال میکردی هم خودت عزیز میشدی
حالا هم اشکاتو پاک کن که خدا بزرگه و سال دیگه دوباره فصل میوه میرسه و باید از امسال درس بگیری تا بعدا دوباره اشتباه نکنی
قصهی ما تموم شد
دل آلبالو🍒 آروم شد…
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄