eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.9هزار دنبال‌کننده
352 عکس
28 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
لطف تو بود شد پسرم یاورت حسین فرقش عمود خورد فدای سرت حسین پیش تو آخرین نفسش را کشید و رفت با تو که بود در نفس آخرت حسین؟! مادر نداشتی که کند گریه در عزات من زار می‌زنم عوض مادرت حسین من مقتل تو را نشنیدم، که دیده‌ام در گیسوان زینب غم پرورت حسین باور نمی‌کنم که دو ساعت پس از وداع حتی نمی‌شناخت تو را خواهرت حسین باور نمی‌کنم که همان کهنه پیرهن بیرون شد آخر از بدن اطهرت حسین باور نمی‌کنم که ز ضرب سم ستور تاب کفن نداشت دگر پیکرت حسین آن قدر مادرانه نشستم به راه تو شاید بگویم و نشود باورت حسین با یک جهان امید، لباس دو سالگی می‌بافتم برای علی اصغرت حسین عباس با رباب نشد روبرو ولی من ماندم و خجالتم از همسرت حسین می‌رفت خون ز جسمت و می‌گفتی العطش ای من فدای ناله ی بی جوهرت حسین نزد تو گر شفاعت من هست معتبر حاجت روا رَود «فقیر» از درت حسین @nohe_sonnati
دوبیتی چون خاکِ رهِ تو پر بها، زر نبود بی مهرِ تو روی مه منوّر نبود در وصف تو گفت حضرت شمس شموس: مولودی از این بابرکت‌تر نبود @nohe_sonnati
اَیا شهی که امیرِ سپاه عشق و وفایی به قلب و دست و زبان، یاور رسول خدایی کمالِ رکن و مقامی جمالِ حلّ و حرامی عزیزِ خلق و خدایی مرادِ شاه و گدایی به دوستی تو سوگند می‌خورند خلایق چو ماه، بس که سراپا کمال و نور و صفایی پس از علی که کسی را قیاس از او نتوان کرد تو دینِ باقیِ اسلام را دلیلِ بقایی چو بشنود سپه کفر و خیلِ دین رجزت را بر این نویدِ حیاتی بر آن وعیدِ فنایی گره بر ابروی خشم افکنی چو در صف هیجا گره ز ابروی سالارِ انبیا بگشایی شجاعت علوی داری و شکوه حسینی از آن سبب اسدالله و سیدالشّهدایی جلالت تو همین بس که غصه داشت پیمبر که کاش چون دگران، حمزه داشت نوحه سرایی چو شد ز تیشه ی کین، نخل قامت تو شکسته عزا گرفت برایت پیامبر، چه عزایی! صفیّه خواهرت آمد کنار نعش تو اما هرآن چه کرد نظاره، ندید غیر عبایی نه پاره پاره جگر دید و نه شکافته پهلو نه جای نیزه و تیری نه زخم سنگ و عصایی شوم فدای دل خواهری که همچو صفیّه ندید نعش برادر، فقط شنید صدایی ولی به جای عبا، تیر و سنگ و نیزه و شمشیر فکنده بود چنان پرده بین آن دو جدایی درون گودی مقتل که دیده بود چه ها شد دوید و گشت و صدا زد: برادرم تو کجایی؟ توان شناخت تنی را که یک نشانه ندارد؟ نه سر نه جامه نه انگشتری نه کفش و ردایی... @nohe_sonnati
هنگامه ی هجوم غم از هر کرانه بود مردی غریب بود که در ترک خانه بود در بین آشیانه چو صیّاد پا نهاد مرغ سحر نشسته و گرم ترانه بود با قامت کمانی‌اش از راه می گذشت محنت‌کشی که تیر بلا را نشانه بود اشک وداع پشت سرش ریخت جای آب این بار حرف مرگ فقط در میانه بود می‌خواست اهل خانه ندانند قصّه چیست شاید ز خصم، خواهشِ مهلت، بهانه بود بر روی مرکب ابن ربیع و ز پشت سر شیخ الائمّه پای پیاده روانه بود می‌رفت و اشک‌هاش روی خاک می‌چکید یاد غمی که بینِ مصائب یگانه بود آخر اگرچه خانه ی او شد محاصره یارش کسی نگفته که در آستانه بود یا آن که دشمنش طرف اهل خانه رفت یا حرفی از غلاف وَ یا تازیانه بود... @nohe_sonnati
دوبیتی دریا خجل از رحمتِ بسیارِ حسین عالَم مُتِحَیِّر است در کار حسین روز عرفه، خدا عنایت دارد پیش از عرفاتیان به زوّار حسین @nohe_sonnati