@nightstory57(2).mp3
7.18M
ا﷽
#لباس_گرم_بپوش
༺🧣჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویــکـــــرد:
شما بچه های نازنینم هم باید توی فصل سرد حتما لباس گرم بپوشید و از خودتون مراقبت کنید. 😊
#داستان
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#گوینده:معین الدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:« لباس گرم بپوش»
یک روز برفی و سرد زمستانی بود پسر کوچولویی به اسم"ایلیا" تصمیم گرفت بدون پوشیدن لباس گرم به حیاط بره و آدم برفی درست کنه و خودشو سرگرم کنه.
مامان به ایلیا گفت :پسرم میخوای بری داخل حیاط لباس گرم بپوش سرما نخوری
ایلیا گفت: من نمیخواهم پالتو و کلاه بپوشم میخواهم راحت باشم چون لباس های گرم ، سنگین و مزاحمن و نمیذارن براحتی حرکت کنم و برف پرتاب کنم و بدوم
خلاصه مادر ایلیا هر چی تلاش کرد که ایلیا رومتوجه کنه که توی این هوای سرد باید لباس گرم بپوشه، ایلیا گوش نداد و بایک بلوز و شلوار سبک به حیاط رفت.
ایلیا فکر میکرد که با این لباسها راحتتر میتونه حرکت داشته باشه و بهتر میتونه بازی کنه
اولش از سرمای هوا خیلی لذت برد و فکر میکرد که همه چیز خوبه. اما بعد از چند دقیقه ایلیا شروع کرد به لرزیدن؛ باد سرد به صورتش میخورد و احساس سرمای بیشتری میکرد دستاش یخ زده بودن و نمیتونست به خوبی بازی کنه هرچی سعی کرد خودشو گرم کنه، موفق نشد
ایلیا فهمید که بدون پوشیدن لباس گرم نمیتونه براحتی توی حیاط بازی کنه.
وقتی داخل خونه برگشت، مادرش با مهربانی اونو توی بغلش گرفت و گفت:پسرم، لباس گرم برای همینه که تورو از سرما محافظت کنه باید همیشه به فکر سلامتی خودت باشی
چند روز بعد ایلیا به شدت مریض شد و تب کرد.او سرفه های شدید میزد .
مادر با نگرانی ایلیا رو به دکتر برد. دکتر گفت : باید مدتی استراحت کنه و دارو مصرف کند.
ایلیا متوجه شد که گوش نکردن به حرفهای مادرش باعث شده تا اون مریض بشه.
ایلیا در طول مدتی که بیماربود، نمیتونست بازی کنه و مجبور بود توی رختخواب استراحت کنه و شربت و قرص و داروهای تلخ و بدمزه بخوره این تجربه به ایلیا یاد داد که همیشه باید به حرفهای بزرگترها مخصوصا پدر ومادر گوش بده و به فکر سلامتی خودش باشه.
بعد از چند روز مریضی و بی حالی و سردرد و بدن درد و تب و کسالت حال ایلیا بهتر شد
ایلیا که روزهای سختی رو پشت سر گذاشته بود تصمیم گرفت که همیشه توی هوای سرد لباس گرم بپوشه.
از آن روز به بعد او هروقت بیرون می رفت پالتو، کلاه و دستکشهای گرمشو میپوشید.چون دوست داشت سالم و سلامت باشه واز تمام روزهای قشنگ زمستون لذت ببره و وقتی برف میاد ، بتونه آدم برفی درست کنه و با دوستاش برف بازی کنه و وقتی بارون میاد تو چاله های آب بپره و روی برگهای خشک راه بره و صدای خش خش اونارو بشنوه.
چون ایلیا عاشق پاییز و زمستان بود .
این تجربه به ایلیا یاد داد که لباسهای گرم برای محافظت از بدنش در برابر سرما ضروریه و اونو از بیمار شدن محافظت میکنن.
ایلیافهمید که با پوشیدن لباسهای گرم ،هم ، میتواند آزادانه بازی کنه و از برف و زمستون زیبا لذت ببره بدون اینکه نگران سرما و سرما خوردگی باشد.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
.
175.5K
اسامی بچه های گلم😍:
فاطمه زهرا وحسین امیری ۵ و ۴ ساله ازسنندج
آنیساو آنوشا نقدی۱۰و ۷ساله از تهران
سیده زینب مختاری ۵ساله از یزد
فرزادو فرهادشاهسونی۶ و ۱۰ساله ازمشهد
زهرامحمدزاده کلاس ششم از نهبندان
نازنین زهرا آبدری
زهرا احمد پور
عطرین و آیلین مهدی نژاد
آرشان و آیهان خواجه تراب از بابل
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
.
@nightstory57.mp3
7.2M
ا﷽
#سنجاب_قهرمان
༺🐿჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویــکـــــرد:
اعتماد به نفس داشته باشیم و از خودمون نا امید نشیم😊
#داستان
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#گوینده:معین الدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((سنجاب قهرمان))
رویکرد: اعتماد ب نفس داشته باشیم و از خودمون نا امید نشیم
به نام خدای مهربان زیر سقف آسمان، هیچ کسی تنها نبود
یک جنگلی سرسبز و زیبا ، کنار رودخانه ی پرآب ، با درختان بلند و پر از شاخ و برگ ،که محل زندگی خیلی از حیوانات شده بود.
آقا کلاغی و خانم کلاغی توی یکی از درختای این جنگل لونه داشتند و با بچه هاشون اونجا زندگی می کردن. سنجاب ها قسمت پایین درختا داخل تنه را سوراخ کرده بودند و برای خودشون لونه درست کرده بودن ،
یکی از بچه سنجابهای این جنگل اسمش ساجی سنجابه بود ، اون همیشه غمگین و ناراحت بود و با خودش میگفت : من هیچ کاری بلد نیستم و نمی توانم برای این جنگل مفید باشم،دوستا و خانواده ش همیشه بهش میگفتن خودتو دست کم نگیر و تلاش کن حتما در یک زمینه مفید خواهی بود ، اما باز ساجی ناراحت و غمگین بود.
روزها گذشت و گذشت یکروز که آقا کلاغه لونه نبود بچه هاش گرسنه شدن و اونا غذا نداشتن
مامان کلاغه مجبور شد بچه هاشو تنها بگذارد وبه دنبال غذا بره ،
چندساعت بعد،ساجی که پایین درخت ایستاده بود وبه تنه درخت تکیه داده بود، صدای بال بال زدن و غارغار کردن جوجه کلاغ ها رو شنید ، خودشو به بالای درخت رسوند و دید یک عقاب بزرگ با چنگالهای تیز از بالای درخت در حال پرواز کردنه تا جوجه کلاغ ها رو بردار وببره
ساجی که هیچ فرصتی نداشت با خودش گفت : من میتونم این بچه کلاغها رو نجات بدم فقط باید تلاش کنم ،
بعد شروع کرد ، اینقدر از این طرف شاخه به اون طرف شاخه پرید و با پنجه هایش به طرف عقاب زد که عقاب خسته شد و ازاونجا دور شد خیلی کار سختی بود ولی ساجی تونست با اینکه زخمی شده بود خیلی خوشحال بود چون تونسته بود جوجه کلاغها رو نجات بده
خانم کلاغی از راه رسید با دیدن ساجی زخمی ،ماجرا رو از بچه هاش پرسید
خانم کلاغی با کمک بقیه حیونای جنگل ساجی رو به درمانگاه جنگل بردند و زخم های ساجی خوب شد.
از آن روز به بعد داستان شجاعت ساجی در جنگل پیچیده بود و همه اونو ساجی قهرمان صدا میزدن
و اینجوری شد که عقاب تیز دندان به هدفش نرسید ولی ساجی پر تلاش قهرمان شد.
بله بچه های عزیزم سعی کنیم هیچ وقت نگیم نمیشه و نمیتونم
باید تمام تلاشمونو برای انجام اون کار بزاریم تا انجام بشه
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅
.
212.6K
اسامی بچه های گلم😍:
نازنین فاطمه وامیرعلی بیانی۹و۶ساله از تهران
محمدحسین زرکش ۷ ساله از قم
مهدیارومطهره خان احمدی۷و۳ساله ازخمینی شهر اصفهان
سوفیا و امیرحسین آرین۱۰و۴ ساله
از نایین
نورا غفاری ۵ ساله از تهران
زینب ومحمدجواد فرزام۱۰و۸ساله
از قم
فاطمه سادات وزهرا سادات۹و۶ساله
وسِدناسادات مسعودی۳ساله از تهران سه تا خواهر مهربون
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
.
InShot_۲۰۲۴۰۱۱۵_۲۰۳۹۲۸۶۲۲_۱۵۰۱۲۰۲۴.mp3
12.93M
#آواز_بزغاله🐐
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویــــــکرد:
درست فکر کردن راه نجات از مشکلاته✌️
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۶_۱۱
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🐐჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟჻🐺ᭂ࿐❁❥༅••┅┄