eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
24.1هزار دنبال‌کننده
505 عکس
148 ویدیو
21 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
@nightstory57.mp3
7.44M
ا﷽ ༺👕჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکــــرد: مهربانی امام علی علیه‌السلام 🌻 :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: (دو تا پیراهن ) اولین مغازه دار جلو دوید سلام خوش آمدید مولای من بفرمایید در خدمت شما هستم. حضرت علی علیه السلام با خوش رویی جواب سلامش را داد از او تشکر کرد و رد شد. دومین مغازه دار جلو آمد سلام یا امیرالمؤمنین بفرمایید پارچه لباس دوخته هر چه بخواهید داریم قابل شما را ندارد حضرت علی علیه السلام جواب سلامش را داد و با تشکر از او رد شد. سومین مغازه دار جلو آمد «آقا» بفرمایید مغازه ی من اصلا مغازه ی من و شما ندارد عبا پیراهن هر چه بخواهید تقدیم میکنم. حضرت علی علیه السلام از او هم تشکر کرد و رد شد. او نمیخواست از مغازه دارهایی که او را میشناختند لباس بخرد؛ چون فکر میکرد امکان دارد آنها پول لباس را نگیرند یا پایین تر از قیمت با او حساب کنند. او همین جور با خدمت کارش «قنبر» از بازار رد میشد تا رسید به یک مغازه ی پیراهن فروشی که صاحب مغازه او را نمیشناخت وارد مغازه شد. مغازه دار جوان با دیدن او سلام کرد و گفت: خوش آمدید! حتما برای خودتان پیراهن میخواهید ببینید همه جور پیراهن با رنگهای مختلف داریم. امام گفت: مرد جوان ما دوتا پیراهن میخواهیم. مغازه دار کمی به قیافه ی امام و قنبر نگاه کرد بعد دو تا پیراهن از میان پیراهن هایش جدا کرد. بفرمایید این دو پیراهن برای شما مناسب است. امام قیمتش را پرسید مغازه دار گفت این یکی سه درهم و آن یکی هم دو درهم. امام پنج درهم داد. سپس همراه خدمت کارش قنبر به خانه برگشت.هر دو توی اتاق نشستند امام به پیراهنها نگاه کرد و به قنبر گفت: «این پیراهنی که سه در هم خریده ام مال تو و این پیراهن دو در همی را هم من می پوشم. قنبر با تعجب پرسید چه میگویی آقا شما بزرگ و مولای من هستید. خوب است که شما پیراهن بهتر را بپوشید؛ چون هر روز با مردم دیدار میکنید و بالای منبر میروید این پیراهن گران قیمت تر هم رنگش شادتر است و هم جنسش بهتر. امام با خنده گفت تو ،جوانی باید لباس خوب بپوشی من پیرم و آن لباس ارزان تر برای من بهتر است از پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله عليه وآله شنیدم که فرمود:«به زیردستان و خدمت کاران خود غذایی بدهید که خودتان میخورید و لباسی بپوشانید که خودتان می پوشید.» من از خدا خجالت می کشم پیراهن بهتر را خودم بپوشم و آن لباس ساده و ارزان تر را تو بپوشی.» قنبر به ناچار قبول کرد پیراهنش را پوشید. پیراهنش صورتی بود و از زیبایی برق میزد. بعد نگاهی به امام علیه السلام کرد. امام لبخند میزد صورتش پر از گل شادی بود قنبر هم خندید و از امام تشکر کرد. ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
290.2K
اسامی بچه های گلم😍: مِهرآسا و مَهزیار افشار۱۱ و۶ ساله از گرگان هادی ،حسین وصادق ۱۲ساله،۷ساله و۴ ساله علی و آنیتا نعمتی ۸ و ۵ ساله از محموداباد مازندران امیرعلی وامیررضا رضایی از مشهد محمدعلی ومحمدمهدی۱۱و۷ساله فاطمه وزهرا رحیمی ۵و۳ساله از قم امیرحسین شعبانی ۷ساله از قم کیاوش ۹ ساله و کوروش ۵ساله از اصفهان رقیه حقیقت خواه و خواهرکوچولوش نفس دوستی ۹ساله از شهر پرند زینب سادات حسینی تبار۴ساله ریحانه و علی محمدزاده ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ .
InShot_۲۰۲۵۰۱۱۵_۱۶۵۳۰۸۱۱۵_۱۵۰۱۲۰۲۵.mp3
6.5M
زخم هایی که برخی مادران با رفتار و گـــــفتار بر فرزندان دخــــــــــــــــترشان وارد میکنند مراقب باشیم ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
225.1K
قصه گویی دختر نازنینم ریحانه حیدری ۷ ساله از ماهشهر، استان خوزستان بشنوید 😊👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
7.83M
ا﷽ ༺🌹჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکــــرد: بدون اجازه جایی نریم😊 :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((کپلی و خارهای گل سرخ)) رویکرد :بدون اجازه جایی نرو به نام خدای مهربون زیر سقف آسمون، هیچ کسی تنها نبود برای تعطیلات تابستانی کپلی بهمراه خونواده ش به روستای خوش آب و هوای پدربزرگ اومده بودند . یک روز کپلی از مامان اجازه گرفت که با بچه های روستا در باغ نزدیک خانه پدربزرگ بازی کنه موقع بازی یکی از بچه ها از گل های سرخ اون طرف دریاچه تعریف کرد و برای بچه ها گفت که چقدر اون طرف دریاچه زیباست. تمام بچه ها با شنیدن اون تعریفها، مشتاق شدند برن و اونجا رو ببینن اما کپلی میدونست برای رفتن بهرجایی باید از مامان یا بابا اجازه بگیره و کپلی این اجازه رو نداشت بچه ها برای رفتن به اونطرف دریاچه تصمیم گرفتند و کم کم همگی برای رفتن به اون طرف دریاچه و دیدن گلهای سرخ به راه افتادند اما کپلی از جاش تکون نخورد. همه بچه ها دورش جمع شدند و گفتند: بیا با ما بریم اونجا خیلی قشنگه ، اگه زود برویم قبل از غروب آفتاب به خانه برمیگردیم کپلی کمی فکر کرد و نتونست مقاومت کنه و با بچه ها براه افتاد، اونا خیلی زود خودشونو به اون طرف دریاچه رسوندن ، تعداد زیادی گل سرخ اونجا جا روییده بود خیلی خیلی منظره زیبایی بود کپلی با عجله بطرف گلها دویید اون میخواست یکی از اونها رو بکنه و با خودش به خونه ببره و نشون مامانش بده اما بچه ها چشمتون روز بد نبینه دستای کپلی پر از خارهای گل سرخ شد خیلی درد میکرد و خیلی میسوخت بچه ها به کپلی گفتن: مگر نمیدونی گل سرخ برای مراقبت از خودش خار زیادی روی شاخه هاش داره؟ نباید به بدته گل سرخ دست میزدی بچه ها کپلی رو به خونه ش رسوندن اما کپلی از شدت درد همچنان گریه میکرد همینکه مامان کپلی رو دید نگران شد و پرسید چی شده؟ کپلی ماجرا رو برای مادرش تعریف کرد. مامان کمک کرد تا همه ی خارها رو از دستای کپلی بیرون اورد. وقتی همه ی خارها رو دراورد. کپلی نفس راحتی کشید و مامانشو بغل کرد و گفت: مامان منو ببخش اشتباه کردم ، من نباید بدون اجازه شما به اونجا میرفتم مامان کپلی توی بغلش گرفت و گفت : اگر به من گفته بودی من به شما میگفتم اونجا پر از خارهای خطرناکه . اونروز کپلی قول داد دیگر بدون اجازه مامان جایی نره. بله بچه های قشنگم ما باید برای هر کاری از بزرگترامون اجازه بگیریم تا اونا مارو آگاه کنن و خدای نکرده اتفاق ناگواری برامون نیوفته ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
252.2K
اسامی بچه های گلم😍: کیاناجوانمردی۷ساله ازقهدریجان اصفهان سحر وعزیزالله رضایی۶و۹ساله از یزد امیرعلی و آنیساافراسیابی کلاس دوم تیام۷ساله،تیارا۵ ساله وتارا صباغ۳ ساله سه تا خواهر مهربون امروز تولد تیام جان هست😍🎂 علی و عابِس علیزاده ۶ و۳ ساله زهرا حیدری از اصفهان شهر کمشچه محمدعلی گودرزی۱۱ساله از بروجرد فاطمه حلماحکیم رابط۵ساله از شیراز امیرعباس مرادی۵ساله از قم سلین نجفیان ۷ ساله از تهران ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا