بنوشان به ما از می ناب خود
که ماه جهانی و مهتاب خود
نگه دار تهران دماوند نیست
تویی و دعای به محراب خود
کلام گهربارت از «جامعه» ست
گهربار ما و گهریاب خود
امام دهم هم خیال تو را
نموده چنین راحت از باب خود
تو هم انتظار فرج می کشی
پس از مرگ خود هم به سرداب خود
حرم را حرم کرده ای با حسین
مرا برده ای سمت ارباب خود
که در شهر ری عکس شش گوشه را
نگه داشتی در دل قاب خود
درو چون که می گشت گندم به ری
تو چون شمع در جمع اصحاب خود؛
از آن روضه می ساختی٬ جمع را
پریشان و گریان و بی تاب خود
#مهدی_رحیمی
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
@nohe_sonnati
از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر
پس اگر عبدالعظیم،عبدالکریمی بیشتر
ای سفیر حضرت هادی برای جامعه
برده ای از «جامعه» سهم عظیمی بیشتر
در نماز این حرم فهمیده ام از راه ها
هم صراطی هم صراط المستقیمی بیشتر
بی حرم جد تو بود و بارگاهت اینچنین
بوی غربت می دهد از هر حریمی بیشتر
بعد معصومه میان واجب التعظیم ها
اسوه ی احسن برای زندگیمی بیشتر
روضه ای برپاست از سوی ملائک بی گمان
در حریمت آمده هرجا نسیمی بیشتر
کربلایی هرشب جمعه به عشق مجتبی
در بقیعش جمعه شب ها را مقیمی بیشتر
روضه ی ارباب را با جان خود حس کرده ای
برده ای از گندم ری چون شمیمی بیشتر
#مهدی_رحیمی
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
@nohe_sonnati
در حرم نه، زائرت دارد اقامت در بهشت
قیمتی تر می شود با تو عبادت در بهشت
روز محشر نه، به تأیید زیارت نامه ات
می کنی از زائران خود شفاعت در بهشت
از زیارت نامه ات فهمیده ام این راز را
هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت در بهشت
هرچه می خواهم عنایت می کنی یکباره، چون؛
زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت
خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک
پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت
صبح می آیم نمیگویم که کِی دل می کَنم
چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت
ظاهراً کُنج حرم دفن است اما باطناً
زود تر از موعدش رفته ست «بهجت» در بهشت
خوش به حالش مسجد اعظم گواهی می دهد
این چنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت
خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست
فرق دارد داستان های حسادت در بهشت
ساعتی در زیر درب ساعتت محو توام
گرچه بی معنی ست با این فرض ساعت در بهشت
توی حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت
گوییا افتاده این جا عکس جنت در بهشت
معتقد هستم فقط با «اِشْفَعی لی فاطمه»
می کنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت
#مهدی_رحیمی
#ولادت_حضرت_معصومه_س
@nohe_sonnati
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن
زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت
الحق علی به خواستگاری خویش رفت
زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب
غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟
تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش
پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش
بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار
دست خدا نموده به پا کفش وصله دار
دنیا شنید گرچه ز لب های مصطفی
در اصل خطبه خواند برای شما خدا
چون در شب زفاف شما فرش می شود
با این دلیل عرش خدا عرش می شود
سابیده اند قند ستاره به تور ابر
در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر
زَوّجتُ عشق، جزو سپاه علی در آ
اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ
از تو بهشت تا که جوابت بلی شود
با تو علی میان خلایق علی شود
در بند تو زده پدر خاک را خدا
عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا
کردند اشک های علی را محاسبه
مهریه ی تو آب شد عند المطالبه
آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت
هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت
دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید
دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید…
#مهدی_رحیمی
#سالروز_ازدواج_امام_علی_ع_با_حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
تمام زاویه ها را کشیده ای قائم
آهای سرو قدِ سرترین٬سرت سالم
غزال "اُم ولد" نور چشم های جواد
پدر بزرگ شب قدر حضرت قائم
پدر غریب پدر آشنا پدر مظلوم
پسر مراد پسر مجتهد پسر عالم
نشانه های امامت تمام شد وقتی
شکفت کنج لبت خالی از بنی هاشم
تو با لباس سپیدی و بالباس سیاه
برای دیدن تو کعبه می شود عازم
درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال
تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم
زیارتی به بلندای جامعه از توست
زیارتی که شب قدر می شود لازم
زیارتی که خودش هست "محتشم"پرور
درست کرده به کرّات "اکبر ناظم"
دوتا فقط همه ی راز جامعه ست بگو
فقط"بکم فتح الله" فقط "بکم یختم"
#مهدی_رحیمی
#ولادت_امام_هادی_ع
@nohe_sonnati
سیرتش نه در حقیقت صورت دنیاییاش
ماه را شرمندهی خود میکند زیباییاش
میچکد نهج البلاغه از لب پایینیاش
میچکد آیات قرآن از لب بالاییاش
لحظه لحظه خیر او حتماً به مردم میرسد
آن کسی که«جامعه» بوده دم لالاییاش
«جامعه» «عجِّل فرج» بهبه چه تلفیقی شدهست
نسبت فرزندیاش با نسبت باباییاش
سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست
یازده در ذکر بالا میرود کاراییاش
نوکر اربابم و یک بخش از آقاییام
ریشه دارد بی برو برگرد در آقاییاش
طعم توحید و امامت را به هم آمیخته
نیمهی مکّی او با نیم سامرّاییاش
هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها
روبراهت میکند یک استکان از چاییاش
از حرم برگشته میداند که وقت بازگشت
چایی دوم دوچندان میشود گیراییاش
چون که تنها میروی هرگز به سامرّا نرو
چون خجالت میکشد تنهایی از تنهاییاش
#مهدی_رحیمی
#ولادت_امام_هادی_ع
@nohe_sonnati
فغان می زد که یارب، خاک این صحرا نبود ای کاش
و آغوشش به روی کاروان ها وا نبود ای کاش
زمین کربلا برخواست برپا، نیزه ها را دید
و باخود گفت امروز مرا فردا نبود ای کاش
یقین تکلیف طفلان با عطش اینگونه روشن بود
فراتی هست این جا،پیش رو اما نبود ای کاش
فرات مست را می دید و خاک کربلا می گفت
رقیه انتظارش از عمو بالا نبود ای کاش
دو جفت گوشواره لااقل از آن سوی معجر
به لاله های گوش دختری پیدا نبود ای کاش
سه شعبه تیر را می دید و باخود زیر لب می خواند
ربابی هست این جا که، چنان لیلا نبود ای کاش
چه می شد که نبود اصغر در این لشگر اگر هم بود
سفیدی گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش
هزاران مرد تیر انداز را می دید و هی می گفت
علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش
نقاب و معجر و خلخال،با خود آرزو می کرد
اگر هم بود،بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش
#مهدی_رحیمی
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
@nohe_sonnati
فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی
دُر باشی و حُر باشی و مرد آفرین باشی
از حضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هر چه داری از ادب داری
چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد
با یک نظر فرمانده ی کل سپاهت کرد
معنی حُرکربلا اینطور شد ساده
هرکس که زهرا شد خریدارش،شدآزاده
نعلین را در کربلا انداختی بر دوش
یعنی به فرمانت شدم آقا سراپا گوش
سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا
فرماندهی لشکر صدیقه ی کبرا
تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی
روز نخستین راه را روی خودت بستی
روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد
روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد
پیوستنت تاریخ را یکدفعه برگرداند
بیش ازهمه این بازگشتن شمر را سوزاند
یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت
یعنی دودفعه شمر افتاده ست در چنگت
فرمانده ی محض سپاه توبه کارانی
ازاین جهت درد مرا هم خوب میدانی
یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو
چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو
درکربلا ازاین جهت مثل علی هستی
که بر سر خود دستمال زرد را بستی
آن دستمالی که حسین از مادرش دارد
حُر مثل سربندی همان را بر سرش دارد
پیداست بر انگشتر کرب و بلا دُرّی
زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حُرّی
یعنی گریز روضه ی حُر میشود کوچه
یعنی ازآن نامردها پُر میشود کوچه
#مهدی_رحیمی
#حر
@nohe_sonnati
نمی شناخت سر از پا برای دیدن شان
چقدر ذکر و دعا خواند تا رسیدن شان
دو تا زره به تن کوچک دو آهو کرد
و چشم برد به دل بردن و چمیدن شان
به شاد کردن قلب حسین می ارزید
بهای این همه ی تا ابد ندیدن شان
به دست خویش درختی ز میوه هاش گذشت
و باد سر زده آمد برای چیدن شان
و حس مادری اش بود این که دقت کرد
به طرز پا شدن و رفتن و دویدن شان
به روی خویش نیاورد اشک را؟ اما
خمید مادر غمدیده با خمیدن شان
به زیر سم ستوران و زیر پنجه ی تیغ
نگاه کرد دوباره به قد کشیدن شان
حسین بود کنارش نخواست گریه کند
به دل بریدن شان و به سر بریدن شان
در آسمانِ دلِ مادری که زینب بود
هنوز مشت پری مانده از پریدن شان
#مهدی_رحیمی
#فرزندان_حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
خوب است روضه روضه ی ارباب بهتر است
از این جهت که گریه کُنِ روضه مادر است
باید که طفل اشک بیاید به گونه ام
وقتی که پلک، دست به سینه دم در است
سر روی شانه چون که به ذکرت بلند شد
سر نیست، واعظی ست که بر روی منبر است
ای سر بریده بعد تو سر در مرام ما
از نوکران خاصِّ درگاه حیدر است
حق می دهم اگر ببرد ارث از پدر
گریه کن حسین برایم برادر است
بالا ترین سِمَتِ درِ این خانه نوکری ست
این اعتبار حسرت سلمان و قنبر است
《نوکر بهشت هم برود...》نه بدون شک
نوکر بهشت هم نرود باز نوکر است
#مهدی_رحیمی
#امام_حسین_ع
@nohe_sonnati
نه بوی مُشک نه چون بوی نافه ی خُتن است
نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است
نه بوی چادر خاکی نه عطر آن گودال
بقیع روضه ی مکشوف کوچه و زدن است
برای گریه بر این صحنه یا که دیدارش
میان هر مژه با چشم جنگ تن به تن است
به جز بقیع که در اشک نیز می سوزیم
همیشه گرمی آتش دلیل سوختن است
کسی که دست به سینه است توی کرب و بلا
چگونه است که پیش تو دست بر دهن است؟!
غریب کیست کسی که هنوز بی حرم است؟
و یا کسی که به هنگام مرگ بی کفن است؟!
غمش ز جنس حسین است هرکه مظلوم است
حسن تر است کسی که غریب در وطن است
خراب هم که نباشد به اعتقاد من
تمام غربت اینجا به خاطر حسن است!
#مهدی_رحیمی
#امام_حسن_مجتبی_ع
@nohe_sonnati
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد
چون به هرجایی که باریده ست باران،سبز شد
خواستم دورت بگردم در خیابان رضا
تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد
در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش
بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد
بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و
تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد
گندم پس مانده های کفترانت را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد
روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم
در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد
دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد
گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد
مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد
مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد
در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد
زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد
در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد
سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود
با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود
گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود
از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب
اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب
در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب
در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب
حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب
آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب
عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب
#مهدی_رحیمی
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati