فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(من اسرائیلی هستم)!
#پسرِ_تراز
این پسر بچه برای اینکه برادر کوچکتر خود را امتحان کند و واکنش او را ببیند، با خبرنگار هماهنگی کرده که از او بپرسد تو اهل کجایی و او در پاسخ خبرنگار بگوید من اسرائیلی هستیم.
.
👈🏻واکنش برادر کوچکش، دیدنیه
🅽🅸🅽🅸🅳🅾🅽🅸👶نینیدونی
👇🌱👇🌱
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهارت_دونی
جلسه هشتاد و یکم
آموزش کاردستی گیفت کادو
🛍🍬🎁
برای استفاده رایگان از کلاس زبان ٬ قصه های شبانه ٬آموزش کاردستی و نقاشی ٬ کارتون٬سرود و شعر کودکانه٬ نکات تربیتی کودک و یه عالمه مطالب مفید دیگه کانال نی نی دونی رو دنبال کن👇
@Ninidoni
📚#قصه_دونی
قصه ی امشب 🔹✨ خاله پیرزن✨🔹
💫 به نام خدا💫
کوچولوهای مهربونم سلام داستان امشب رو بصورت متن براتون آماده کردیم که مامانای مهربونتون باصدای قشنگشون برای شما وقت خوابیدن بخونن امیدوارم دوستش داشته باشید.🌺❤️🌻
مرسی که همراه کانال نی نی دونی هستین💎🌸🌼💕💗
یکی بود یکی نبود پیرزنی تنها در گوشه ای از جنگل زندگی می کرد که آن طرف جنگل دخترش بودیک روز خیلی دلش برای دختر و دامادش که در آن طرف جنگل بودند تنگ شد و تصمیم گرفت به دیدن آن ها برودراه جنگل سبزو پردرخت، طولانی و پر از حیوانات درنده بود.خاله پیرزن با خودش کلی فکر کرد اما بالاخره صبح روز بعد تصمیم به رفتن گرفت و بقچه اش را بست و به راه افتاد.هنوز راه زیادی را نرفته بود ناگهان یک گرگ بزرگ را سر راه دیدکه در دلش می گفت « به به عجب غذایی، عجب غذای ماهی»پیرزن اولش ترسید ولی خودش را نباخت وگفت «سلام، سلام آی گرگه، حال شما چطوره تو خوب و مهربونی،تمیز و خوش زبونی برو کنار، برو کنار، میخوام برم پیش داماد و پیش دخترم ».
گرگ گفت: اصلا نمیذارم از این جا تکون بخوری چون الان چند روزه هیچی نخوردم و واسه بچه هام هیچ غذایی نبردم.پیرزن که همچنان خونسرد و با آرامش بود با خودش فکر کرد که چطوری از دست گرگ خلاص بشه و گفت «من لاغر و نحیفم، ببین چقدر ضعیفم، بگذار برم مهمونی،میخوام برم مرغ و فسنجون بخورم ، خورش بادمجون بخورم، چاق بشم، چله بشم، بعد میام تو منو بخور»گرگ که با شنیدن این حرف ها رضایت داد که خاله پیرزن به راه خودش ادامه بدهد
و او رفت جلو تر تا یک دفعه یک پلنگ بزرگ از بالای درخت پرید جلوی پیرزن!او در حالی که خاله پیرزن را میدید در دلش می گفت «به به عجب غذایی، عجب غذای ماهی».پیرزن که این بار خیلی ترسیده بود سعی کرد که خونسرد باشه و آرامش خودش را حفظ کندو به پلنگ گفت « سلام سلام پلنگم، ای پلنگ قشنگم میدونم که مهربونی، بگذار برم مهمونی»پلنگ بعد از شنیدن حرف های پیرزن گفت: من گشنمه پیرزن، پیرزن دغل زن.پیرزن با ناله گفت: «من به چه دردت می خورم، یه پوست و استخوان دارم،بگذار برم مهمونی، میخوام برم مرغ و فسنجون بخورم خورش بادمجون بخورم، چاق بشم، چله بشم، بعد میام تو منو بخور»پلنگ با شنیدن این حرف ها راضی شدو کنار رفت تا پیرزن به راه خودش ادامه بدهد و به او گفت برو، ولی زود برگرد.
پیرزن از اینکه از دست آن ها جان سالم به در برده بود خوشحال بودو با شادی به راهش ادامه داد نزدیک غروب بود که نعره ی یک شیر او را در جای خود میخکوب کرد.پیرزن در حالی که ترسیده بود اما با چرب زبانی گفت: «سلام سلام شیربزرگ، رئیس پلنگ و آقا گرگ، تو شاه هر وحوشی،سلطان فیل و موشی، دیرم شده بذار برم، چون خیلی خیلی کار دارم»شیر بعد از شنیدن صحبت های خاله پیرزن گفت که محاله بذارم بری، راه بسته است نمیذارم بری پیرزن هم با زیرکی جواب داد: «به به چه افتخاری، ولی من لاغر و نحیفم، ببین چقدر ضعیفم،بگذار برم مهمونی،میخوام برم مرغ و فسنجون بخورم ،خورش بادمجان بخورم، چاق بشم، چله بشم، بعد میام تو منو بخور»خاله پیرزن با این حرف شیر را هم راضی کرد و گذاشت که به راهش ادامه بدهدشب شد و پیرزن بالاخره به خانه دخترش رسید.
آن ها از دیدن مادرشان بسیارخوشحال شدندو برای او غذاهای خوشمزه درست کردند، پیرزن بعد از اینکه کمی استراحت کردماجرا را برای دختر و دامادش تعریف کرد آنها بسیار تعجب کردندچند روز که گذشت پیرزن تصمیم گرفت که برگردد او به دخترش گفت: « دختر مهربونم، درد و بلات به جونم، کدوی گنده داری، برای من بیاری؟»وقتی دختر برای مادرش کدو را آورد درون آن را خالی کردو پیرزن رفت داخل کدو و دختر سر کدو را گذاشت و آن را قل داد.کدو قل خورد و قل خورد تا به شیر رسید و وقتی شیر کدو را دید داد زدآی کدوی قلقله زن، ندیدی تو راه یه پیرزن؟ پیرزنی چاق و گنده، لپاش مثال دنبه پیرزن با صدایی لرزان گفت:والا ندیدم، بلاندیدم، هولم بده، قلم بده، بزار برم. شیر که گول خورده بود کدو را قل داد .
کدو قل خورد و قل خورد تا رفت و به پلنگ رسید او فریاد زد آی کدوی قلقله زن، ندیدی تو راه یه پیرزن؟ پیرزنی چاق و گنده، لپاش مثال دنبه پیرزن با صدایی تغییر کرده و لرزان گفت:والا ندیدم، بلاندیدم، هولم بده، قلم بده، بزار برم. شیر که گول خورده بود کدو را قل داد .پلنگ هم مثل شیر گول خورد و او را هول دادکدو قل خورد تا بالاخره به گرگ رسیدوقتی گرگ از کدو قلقله زن پیگیر پیرزن شد صدای خاله را شناخت و گفت:پیرزنه تو هستی، می گیرمت دو دستی وبه طرف کدو حمله کرد.
اما پیرزن با هوش که از قبل با دختر و دامادش فکر این کار را کرده بودنداز سر دیگر کدو بیرون پرید و آن را به سمت دره قل داد و گرگ به دنبال کدو به دره افتادو خاله پیرزن سالم و خوشحال به خانه اش رفت.
اگه دنبال قصه برای نینی میگردی ...🥱😴
هرشب کانال نینی دونی رو چک کن😉👇
.
@Ninidoni
☝.mp3
472.9K
کودکان، باغچه هایی از امیدند که از شکوفه های انار لبریز است. هر کودک، گلدانی ست که از زیباترین گل های معطر، خانه ها را به نزدیکت ترین بهارها گره زده است.
👼سلام صبحتون بخیر👼
🍁 پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲🍁
#عکس_دونی
این کانال رو از دست نده👇
قرآن، آموزش زبان, قصه های شبونه، نقاشی، کاردستی، کارتون، سرود،روانشناسی کودک و کلی اتفاق جذاب دیگه...
@ninidoni
بعد از ۶ سال
پدر در آغوش دختران...
#دخترِ_تراز
.
.
درنگی تا فرزندان صالح...
🅽🅸🅽🅸🅳🅾🅽🅸👶نینیدونی
👇🌱👇🌱
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
30.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_دونی 📺
پویانمایی سینمایی تا آخرین نفس
بخش دوم
.
.
با بهترین و آموزنده ترین انیمیشن ها کنارتون هستیم، در کانال نینیدونی 👇
@Ninidoni
🍏 #سلامت_دونی
✅ #مراحل_حمام(اسلامی)
تعریق
👏تعریق برای بدن بسیار عالی است زیرا بلغم اضافه بدن را (که عامل بسیاری از بیماریهاست) از بین میبرد.
♨️حمام اسلامی به قدری باید داغ باشد که انسان را یاد جهنم بیندازد.
🖌نقل است که امام کاظم علیه السلام از شدت حرارت حمام گاهی می نشستند و گاهی بلند می شدند.
👈تعریق همزمان درمان صفرا و بلغم است. خود عرق کردن حتی کیست را هم درمان میکند چون کیست یعنی بلغم یعنی تجمع آب اضافه در قسمتی از بدن...
اگه برای نینی سلامتی میخوای....
کانال نینی دونی رو از دست نده😉👇
.
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی پیراهن منجی به مشامم میرسد 🌱
#دخترِ_تراز
.
.
درنگی تا فرزندان صالح...
🅽🅸🅽🅸🅳🅾🅽🅸👶نینیدونی
👇🌱👇🌱
@Ninidoni
Miad Band - Khodaye Mehraboon.mp3
2.98M
🎼 #نغمه_دونی
سرود پنجاه و نهم
خدای مهربان
اگه دنبال شعرهای قشنگ برای آموزش به نی نی هستی...👶
کانال نینی دونی رو دنبال کن😉👇
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهارت_دونی
جلسه هشتاد و دوم
آموزش کاردستی تنگ ماهی
🐠🐋🐟
برای استفاده رایگان از کلاس زبان ٬ قصه های شبانه ٬آموزش کاردستی و نقاشی ٬ کارتون٬سرود و شعر کودکانه٬ نکات تربیتی کودک و یه عالمه مطالب مفید دیگه کانال نی نی دونی رو دنبال کن👇
@Ninidoni
سوره کوثر.mp3
465.8K
🍏 #سلامت_دونی
✅ #کفش_مشکی
🍃امام صادق علیه السلام میفرمایند:
« کفش سیاه چشم را ضعیف، توان جنسی را سست و انسان را افسرده می کند، همچنین لباس جباران است... »
📚الکافی،ج۶،ص۴۶۵
❌تا جایی که مقدور هست مخصوصا برای بچه ها از رنگ مشکی استفاده نکنیم . این رنگ مورد نظر و عنایت اهل بیت علیهم السلام نیست... این همه رنگ شاد💛💚💙
( بحث چادر مشکی و حجاب استثناست و فلسفه خاص خود را دارد)
اگه برای نینی سلامتی میخوای....
کانال نینی دونی رو از دست نده😉👇
.
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 #نغمه_دونی
سرود شصتم
ابر
اگه دنبال شعرهای قشنگ برای آموزش به نی نی هستی...👶
کانال نینی دونی رو دنبال کن😉👇
@Ninidoni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚#قصه_دونی
قصه ی امشب 🔹✨ گاو و قورباغه✨🔹
💫 به نام خدا💫
کوچولوهای مهربونم سلام داستان امشب رو بصورت متن براتون آماده کردم که مامانای مهربونتون باصدای قشنگشون برای شما وقت خوابیدن بخونن امیدوارم دوستش داشته باشید.🌺❤️🌻
مرسی که همراه کانال نی نی دونی هستین💎🌸🌼💕💗
روزی دو قورباغه با هم کنار برکه مشغول صحبت بودند قورباغه کوچک به قورباغه بزرگ می گفت: وای پدر، من دیروز یک هیولای وحشتناک دیدم. او به بزرگی یک کوه بود و روی سرش هم شاخ داشت. دم درازی داشت و پاهایش هم سم داشت.قورباغه پیر که در دلش به صحبت های پسرش می خندید گفت: بچه جان اونی که تو دیدی هیولا نبود فقط یک گاو نر بوده که خیلی هم بزرگ نیست و شاید فقط یک کمی از من بزرگ تر باشد!پسر از این حرف تعجب کرده بود، پدرش به ا وگفت: من می توانم خودم را به همان انداره کنم و تو ببینی. سپس او خودش را باد کرد و کمی بزرگ شد و از قورباغه کوچکش پرسید: از این هم بزرگ تر بود؟پسرک که از دیدن آن صحنه هیجان زده شده بود گفت: از این خیلی بزرگ تر بود. قورباغه پیر دوباره خودش را باد کرد و سپس دوباره سوال پرسید و مجدد جواب شنید که گاو نر از این هم بزرگ تر بوده و دوباره قورباغه پیر نفس عمیقی کشید و خودش را تا جایی که امکان داشت باد کرد سپس رو به پسرش کرد و گفت: من مطمئن هستم که منالان از گاو نر بزرگ تر شدم.اما در یک لحظه قورباغه پیر که خودش را خیلی باد کرده بود ترکید.بچه های عزیز همیشه یادتون باشه که کسانی که خیلی خودخواه هستند و خودشان را از همه بالاتر و برتر می دانند باعث از بین رفتن خودشان می شوند.
اگه دنبال قصه برای نینی میگردی ...🥱😴
هرشب کانال نینی دونی رو چک کن😉👇
.
@Ninidoni
آ.mp3
3.02M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا