eitaa logo
نقطه ویرگول؛ علی اصغر مرتضایی راد
531 دنبال‌کننده
393 عکس
69 ویدیو
12 فایل
بسم الله... "مبارزه جمله ایست بی پایان که لازم است گاهی جلویش نقطه ویرگول بگذاری، مکثی کرده و نفسی تازه کنی، اما بدانی که همچنان ادامه دارد..." یادداشت های علی اصغر مرتضایی‌راد @h_honar_yazd
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روایت‌نویس
وارد بیمارستان شدیم، گفتن مستقیم برید ته راهرو سمت چپ و بعد سمت راست... . اولین راهنمای جالب رو دیدیم. بخش رز (بیمار بین‌الملل) قبلا جایی به چشمم نخورده‌بود. هرکسی می‌دید این جمع نزدیک به 15نفر جوان بعضا گل به دست و با پرچم ایران و پاکستان، برایش جالب بود ولی احتمالا همه می‌دانستند قضیه از چه قرار است. @revayatnevis
هدایت شده از روایت‌نویس
اتاق دوم یک خانم بود. وقتی همان روز حادثه، لیست اسامی‌شون منتشر شد خیلی برایم جالب و عجیب بود. کلا عراقی‌ها، افغانستانی‌ها و پاکستانی اسامی ترکیبی جالبی دارند. مثلا در بین اسامی این‌ها بود: صنم مادر، محبت‌علی، کنیز زهرا، خورشیدعلی و... . چه ترکیب‌ها و معانی جالبی! اسم خانم را آقای مترجم گفت: «ایشون کنیز زهرا هست»! با هربار گفتن این اسم، حس خوبی به آدم میده؛ کنیز زهرا! مترجم گفت پاهایش شکسته. گل بهش هدیه دادیم و با پرچم مشترک دو کشور هم عکس گرفتیم. پ.ن: تا اونجا بودیم دنبال ویلچر بودند اما دلیلش را نفهمیدم. اتاق بعدی که رفتیم، شنیدم که گفتند،‌مرخص شد! الحمدلله... . @revayatnevis
هدایت شده از روایت‌نویس
اتاق بعدی راشد علی بود. اینجا اتاقش بزرگتر بود و جو روضه خوانی داشت. مترجم گفت: «داداشش رو صبح خبر دادند که چون بدحال بوده متاسفانه شهید شد و من نگفتم بهش اما حوالی ظهر توی واتساپ عکسش رو دیده که شهید شده...» مداح شروع کرد به خواندن. هرچند راشد فقط صلوات و سلام بر امام حسین رو متوجه می‌شد. همین است که گفتند «حب الحسین یجمعنا» و یا بهتر از آن «الحسین یجمعنا» ! @revayatnevis
هدایت شده از روایت‌نویس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفر بعد رو گفتن حالش کمی بدتر از بقیه است؛ گردنش شکسته و تازه از اتاق عمل بیرون آمده. خیلی شاید نتونه حرف بزنه و حرکت کنه! رفتیم داخل. مرد میانسال با گردن‌بند ثابت خوابیده‌بود. اینجا مترجم عوض شد. حیدر حسنین آمد که با یکی دیگر از اهالی پاکستان از قم آمده‌بودند. روضه خوانی شد و آن طرف اتاق هم دوتا ایرانی بستری بودند. همه گریه می‌کردند. حیدر حسینین گفت: «اینجا پرستارها، دکترها هیچ چیز کم نذاشتن؛ خیلی خوب رسیدگی کردن دستشون درد نکنه!» @revayatnevis