.
خانم معین الدینی کجایین؟ 😊
چرا قصه نداریم 😢
دلمون تنگ شده 😔
بچه های عزیزم چند روزه سرماخوردم 🤧🤒
زود زود خوب میشم میام 😊
میدونید که چقدر دوستتون دارم 😍
قلبم برای قصه گفتن میتپه
ولی تا میخوام قصه رو بگم، سرفه میاد عطسه میاد صدام میگیره اصلا ی وضعی 😅
صبور باشید😊
تا بیام دوباره عزیزای دلم ♥️
❣دوستتون دارم خیلی زیاد ❣
.
اسم و فامیلشم ننوشته، ولی
جلوی نام درس که املا بود نوشته بود
امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بوسیدمش 😍ذوق کردم
پسر کلاس اولی من
تو فقط یاد بگیر
جای مولامون اون بالا بالاهاست
صدر همه عالم
و اون بهترین پناهه
همین کافیه...
الباقی به فناست...
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
@nightstory57.mp3
16.33M
#صبحبخیر_همسایه
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
همکاری و دوستی❤️👏
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((صبح بخیر همسایه))
یک روز موشی 🐭می خواست املت درست کند.برای املت تخم مرغ لازم داشت اماتخم مرغ نداشت.
موش قدری فکر کردوگفت:میروم خانه ی همسایه ام پرنده سیاه وازش تخم مرغ میگیرم.»
صبح به خیر همسایه می خواهم املت درست کنم تخم مرغ داری؟»
پرنده سیاه گفت:«ببخشید، تخم مرغ ندارم اماآرد دارم. اگرتخم مرغ داشته باشیم می توانیم کیک درست کنیم
بیا برویم پیش همسایه ام سنجابک»
حالایک موش ویک پرنده سیاه می خواستندکیک درست کنند
صبح به خیر همسایه می خواهیم کیک درست کنیم تخم مرغ داری؟»
سنجابک گفت:«ببخشید، تخم مرغ ندارم. اماکره دارم.اگربخواهیم کیک درست کنیم کره لازم داریم.برای تخم مرغ هم میتوانیم برویم پیش همسایه ام موش کور.
حالایک موش یک پرنده سیاه ویک سنجابک میخواستندکیک درست کنند.
صبح به خیرهمسایه میخواهیم کیک درست کنیم تخم مرغ داری؟»
موش کور گفت: «ببخشید، تخم مرغ ندارم.اما شکردارم اگربخواهیم کیک درست کنیم حتماً شکرلازم داریم.
شاید همسایه ام، جوجه تیغی
یک دانه تخم مرغ به ما قرض بدهد.
یک موش یک پرنده سیاه یک سنجابک ویک موش کورمیخواستند
کیک درست کنند
صبح به خیر همسایه می خواهیم کیک درست کنیم تخم مرغ داری؟»
جوجه تیغی گفت: «ببخشید، تخم مرغ ندارم. حالا چه نوع کیکی میخواهید درست کنید؟من چند دانه سیب دارم چه طور است کیک سیب درست کنیم؟ شاید همسایه ام راکن تخم مرغ داشته باشد.»
یک موش یک پرنده سیاه یک سنجابک یک موش کور و یک جوجه تیغی می خواستند کیک درست کنند.
صبح به خیر همسایه می خواهم کیک درست کنیم تخم مرغ داری؟»
راکن گفت: «ببخشید، تخم مرغ ندارم. امابرای طعمش دارچین دارم برویم ببینیم شایدهمسایه ام مارمولک تخم مرغ داشته باشد.»
یک موش یک پرنده سیاه یک سنجابک یک جوجه تیغی و یک راکن
میخواستند کیک درست کنند.
صبح به خیر همسایه می خواهیم کیک درست کنیم تخم مرغ داری؟»
مارمولک گفت: «ببخشید، ندارم.
اما کشمش دارم برای تخم مرغ برویم پیش همسایه ام خفاش
شاید او داشته باشد.»
یک موش یک پرنده سیاه یک سنجابک یک جوجه تیغی یک راگن
و یک مارمولک می خواستند کیک درست کنند.
حالا دیگر آردوکره وشکروسیب و دارچین و کشمش داشتند. فقط تخم مرغ نداشتند.
یهو یک صدایی از بالای درخت اومد
«البته که من تخم مرغ دارم!»
اینوخفاش گفت.
بالاخره همسایه هاهرچی لازم داشتند آماده شد.آن وقت دست به کار شدند.
پرنده سیاه آرد را توی ظرف ریخت
خفاش تخم مرغ را شکست.سنجابک کره را اضافه کرد.موش کور شکر را هم زد.موش مایه را مخلوط کرد.
بعد جوجه تیغی سیب ها را اضافه کرد.راگن روی مخلوط دارچین پاشید.
و مارمولک روی آن کشمش ریخت.
مارمولک گفت:حالا چیزی که لازم داریم فراست.برویم فر را از همسایه مان جغد بگیریم.»
یک موش یک پرنده سیاه یک سنجابک یک موش کور یک جوجه تیغی یک راگن و یک مارمولک و یک خفاش می خواستند کیک درست کنند. بله کیک آماده ی پختن بود
و تنها چیزی که لازم داشتند فر بود.
صبح به خیر همسایه می خواهیم کیک درست کنیم اجازه هست از فر شما استفاده کنیم؟
جغد گفت: «البته.» آن وقت تمام حیوانات رفتند پیش جغدو توی آشپزخانه اش
بالاخره کیک را از توی فر درآوردند و عجب کیک معرکه ای شده بود.چه بویییییییی
اما موقع بریدن کیک جغد پرسید: «چند قسمت ببرم؟»
پرنده سیاه آرد توی ظرف ریخت
پس یک برش برای او.
سنجابک کره را اضافه کردیک برش هم برای او.موش کور شکر داد.معلوم است دیگر، یک برش هم برای او
جوجه تیغی سیب آورد.یک برش برای او.یک برش هم سهم راکن میشود
چون دارچین به کیک زد.و یک برش برای مارمولک برای این که روی کیک کشمش ریخت.بالاخره یک برش هم سهم خفاش میشود چون او بود که تخم مرغ را داد. آهان جغد یادمان نرود.یک برش هم برای او چون از فرش استفاده کردیم.
بااین حساب روی هم میشود ۸ برش موش گفت: «پس من چی؟»
سنجابک گفت:تو که چیزی نیاوردی
پس سهمی نداری تازه تقسیم کیک به ۹ قسمت کار سختی است.»
موش با دلی پر از غم و غصه رفت یک گوشه نشست و حیوانات دیگر شروع کردند به بریدن کیک
پرنده سیاه گفت: «خب، اگر موش از من تخم مرغ نخواسته بود، من به فکرنمی افتادم برای پختن کیک که بهش آرد بدهم.»
سنجابک گفت: «واگراوازمن تخم مرغ نخواسته بودمن کره نمی آوردم.»
موش کور گفت: «من هم شکر نمی دادم.»جوجه تیغی گفت: «من هم سیب نمی آوردم.»راگن گفت: «من هم دارچین اضافه نمی کردم.
مارمولک گفت: «من هم کشمش رویش نمی ریختم خفاش گفت: «و خلاصه حالا کیکی نبود که بخواهیم قسمت کنیم.جغد گفت:«حق با شماست!»
پرنده سیاه سنجابک موش کور جوجه تیغی راکن مارمولک خفاش و جغدکیک را به ۹ قسمت تقسیم کردند.که آن قدرها هم کار سختی نبود.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
.
در کنار داستانهای تربیتی کانال داستان
شـــب یک بــخــش جــذاب داریــم به نـــام
❣یک قــــصه صوتی برای فــــــرزندم❣
توی این بخش
مــا برای بچههای شما ی قصه جــــــذاب
مــطابق با شخصیتشون تعریف میکنیم
و شما این داستان با یک مبلغ کم تهیه
میکنید 🎁
کانال رضایت ها رو ببینید👇👇 😍
https://eitaa.com/dastan_ekhtesasi
🔅بــــرای سفارش این قـــصهها میتونید
به ادمین قصه نویس ما پیام بدید👇😍
@Mojgan_5555
یک قصه صوتی 🎙برای فرزندم 👧🏻👦🏻
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۴۰۱۲۹_۲۰۴۸۱۰۶۵۹_۲۹۰۱۲۰۲۴.mp3
13.07M
#خروس_بیمحل🐔
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
صبح زود بیدار شدن ی هنره🥰
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۶_۱۱
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🐔჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐔჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((خروس بی محل))
رویکرد:سحرخیز بودن عالیه😍
یکی بود یکی نبود ، در یک روستای سرسبز ، مردی زندگی می کرد که خروس کوچکی داشت . وقتی شب میشد ، مرد خروس را میگرفت و در لانه مرغ ها می گذاشت تا از چنگ روباه مکار در امان باشد .
مرد گفت : آه ، چقدر خسته ام . بهتره امشب زودتر بخوابم . بعدش به خانه اش رفت و خوابید . فردای آن روز ، خروس کوچک خیلی زود از خواب بیدار شد از لانه مرغ ها بیرون پرید و بر روی نرده های کنار اتاق مرد نشست .
بالهاشو بهمدیگه زد و سینه شو جلو آورد ، چشم هاشو بست و با تمام قدرت گفت : قوقولی قوقو – قوقولی قوقووووووو
مردکه از صدای بلند خروس بیدار شده بود با عصبانیت به خروس گفت : از این جا برو ای خروس بی محل
خروس وقتی عصبانیت مرد را دید تا می توانست تند تند از آن جا دور شد .
مرد وقتی که دید دیگه خوابش نمیبره با خودش گفت : بهتره که به مزرعه برم و اونجا کشاورزی کنم امان از دست این خروس ، من دیگه بیشتر از این نمی توانم بخوابم بیلش را برداشت و به طرف مزرعه به راه افتاد
شب بعد مرد خروس را در طویله گوسفندها گذاشت . با خود گفت : خیلی خسته ام ، یک خواب طولانی خستگی من را برطرف می کند . خروس باز هم صبح خیلی زود از خواب بیدار شد از طویله گوسفندها به بیرون آمد و روی نرده کنار خانه ی مرد نشست .بالهاشو به هم زد ، چشم هاشو را بست و با صدای بلندی شروع به خواندن کرد . قوقولی قوقوووووووو قوقولی قوقووووووووو
مرد باز هم با صدای خروس از خواب بیدار شد و با عصبانیت فریاد زد : از این جا برو ای خروس بی محل من از دست تو یک خواب راحت ندارم . خروس هم که خیلی ترسیده بود با قدرت هر چه تمام تر فرار کرد .
مرد به رختخواب رفت ، اما هر کاری کرد خوابش نبرد . تصمیم گرفت که به مزرعه بره و کشاورزی کنه . علف های هرز را هرس کنه و توت فرنگی ها را هم بچیند.
شب بعد خروس را در انبار علوفه گذاشت . با خودش گفت : خیلی خسته ام ، امشب دیگر با خیال راحت تا صبح می خوابم و از خروس بدصدا هم خبری نیست . باز هم صبح خیلی زود خروس از خواب بیدار شد و از پنجره انبار بیرون پرید .
روی نرده کنار خانه مرد نشست ، بالهاشو به هم زد ، چشم هاشو بست و شروع به خواندن کرد قوقولی قوقوووووووو قوقولی قوقوووووووو
مرد که این بار خیلی عصبانی تر از قبل شده بود تصمیم گرفت خروس را بفروشه
صبح زود خروسو به بازار برد و به کشاورزی دیگر که مرغ و خروس زیادی داشت فروخت .
آن شب مرد با خیال راحت تا ظهر فردا خوابید و دیگر خروسی نبود که او را صبح زود از خواب بیدار کند .و او بتواند ب مزرعه اش رسیدگی کند
مرد دیگر سراغ مزرعه اش نمی رفت . علف های هرز تمام مزرعه را فرا گرفته بودند ومزرعه تقریبا خشک شده بود آن سال مزرعه محصول خوبی نداد و مرد به خاطر زیاد خوابیدنش هیچ سودی نبرد. پس به مزرعه دیگر رفت و خروسش را پس گرفت و گفت چ خوب لود روزهایی که با صدای قوقولی قوقو تو بیدار میشدم
امسال که ضرر بزرگی کردم ولی با کمک تو دیگر هیچ وقت ضرر نخواهم کرد و همیشه کنار هم خواهیم بود
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۴۰۱۲۹_۲۱۲۸۴۳۷۰۲_۲۹۰۱۲۰۲۴.mp3
2.25M
تولدتون مبارک گل های من 😍
متولدین بهمن
سید محمد جواد مدنی وزهراسادات مدنی
جانان نوروزی امیری۳ساله از شیراز
کوثر رحمانی۶ ساله ازشهر بجنورد
هانیا حق پرست ۴ ساله از کاشان
امیرعلی دادخواه ۶ ساله از اصفهان
زینب خانم جعفری ۵ساله
هانیه اسماعیلی ۶ساله از اندیمشک
زینب گرایلی از مشهد
مهرسا اکبری
فاطمه بهروزیی۴ساله قطب آباد جهرم
بهارحیدری ۱۰ساله از کرج
یونا امامی مشهود۷ساله وعلی امامی ۱۲ساله از همدان
حیدر یزدی ۶ ساله از قم
ابوالفضل ابراهیمی ۸ ساله از آمل
ارسلان محمدی مقدم۷ساله از مشهد
اسرا رشید ۵ساله از تهران
محمدآرمین فاتحی۹ساله ازشهرستان ابرکوه
امیدرفیعی ۱۱ساله ازتهران
ماهان صفایی ۱۰ساله ازتهران
امیرمهدیار رحیمی ۵ ساله ازمشهد
محمدهادی رادی از شهرستان کوار
روستای ارباب سفلی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۴۰۱۳۰_۲۰۵۳۴۴۲۰۱_۳۰۰۱۲۰۲۴.mp3
14.02M
#قیمت_بوی_غذا🍲
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
با بدجنسی کار راه نمیوفته
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۶_۱۱
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🍲჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🍲჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄