eitaa logo
نفوس مطمئنه
196 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
117 ویدیو
109 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بر اوج محبت علی اوجی نیست... 💐در بحر بجز کرامتش موجی نیست... 💐در کل ممالک و مذاهب به جهان... 💐 مانند علی و فاطمه زوجی نیست... 🌷 سالروز نورانی ترین پیوند هستی، پیوند حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام بر شما مبارک •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌷 این صحبت های یک عالم و فقیه و دانشمند نیست، اینها صحبت های یک نوجوان چهارده ساله در جبهه جنگ است؛ تواضع و تسلیم در برابر خدا واقعا ستودنی است و از درک ما خارج؛ چقدر زیبا صحبت می‌کند... •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🌷 طلبه شهید محمد ☀️ تولد: ۲۵- ۱- ۱۳۴۴ 🥀 شهادت: ۲ مرداد ۱۳۶۱ 🔸 سمت: رزمی، تبلیغی 🌺 محل شهادت: شلمچه 💐 گلزار مطهر: نیشابور، کفکی ۱۴۵ •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 طلبه شهید محمد #عابدی ☀️ تولد: ۲۵- ۱- ۱۳۴۴ 🥀 شهادت: ۲ مرداد ۱۳۶۱ 🔸 سمت: رزمی، تبلی
🌷 طلبه شهید محمد عابدی 🌕 محمد عابدی در سال ۱۳۴۴ خانه کوچک و ساده‌ای در روستای کفکی نوزادی پاک ومعصوم را در آغوش گرفت. 🌕 والدین نام زیبای محمد را بر او نهادند تا عشق به خاندان رسالت سکوی پرواز آسمانی او باشد، در پرتو تعالیم مذهبی خانواده، محمد اهل تقوا و پرهیز شد وخیلی زود نفس‌هایش با تلاوت آیات قرآن معطر گشت. 🌕 دوران ابتدایی را در زادگاهش با موفقیت به پایان رساند و به علت عشق و علاقه به علوم دینی به نیشابور آمد. 🌕 مدت دو سال در آن جا به تحصیل علوم حوزوی پرداخت؛ اما روح تشنه او هوای جوار ملکوتی مولای خوبان علی بن موسی الرضا -علیه السلام-نمود و برای ادامه تحصیل به مشهد مقدس عزیمت کرد تا در جوار ملکوتی آن امام بزرگوار و عزیز کسب فیض کند. 🌕 آری او به حوزه علمیه مشهد پیوست تا جان را در زلال معارف اسلامی در کنار مولای خود صفایی تازه بخشد. 🌕 همدرسی‌هایش از آن طلبه با هوش و نکته سنج و رازها و نیازهای عارفانه او خاطره‌ها دارند و زمین حجره بر سجده‌های خیس او به خود می‌بالد. 🌕 با اوج‌گیری نهضت مردمی علیه رژیم شاه او نیز به خیل شیفتگان امام خمینی پیوست و در پخش اعلامیه‌های امام در روستا و اطراف آن نقش بسزایی ایفا نمود. 🌕 او در کنار فعالیتها از درس و مباحثه غافل نبود و عاشق دانش اندوزی و تبلیغ برای اسلام بود و تنها چیزی که می‌توانست مانع آن شود، اشتیاق حضور در جمع یارانی بود که در بند بودن نیستند، و بدن را برای میزبانی ترکش‌های داغ می‌کنند. 🌕 آرزو داشت به آن جا برود که شب‌هایش عطرآگین است، آری، محمد در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۶۱ در سرزمین کبوتران عاشق یعنی شلمچه، بر بام دوست پرواز کرد تا وصال دوست نصیبش گردد. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🌷 طلبه شهید حمید ☀️ تولد: ۱۰- ۵- ۱۳۵۶ 🥀 شهادت: ۳ مرداد ۱۳۸۰ 🔸 سمت: مسئول اداره تربت جام 🌺 محل شهادت: جاده تربت حیدریه 💐 گلزار مطهر: تربت حیدریه ۱۴۶ •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 طلبه شهید حمید #یعقوبی ☀️ تولد: ۱۰- ۵- ۱۳۵۶ 🥀 شهادت: ۳ مرداد ۱۳۸۰ 🔸 سمت: مسئول ادا
🌷 طلبه شهید حمید یعقوبی 💠 تولد او مصادف با اوایل انقلاب و اواخر سال ۱۳۵۶ بود که من در راهپیمایی‌ها با او شرکت می‌کردم. 💠 دوران ابتدایی را در مدرسه‌ شهید دماوندی در شهرستان تربت حیدریه گذراند. 💠 مادرش نقل می‌کند: «حمید در کلاس چهارم دبستان بود که پدرش شهید شد، بعد از آن به مدرسه شاهد رفت و تا کلاس نهم درس خواند، بعد به حوزه‌ علمیه رفت و ادامه تحصیل داد. 💠 پدرش در آخرین سفرش به جبهه به من گفته بود: «یکی از این سه پسرم را راهی حوزه‌علمیه کن تا درس طلبگی بخوانند.» 💠 او چون می خواست به وصیت پدرش جامه‌ی عمل بپوشاند برای تحصیل علوم حوزوی راهی شهرستان مشهد شد تا در سایه‌ی عنایت حضرت رضا علیهالسلام به کسب علم بپردازد. 💠 سال ۱۳۷۱ وارد عرصه‌ی علم و معنویت شد و زمینه‌ی رشد و کمال او نیز فراهم گشت، بعد از پنج سال تحصیل در حوزه‌علمیه، وارد دانشگاه علوم اسلامی رضوی شد و در رشته‌ حقوق شروع به تحصیل کرد، به پدر و مادرش بسیار علاقه داشت. 💠 نماز اول وقت را به جا می‌آورد و به مسایل دینی خیلی مقیّد بود، بعد از نماز قرآن را تلاوت می‌کرد، ارادت خاصی نسبت به ائمه‌ی اطهار داشت، به امام رضا بسیار علاقمند بود، در روز تولدحضرت زینب سلام الله علیها جشن می‌گرفت و در دهه فاطمیه عزاداری می‌کرد. 💠 مادرش می‌گوید: «یک بار از قم برگشت یک بسته‌ کوچکی آورده بود. گفت: اگر گفتید داخل این بسته چیست؟گفتم: سوغاتی قم یا سوهان یا جانماز و سجاده است، گفت: مهم تر از آن و من آن را باز کردم دیدم که مهر و تسبیح و جانماز بود او گفت: ما در قم پشت سر آقای جوادی آملی نمازخواندیم، بعد من نزد حاج آقا رفتم و از ایشان خواستم که جا نمازشان را به عنوان سوغاتی برای شما بیاورم، ایشان قبول کردند و جانمازشان را به من دادند. 💠 در برابر مشکلات صبور بود، همیشه قناعت را پیشه‌ خود قرار داده بود، در اوقات فراغت کتاب می‌خواند، و در کارهای فرهنگی به فعالیت می‌پرداخت شعر می‌نوشت و گاه خطاطی می کرد، شب‌ها برای کشیک به حرم می‌رفت، در گروه سرود سپاه فعالیت می‌کرد، مدتی به باختران رفت و بعد یکی از اعضای فعال بسیج شد. 💠 در مشهد به گشت شبانه می‌پرداخت و فعالیت‌های زیادی در بسیج داشت. 💠 معصومه یعقوبی خواهرش می‌گوید: یک روز به خانه آمد، دیدم پشت او آسیب دیده است. گفتم: چه شده است؟ گفت: دیشب به گشت رفتیم و با چند تن از اشرار درگیر شدیم پشتم زخمی شد. او از فعالیت‌هایش چیزی نمی‌گفت، فقط برای رضای خدا کار می‌کرد. 💠 به مداحان علاقه داشت، شهید آوینی را دوست می‌داشت، عکس‌های شهیدان را جمع آوری می‌کرد، نسبت به اسلحه و وسایل جنگی احساس عجیبی داشت می‌گفت:«داغی گلوله را در قلبم احساس می‌کنم.» 💠 بعد از دوره‌ آموزش به تربت جام منتقل شد و در آن‌جا مشغول فعالیت گردید، در آن‌جا صبح ها نماز جماعت راه انداخته بود و خودش امام جماعت شده بود. 💠 در ۲۲ سالگی ازدواج کرد، معیارش برای انتخاب همسر داشتن حجاب کامل بود. 💠 در مراسم سالگرد پدرش از یک هفته قبل اعلامیه آماده می‌کرد و مراسم با شکوهی می‌گرفت به خانواده اش توصیه می‌کرد: امر به معروف و نهی از منکر کنید انقلابی باشید و در هر مجلسی شرکت نکنید، و احترام خود را نگه دارید، بزرگ ترین آرزویش شهادت بود. 💠 شهید حمید یعقوبی در ۵/۳/ ۱۳۸۰ در تربت جام به علت تصادف به شهادت رسید و در ۶ /۵ /۱۳۸۰ در دستان مردم شهید پرور شهرش تشیع شد و در آرامگاه ابدی خود در کنار مزار پدر آرام گرفت. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 طلبه شهید حمید #یعقوبی ☀️ تولد: ۱۰- ۵- ۱۳۵۶ 🥀 شهادت: ۳ مرداد ۱۳۸۰ 🔸 سمت: مسئول ادا
♻️ راوی: مادر شهید 🌸 پيكر پسر شهيدم را براساس وصيت وي در كنار پدر شهيدش به خاك سپردم.  🌸 شهيد 'محمد حسن يعقوبي' متولد ۱۳۱۹ بود كه در سال ۱۳۴۴ با هم ازدواج و از يكي از روستاهاي تربت حيدريه به شهر نقل مكان كرديم.  🌸 همسر شهيدم در كارخانه قند به عنوان سنگ شكن مشغول كار بود و از ابتداي انقلاب نيز به انقلابيون آن زمان كمك مي كرد.  🌸 حاصل ازدواج با همسرم، سه پسر و سه دختر بود كه حميد دومين پسر خانواده نيز راه پدر را در پيش گرفت و به نزد آن شهيد رفت.  🌸 محمد حسن در سال ۱۳۶۵ در عمليات كربلاي دو و در منطقه حاج عمران كردستان عراق مفقودالاثر شد.  🌸 از اين عمليات تنها پيكر شهيد كاوه به ايران برگشت و بعد از سال ها پيكر باقي شهدا پيدا شد.  🌸 از سال ۱۳۶۵ به بعد از او خبري نداشتيم و چشم به راه آمدنش بوديم كه پنج سال انتظار كشيديم تا در سال ۱۳۷۰ تنها پلاك وي را آوردند و باقيمانده پيكرش را در گلزار شهداي بهشت عسكري تربت حيدريه به خاك سپرديم.  🌸 محمد حسن مردي فداكار، مهربان و با ايمان بود و با تمام خستگي ناشي از كار وقتي به خانه باز مي گشت با بچه ها بازي مي كرد.  🌸 پسرم حميد نيز در ۱۰ مرداد ۱۳۵۶ به دنيا آمد و دومين پسرم بود، حميد در حوزه علميه مشهد درس مي خواند تا اينكه در دانشگاه رضوي قبول شد و در آنجا به تحصيل پرداخت.  🌸 حمید پس از پايان تحصيل در يكي از ادارات مشغول كار شد و در حالي كه حدود يك سال بود كه دختر خاله اش را عقد كرده بود براي شروع كار خود يكي از مناطق محروم خراسان رضوي را انتخاب كرده و به تربت جام رفت.  🌸 هفته اول شروع كارش به ماموريت در مرز با افغانستان اعزام شد كه در هنگام بازگشت از ماموريت به شهادت رسيد.  🌸 حميد پسري با خدا و داراي اخلاق نيك بود و يكي از بارزترين خصوصياتش شوخ طبعي به دور از افراط و تفريط و در عين نجابت و احترام بود.  🌸 اين شهيد بسيار مسووليت پذير و خانواده دوست بود به طوريكه جاي پدر را براي خواهرانش پر كرده بود.  🌸 حميد در ماموريت خود در سال ۱۳۸۰ به همراه چند تن از همكارانش به شهادت رسيد و طبق خواسته خودش در كنار مرقد مطهر پدر شهيدش به خاك سپرده شد.  🌸 حميد در دوران نوجواني با يك سنگ كوچك به خانه آمد، آن را تميز كرده و روي آن نوشت 'شهيد حميد يعقوبي'، گويي مي دانست كه قرار است راه پدر را در پيش گيرد هر چند در زمان شهادت پدر هشت سال بيشتر نداشت.  🌸 در بخشي از وصيت نامه شهيد' محمد حسن يعقوبي' پدر شهيد حميد يعقوبي آمده است: سلام و درود بر مادراني كه بهترين هديه خود يعني شوهر و فرزندان خود را به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل فرستادند كه اجرشان با سيدالشهدا (ع) باشد •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔸 روایت حزن‌آلود حاج رحیم نوعی‌اقدم از برادرانش در عملیات کربلای پنج 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 روحاني شهيد حسين ☀️ تولد: ۴- ۱- ۱۳۴۴ 🥀 شهادت: ۵- ۵- ۱۳۶۷ 🔸 سمت: فرمانده دسته 🌺 محل شهادت: اسلام آباد، غرب مرصاد 💐 گلزار مطهر: سبزوار، روستاي صدخرو ۱۴۷ •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🌷روحانی شهید حسین باقری منش •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 روحاني شهيد حسين #باقري_منش ☀️ تولد: ۴- ۱- ۱۳۴۴ 🥀 شهادت: ۵- ۵- ۱۳۶۷ 🔸 سمت: فرمانده
🌷 شهید حسین باقری منش 🌸 روحانی شهید حسین باقر‌ی‌منش، فرزند عباس، زاده روستای «صدخرو» بود، در سال ۱۳۴۴ به تقدیر نقش‌بند وجود، قدم در سراچه هستی نهاد. 🌸 خانواده‌ای ساده، اما مذهبی، آغوش گرم گشوده بود تا این غنچه معطر را در بارش باران مهربانی‌هایش، شاداب سازد. 🌸 وقتی به مرز هفت سالگی رسید، مثل خیلی از هم‌ سن و سالانش شال و کلاه نمود و راهی مدرسه گردید و دوران تحصیل کلاسیک را تا پایان دورة راهنمایی دنبال نمود، پس از آن راهی حوزة علمیه شد. 🌸 شهید باقری‌منش که در دوران تحصیل کلاسیک، با استعداد خدادادی و پشت‌کار توانسته بود خوش بدرخشد، اکنون می‌رفت تا در صحن و سرای حوزه علوم دین، انبان از بار معارف آباد سازد. 🌸 مدرسه علمیة چیذر درسال ۱۳۵۹ پذیرای این نوجوان پرشور گردید، حسین پس از سالی تلمذ و تحصیل در این مدرسه، در سال ۱۳۶۰ راهی دیار علم و اجتهاد شهر مقدس قم گردید. 🌸 شهید در آن جا با توکل وتلاش به خوشه‌چینی از خرمن ناب معارف دین، کمر همت گماشت، سال ۱۳۶۳ سال با شکوهی بود، در این سال، شهید باقری‌منش با بستن پیمان مقدس ازدواج با دختری عفیف از دیار ایمان، پای در ساحتی پرمسئولیت نهاد. 🌸 شهید باقری‌منش به موازات تحصیل و زندگی در شهر، با حضور در جبهه و به دوش کشیدن اسلحة رشادت و ایمان، بر آن شده بود تا خدا را از خود خوشنود سازد، او گرچه درسال ۱۳۶۵ در جزیره مجنون از ناحیه دست و سر مجروح شده بود، اما در پی حراست ازحریم امن کشورش و دفاع از ناموسش از پا ننشست؛ تا آن که در سال ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد و در پی درگیری با منافقینی که ازآن سوی مرزها هجوم آورده بودند، قفس تن را شکافت و پرواز از کرسی خاک تا ورای افلاک را آغاز نمود. 🌷 روحش شاد و راهش پررهرو باد •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🌷 روحاني شهيد براتعلي ☀️ تولد: ۷- ۹- ۱۳۴۴ 🥀 شهادت: ۵- ۵- ۱۳۶۲ 🔸 سمت: فرمانده دسته 🌺 محل شهادت: حاج عمران، والفجر ۲ 💐 گلزار مطهر: سبزوار، روستاي ينگ ۱۴۸ •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈ 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🌷 تصاویری از روحانی شهید براتعلی جوان •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🔰 انتخاب حجت الاسلام مهدی مقامی به عنوان عضو هیئت مدیره اتحادیه کشوری مؤسسات و تشکّل های قرآن و عترت 🔸 مجمع عمومی غیر متمرکز به منظور انتخابات هیئت مدیره و بازرسی اتحادیه کشوری مؤسسات و تشکل‌های قرآن و عترت در ۳۱ استان برگزار شد. 🔸 در جلسه ستاد مرکزی که روز گذشته در تهران با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و جمعی دیگر از مسئولین کشوری برگزار شد، پس از رأی گیری همزمان در ۳۱ استان، حجت الاسلام مهدی مقامی، با کسب ۲۰۳ رأی به عنوان عضو هیئت مدیره اتحادیه کشوری مؤسسات و تشکل های قرآن و عترت انتخاب و معرفی شدند. 🔸 کارکنان و همکاران مجموعه معاونت فرهنگی اجتماعی حوزه علمیه خراسان این موفقیت را به ایشان تبریک عرض نموده و تندرستی و توفیق خدمت بیش از پیش در مسیر اعتلای فرهنگ ناب قرآن و عترت را از خداوند متعال برای ایشان مسئلت می‌نمایند. 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
🌷 طلبه شهيد عباس ☀️ تولد: ۱۸- ۱۰- ۱۳۴۲ 🥀 شهادت: ۵ مرداد ۱۳۶۰ 🔸 سمت: رزمي 🌺 محل شهادت: كرخه نور 💐 گلزار مطهر: سبزوار روستاي مرغوب ۱۴۹ •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 طلبه شهيد عباس #محمدي ☀️ تولد: ۱۸- ۱۰- ۱۳۴۲ 🥀 شهادت: ۵ مرداد ۱۳۶۰ 🔸 سمت: رزمي 🌺
🌷 روحانی شهید عباس محمدی فرزند علی در سال ۱۳۴۲ در روستای مرغوب طبس و در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. 🌷 دوران کودکی ودبستان خودرا در روستا سپری نمود ولی عشق به علوم دینی او را به مشهد کشاند و در سال ۱۳۵۷ در مدرسه ی علمیه حجت (ع) در مشهد شروع به تحصیل علوم دینی نمود یک سال از تحصلیش نگذشته بود که داغ پدر دلسوز و فداکارش بر دلش گذاشته شد. 🌷 پدر که حامی و نان آور خانواده بود مسئولیتی را بر دوش وی نهاد و او تمام سعی و تلاش خویش را در این راه به کار گرفت تا دو خواهر و برادر کوچکش غربت بی پدری را احساس نکنند. 🌷 شهید محمدی قبل از رمضان سال ۱۴۰۰ هجری با اشتیاق کامل به طور داوطلبانه با رژیم کافر بعثی به جبهه جنوب کشور (کرخه نور) شتافت و در تاریخ ۱۳۶۰/۵/۵ بر اثر اصابت خمپاره صدامیان کافر به درجه شهادت نایل آمد. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🌷 روحاني شهيد سيد محمد اسماعيل ☀️ تولد: ۱۰- ۳- ۱۳۴۴ 🥀 شهادت: ۵ مرداد ۱۳۶۷ 🔸 سمت: رزمي تبليغي 🌺 محل شهادت: خرمشهر، ام الرصاص 💐 گلزار مطهر: حرم امام رضا (ع) ۱۵۰ •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 روحاني شهيد سيد محمد اسماعيل #موسوي ☀️ تولد: ۱۰- ۳- ۱۳۴۴ 🥀 شهادت: ۵ مرداد ۱۳۶۷ 🔸 س
♻️ فرازي از زندگينامه روحاني شهيد حجةالاسلام والمسلمين سيد محمد اسماعيل موسوي 🔸 شهيد موسوي در جوار بارگاه ملكوتي ثامن الحجج علي بن موسي الرضا (عليه السلام) در سال ۱۳۴۴ چشم به جهان گشود. 🔸 ايشان در دامان خانواده اي روحاني و مذهبي دوران كودكي را سپري كرد، پدر ايشان سيد حسين موسوي از روحانيون سرشناس مشهد مقدس مي باشد. 🔸 پس از اتمام دوران ابتدايي در سال ۱۳۵۴ وارد حوزه علميه شد، او نبوغ و استعداد سرشاري داشت به همين سبب دروس مقدماتي حوزه را بخوبي پشت سر گذاشت و پس از چند سال تحصيل در مشهد رهسپار حوزه علميه قم شد. 🔸 او با آغاز نهضت امام خميني (رحمة الله عليه) صادقانه به ياري انقلاب شتافت و در صف انقلابيون فعال قرار گرفت.در راهپيمايي ها پيشاپيش جمعيت قرار داشت و چندين بار هم تا مرز شهادت پيش رفت وي يكبار نيز توسط ساواك دستگير و شكنجه شد. 🔸 انس با قرآن و نماز شب، عشق به مطالعه و تحقيق و علاقه زياد به حضرت امام خميني (رضوان الله عليه) از خصوصيات بارز اين شهيد بزرگوار است. 🔸 با آغاز جنگ تحميلي ميدان عمل را بر ميدان علم ترجيح داده و رهسپار جبهه هاي حق عليه باطل شد، بخاطر هوش ذكاوت، ايشان در جبهه، در مسئوليت هاي مختلف خدمت نمود و آخرين مسئوليت او در دوران جنگ تحميلي مسئوليت اعزام مبلغ لشكر ۲۱ امام رضا عليه السلام بود. 🔸 اين سردار شهيد سه بار قبل از شهادت به درجه جانبازي نائل آمد و بالاخره در واپسين روزهاي دفاع مقدس در تاريخ ۵ مرداد ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه با فرياد الله اكبر نداي ارجعي را لبيك گفته و به سوي اجداد بزرگوارش رهسپار گرديد و پيكر مطهرش در جوار بارگاه ملكوتي امام رضا (عليه السلام) در صحن آزادي به خاك سپرده شد. 🌷 روحش شاد و راهش پررهرو باد... •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
زندگي نامه شهيد موسوي.mp3
4.04M
🎙 🔸 🌷 زندگی نامه روحانی شهید محمد اسماعیل موسوی •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
وصيت نامه شهيد موسوي.mp3
1.31M
🎙 🔸 🌷 وصیت نامه روحانی شهید محمد اسماعیل موسوی •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
سال ۶۱ 🌕 گفته می‌شود عمليات رمضان بزرگترين نبرد زمينی جهان پس از جنگ جهانی دوم بوده است و متن زير روايتی است از «غلامرضا كرامت‌زاده»، رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس. 🌕 مرحله دوم عمليات رمضان : گردان ياسر از تيپ هفت ولی عصر(عج) مأموريت داشت در اين مرحله وارد عمل شود، اينجانب به عنوان بسيجی از مسجد امام سجاد جنوبی و تيرانداز در اين عمليات افتخار حضور داشتم. 🌕 صبح روز قبل از عمليات وارد منطقه عملياتی شديم و ظهر آن روز به خط اول اعزام شديم، لحظاتی بعد نيروها به راز و نياز با خدای خود و نوشتن وصيت‌نامه پرداختند. 🌕 تقريباً تا ساعت پنج بعد از ظهر به استراحت پرداختيم، سپس توسط فرماندهان توجيه عملياتی شديم و مهمات خود را تحويل گرفتيم با نزديك شدن به اذان مغرب نماز را اقامه كرديم و شام مختصری خورديم و در آخر خواندن دعا و توسل به ائمه اطهار(ع) با حركت از زير قرآن در تاريكی شب به سوی خظ دشمن حركت كرديم. 🌕 فاصله ما تا دشمن تقريباً دو كيلومتر بود كه بايد بدون سر و صدا و به صورت ستونی حركت می‌كرديم هر از چند گاهی گلوله منوری توسط دشمن شليك می‌شد و ما هم با روشن شدن منور خيز ميرفتيم و زمين‌گير می‌شديم تا هم دشمن متوجه ما نشود و هم منطقه را بررسی كنيم و دوباره با خاموش شدن منور بلند می‌شديم و به حركت خود ادامه می‌داديم. 🌕 حركت ما به همين صورت سپری شد تا اينكه به نزديك مواضع دشمن رسيديم، ولی متأسفانه دشمن به حضور ما پی برد و از سمت چپ و راست ما را زير آتش و رگبار انواع گلوله‌ها قرار گرفت و ما هم زمين‌گير شده بوديم، با اين وضعيت ديگر ماندن جايز نبود و فرماندهان دستور حمله به خط عراق را دادند و ما از زمين بلند شديم و به سمت خاكريز عراق با ذكر تكبير حمله كرديم و دشمن با تمام توان ما را هدف گلوله‌های خود قرار می‌داد به طوری كه تيرهای رسام را با چشم می‌ديدم كه تا ساقه‌های پای ما می‌آيند و به زمين اثابت می‌كردند اين كار مانعی جلوی تيرها بود. 🌕 ما بدون دادن تلفات خط دشمن را شكسته و خط را گرفتيم و پيشروی ما تا به اصطلاح پشت كانال ماهی در نزديكی شلمچه كه موانعی طبيعی جهت حفظ شهر بصره بود ادامه داشت و نيروها به علت نبردی سخت، پياده‌روی زياد و گرمای طاقت‌فرسا و شديد تيرماه و تشنگی خيلی خسته بودند به طوری كه بعد از تثبيت مواضع اكثر نيروها ناخواسته ضعف بر آنها وارد می‌شد و از حال می‌رفتند و خواب بر آنها مستولی می‌گشت و عزيزانی هم بودند كه گرچه به خاطر حضور در جبهه و انجام تكليف ديگر روزه نبودند ولی با زبان تشنه و لبان خشكيده به شهادت می‌رسيدند. 🌕 از ساعتی كه پشت كانال ماهی مستقر شده بوديم بی‌سيم‌چی مرتب مركز را صدا می‌زد؛ اما به دليل اينكه فاصله ما تا عقبه خودی به ۱۷ كيلومتر می‌رسيد بی‌سيم‌ها جواب نمی‌دادند چون برد اين بی‌سيم‌ها حدوداً هشت كيلومتر را جواب می‌داد. 🌕 بالاخره سماجت بی‌سيم‌چی جواب داد و به طور معجزه آسايی ارتباط بر قرار شد و مركز به فرماندهی ما اطلاع داد كه در حال محاصره هستيد و اگر سريع منطقه را ترك نكنيد به اسارت دشمن درمی‌آئيد. 🌕 جلودار ما يكی از بچه‌های اطلاعات عمليات بنام «شهيد كميلی» بود، چون ايشان از بچه‌های محله ما بود او را از قبل خيلی خوب می‌شناختم. ايشان به من و چند نفر از نيروها دستور داد بچه‌ها را بيدار كنيم و پس از بيدار كردن نيروها سريع به سمت مواضع خود حركت كرديم. 🌕 هوا روشن شده بود و ما هم در حلقه محاصره بوديم و بايد سريع می‌دويديم، در راه برگشت تعدادی از نيروهای دشمن خود را اسير ما كردن و حدود هشت كيلومتری كه آمديم ناگهان به ميدان مين وسيعی برخورديم و معلوم شد راه را گم كرده‌ايم. 🌕 برادر كميلی كه راهنمای ما بود از ديدن اين ميدان مين وسيع و فرط خستگی و تشنگی زياد روی زمين نشست و گفت «ديگر توان حركت ندارم و راه را هم گم كرده‌ايم». تنها راه نجات ما از اين محاصره برادر كميلی بود كه بايد از طريق قطب‌نما راه برگشت را مشخص می‌كرد، ناگهان فكری به ذهن من آمد به برادر كميلی گفتم «اگر چيزی باشد تا بر بالای آن بروی می‌توانی گرا بگيری» گفت «بله». 🌕 ايشان ادامه داد «حالا كه وسيله‌ای نيست كه بر بالای آن بروم. من نزديك سربازان عراقی رفتم و آنها هم از اين وضعيت در اضطراب بودند چون منطقه زير آتش بود و جان آنها هم در خطر بود يكی از سربازان عراقی را كه جثه قوی و بلندی داشت را انتخاب كردم و نزد برادر كميلی آوردم و به ايشان گفتم «از بلندی هيكل او استفاده كن». ادامه ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️