eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.1هزار دنبال‌کننده
345 عکس
10 ویدیو
1.4هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینه‌ام کیست در غار حرای سینه‌ام؟! رگ رگم، پیغام احمد می‌دهد سینه‌ام، بوی محمّد می‌دهد گل دمد از آتش تاب و تبم معجز روح‌القُدُس دارد لبم من سخن گویم، ولی من نیستم این منم یا او؟! ندانم کیستم؟! جبرئیل امشب دمد در نای من قدسیان، خوانند با آوای من ای بتان کعبه! در هم بشکنید با من امشب از محمّد دم زنید دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟ ای فراموشان! فراموشی چرا؟ از حرا، گلبانگ تهلیل آمده دیده بگشایید، جبریل آمده اینک از بیدادها، یاد آورید با امین وحی، فریاد آورید بردگانِ برده بار ظلم و زور! دخترانِ رفته زنده زیر گور! مکه، تا کی مرکز نااهل‌ها؟ پایمال چکمۀ بوجهل‌ها؟ کارون نور را، بانگ دَراست یک جهان خورشید در غار حَراست دوست می‌خواند شما را، بشنوید! بشنوید اینک خدا را، بشنوید! یا محمّد! منجی عالم تویی این مبارک نامه را، خاتم تویی مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست بردگان را گو که: روز بندگی‌ست ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب از حرا بر قلۀ هستی بتاب جسم بی‌جان بشر را، جان تویی این پریشان گلّه را، چوپان تویی کعبه را، زآلایش بت پاک کن بتگران را، هم‌نشین خاک کن بر همه اعلام کن: زن، برده نیست بردۀ مردانِ تن پرورده نیست باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟ دیو شهوت را برون کن از بهشت ای تو را هم مهر و هم قهر خدا تا به کی ابلیس درشهر خدا؟! با علی، بت‌های چوبین را بکش وین خدایان دروغین را بکش مکتب تو، مکتب عمّارهاست این کلاس میثم تمّارهاست ای زمام آسمان، در مشت تو مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو جای تو، دیگر نه در غار حراست در دل امواج توفان بلاست دست رحمت از سر عالم، مدار! گر تو را خوانند ساحر، غم مدار! یا محمّد! ای خرد پابست تو ای چراغ مهر و مه در دست تو ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار بار دیگر! از حرا بانگی برآر ما کویر تشنه، تو آب حیات ما غریقیم و تو کشتی نجات ما به قرآن، دست بیعت داده‌ایم از ازل، با مهر عزّت زاده‌ایم عترت و قرآن، چراغ راه ماست روشنی بخش دل آگاه ماست @nohe_sonnati
زمین به جهل مرکب اسیر بود و گرفتار زمان نهان شده در شب، شبی مخوف و شبی تار تن زمانه پر از تب، ولی نبود پرستار خلاصه شهرِ معذب از این سیاهی بسیار، به سوی نور گریزان، به فکر چاره‌ی خود بود در آن سیاهی مطلق، پیِ ستاره‌ی خود بود ستاره‌ای که درخشید و‌ ماه مجلسمان شد درخششی که سرآغاز راه یک جرَیان شد زمین به لرزه درآمد، زمان پر از هیجان شد ستاره نور خدا بود در رسول عیان شد خدا تشعشعی از نور خود نشان جهان داد گلِ محمدی‌اش را برای خلق فرستاد چه منّتی به سر اهل دین گذاشته اینک برای خاتم هستی نگین گذاشته اینک خدا اراده‌ی خود را بر این گذاشته اینک و آخرین عَلمش را زمین گذاشته اینک خدا نوشت: محمد! بخوان به نام خدایت بخوان و سجده کن آن‌دم به احترام خدایت به کام خشک بنوشان، ز جرعه جرعه‌ی قرآن لباس نور بپوشان، به جسم این‌همه عریان بشر درست کن آسان، به دست سوره‌ی انسان به دست عشق مسلمان بساز از دل سلمان بخوان به "نون و قلم" دست جهل را تو قلم کن محمدم! به تمام جهان معرفی‌ام کن بگو خدای خطاپوش و چاره‌ساز جهانم بگو که خالق جودم، بگو که خالق جانم قسم به عشق! بگو که همیشه عاشقشانم اگر از عالم و آدم، کسی گرفت نشانم علی‌ست آینه‌ی من، نشانشان بده اورا در او ودیعه نهادم، تمام راز مگو را بگو خلاصه‌ی قرآن، ملاک سنجش ایمان بگو تجسم رضوان و رَوح و رحمت و ریحان بگو نمونه‌ی انسان، بگو عیار مسلمان بگو هرآنچه که گفتیم و گفته‌اند رسولان خلاصه کرد خدا و علی از آب درآمد و دین ز گوشه‌ی چشم ابوتراب درآمد بدان که هیچ پیمبر نمی‌رسد به نبوت مگر به اذن علی، با قبول اصل ولایت ولایت علوی بوده شرط اول بعثت اگر نگویی از او، ناتمام مانده رسالت برای اهل زمین از علی بخوان و صفاتش بگو که خلق بداند علی‌ست راه نجاتش رسول، غرق خدا بود و مات و واله و مضطر علی رسید همان‌دم، نشست پیش پیمبر علی‌ست خیره به احمد، رسول خیره به حیدر علی دو دست نبی را گرفت و گفت برادر! بگیر دست مرا یاعلی بگو نبی‌الله حساب کن روی من، از شروع تا تهِ این راه @nohe_sonnati
شما زمان شروع من ابتدای منید مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد ولی همیشه شما اشهد صدای منید به شوق روی شما هست وقف محرابم شما تهجدمید و شما دعای منید شما برای خدایید و من برای خودم نه من برای شما نه شما برای منید شما بهار، شما آسمان، شما برکات به خاندان شما اهل بیت حق صلوات بهشت را تو ظهور مصوّرش بودی خدای آینه‌ها را تو دلبرش بودی تو حق محضی و در خلوت خداوندی کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی برای آن که خدا ناظر خودش باشد شبیه آیینه‌ای در برابرش بودی در آن زمان که درختی نبود و برگی هم خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی قرار نیست چهل سال بگذرد از تو تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی مدینه تا که تو را داشت تا محمد داشت خدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشت فدائیان نگاهت شهید جانانند ملازمان سر کوی تو بزرگانند فراریان سر گیسویت پر از کفرند اسیرهای سر زلفت اهل ایمانند به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد مگر عقول بشر از خدا چه می‌دانند؟! نگاه خاک نشینان خانواده‌ی تو به غمزه مسئله‌آموز صد مسلمانند نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شد عرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد تو آفتابی و انوار آفتاب، علی‌ست کتاب سرّی و اسرار این کتاب، علی‌ست قرار شد همه عقد برادری خوانند برای سهم شما حُسن انتخاب علی‌ست اگر تو خضر رهی، مرتضاست موسایت اگر تو آب بقایی، بقای آب علی‌ست اگر سؤال کنند از تو حضرت حق کیست، قسم به ذات تو محکم‌ترین جواب: علی‌ست برای فخر تو این بس یگانه دامادت جناب حضرت حیدر ابوتراب علی‌ست «به ذره گر نظر لطف بو تراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند» @nohe_sonnati
آیه آیه همه‌جا عطر جنان می‌ آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می ‌آید جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است بشنود مدح تو را، با هیجان می آید می‌رسی مثل مسيحا و به جسم کعبه با نفس‌های الهی تو جان می ‌آید بس که در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی‌ست ریگ هم در کف دستت به زبان می ‌آید هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌‌ست قبله‌ی عزت و ايمان به جهان می‌آيد... با قدوم تو برای همه‌ی اهل زمين از سماوات خدا برگ امان می‌آيد نور توحيدی تو در همه‌جا پيچيده‌ست از فراسوی جهان عطر اذان می‌آيد عرشِ معراج سماوات شده محرابت ملکوتی‌ست در این جلوه‌ی عالم‌تابت خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد نور توحید به قلب بشر ارزانی شد خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد ذکر لب‌های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است عرش با نور نگاه تو چراغانی شد قول و افعال و صفاتت همه نور محض‌اند نورت آئينه‌ی آئين مسلمانی شد به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد هر که در مذهب دلدادگی‌ات فانی شد خواستم در خور حُسن تو کلامی گویم شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد اي که مبهوت تو و وصف خطی از حُسنت طبع صد مولوی و حافظ و خاقانی شد «از ازل پرتو حُسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد» جنتی از همه‌ی عرش، فراتر داری تو که در مصحف خود سوره‌ی کوثر داری دیدن فاطمه‌ات دیدن وجه الله است چه نیازی‌ست که تا عرش قدم بر داری جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالَم را در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشارست اسداللهی چون حضرت حيدر داری حَسنين‌اند روی دوش تو همچون خورشید جلوه‌ی نورٌ علي نور، مکرر داری اهل بیت تو همه فاتح دل‌ها هستند روشني‌بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند اي که در هر دو سرا، صبح سعادت با توست رحمت عالمي و نور هدايت با توست چشم امید همه خلق و شکوه کرمت پدر امتی و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نيست آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست بی ولای علی اين طايفه سرگردانند دشمني با وصی‌ات، عين عداوت با توست بايد از باب ولای علی آيد هر کس در هوای تو و در حسرت جنت با توست ساليانی‌ست دلم شوق زيارت دارد يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست کاش می‌شد سحری طوف مدينه آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله @nohe_sonnati
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد به دوستان خدا نعمتش مبارک باد نزول بارقۀ رحمتش مبارک باد محمد آمده و بعثتش مبارک باد که بعثتش حرکت داد چرخ هستی را که هجرتش برکت بود حق‌پرستی را سپیده دم ز حَرا آفتاب برخیزد فروغ رحمت حق بی‌حجاب برخیزد ز صخره صخرۀ آن، عطر ناب برخیزد سحر که شهر خدایان ز خواب برخیزد امین مکه رهایی ز مستی‌اش بدهد نوید مذهب یکتاپرستی‌اش بدهد... بزرگ مرد چهل ساله با رُخی چون ماه رسیده است و به راز پیمبری آگاه دهند تهنیتش ز آنچه بگذرد در راه به این ندا که محمد! تویی رسول الله بشارتی که عمو زادۀ خدیجه دهد امید بر دل آزادۀ خدیجه دهد نفس کشیدن او نکهت خدایی داشت برای خسته‌دلان مژده رهایی داشت به درد مردم محروم آشنایی داشت که در جهان عرب این همه فدایی داشت خلوص و صبر و رضا را ز بس به کار گرفت به نیم قرن جهان را در اختیار گرفت خلیل نیست ولی بر خلیل ناز کند به روی عالم، درهای علم باز کند کلیم پیش رخش سجدۀ نیاز کند مسیح پشت سر مهدی‌اش نماز کند نظر ز آمدن انبیاء والا اوست بزرگ معجزۀ نون والقلم با اوست کسی که عالم ایجاد بی‌قرارش بود جوامع بشریت در انتظارش بود رسید و وحدت و آزادگی شعارش بود چو حُسن خلق سلاحی دراختیارش بود محمد آمد و آورد هرچه خوبی بود کتاب او در حکمت به روی خلق گشود کجاست غیرت عمار و عزم سلمانش که زنده گشت مدائن ز عدل و ایمانش کجاست منطق بوذر علیه عثمانش که کُشت دشمن دین را به تیغ بُرهانش اگر به راه بزرگان دین برآمده‌ایم به کاخ‌های مجلل چرا در آمده‌ایم مدینه از تو به بیت‌الحرام می‌نازد حرم ز فیض تو بر هر مقام می‌نازد خدا ز بندگی‌ات بر اَنام می‌نازد عرب ز نام تو بر خاص و عام می‌نازد ولی دریغ که این افتخار پوشالی‌ست تمام دعوی اهل حجاز تُو خالی‌ست از این قبیله که بر خاص و عام حمله کند گهی به کوفه و گاهی به شام حمله کند به مسلمین یمن صبح و شام حمله کند بعید نیست به بیت الحرام حمله کند خدای قدرت خود را کشیده بر رُخشان مدافعان حرم می‌دهند پاسخشان مدافعان حرم باور علی دارند به پیش دیدۀ خود خیبر علی دارند‌ جهاد نامه‌ای از دختر علی دارند امید مرحمت از همسر علی دارند قسم به فاطمه محبوب قلب فاطمه‌اند مدافعان حرم زینبی‌تر از همه‌اند @nohe_sonnati
دوباره در نفس خاک، جانِ تازه رسید به روح عالم هستی، روان تازه رسید قیامتی شده برپا ز صُور اسرافیل به خفتگان زمین باز جان تازه رسید زمان جهل بشر گوئیا سر آمده است برای دانش و بینش، زمان تازه رسید معلّم بشریت خدا فرستاده‌ست دوباره بهر بشر امتحان تازه رسید فضای گلشن هستی اگر بهاری شد به بوستان جهان، باغبان تازه رسید جهان ز بعثت او نور ایزدی دارد شمیم ناب ز عطر محمّدی دارد چه رسخیز بزرگی دوباره برپا شد قیامتی به زمین و به آسمان‌ها شد میان اهل زمین ولوله زشوق افتاد میان اهل سماوات شور و غوغا شد پُلی به وسعت توحید بسته شد تا عرش به روی اهل زمین، راه آسمان وا شد صدای خواندن قرآن بلند شد، آن گاه زمین به وسعت باغ بهشت زیبا شد ردای سبز رسالت به دوش او افکند امین وحی به غار حرا، در آوا شد جهان ز بعثت او نور ایزدی دارد شمیم ناب ز عطر محمّدی دارد بهار رویش گل‌های ناب آمده است شمیم ناب گل انقلاب آمده است ز غار سبز حرا، جبرئیل زد فریاد سپیده سرزده و آفتاب آمده است برای رُشد کمال و سعادت بشری کلام وحی رسیده، کتاب آمده است به پاس عزّت و قدر و مقام زن با او ز دوست آیه‌ی نور و حجاب آمده است صدا زدند که این عطر ناب و نور از چیست؟ ز جنّ و انس و ملائک جواب آمده است: جهان ز بعثت او نور ایزدی دارد شمیم ناب ز عطر محمّدی دارد رسید تا به زمین جلوه و صفا بخشد به زخم و درد بشر مرهم و دوا بخشد رسید تا که بت آدمی شکسته شود به خلق جلوه‌ای از رحمت خدا بخشد برای عدل و مساوات شد نبی مبعوث که بندگان خدا را شرف، بها بخشد بشیرِ نور خبر می‌دهد ز ختم رُسل بشارتی به تمامی انبیا بخشد پیمبران اوالعزم یک صدا گفتند اگر به خلق خداوند، رو نما بخشد جهان ز بعثت او نور ایزدی دارد شمیم ناب ز عطر محمّدی دارد مسیر سبز غدیر از حرا هویدا شد همین مسیر، طریق ولایت ما شد رسول آینه‌ها با علی برادر بود برادر نبی آئینه‌ی تولّا شد قسم به نص «یَدالله فَوقَ ایدیهِم» علی به راه نبی دست حق‌تعالا شد هزار بار اگر بسته شد ره توحید به ذوالفقار علی، راه معرفت وا شد به ذکر یاعلی و یاعلی «وفایی» گفت دراین خجسته شبی که جهان در آوا شد جهان ز بعثت او نور ایزدی دارد شمیم ناب ز عطر محمّدی دارد @nohe_sonnati
۱ (ذکر حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) عازم به سوی مکه،تا سبط پیمبر شد همسفر بر او اهل و،خواهر و برادر شد حاکم مدینه چون،بیعت ز حسین طالب از بهر یزید دون،آن شقی کافر شد نی قبول بیعت کرد،نی بماند در یثرب چون عهد حسین با حق،اندر عالم ذر شد می خواست که بنماید،او وداع با جدش رفت بر سر قبر و،دیده اش ز غم تر شد رفت و در بغل بگرفت،دو مزار دیگر را الوداعش آن جا با،مادر و برادر شد تقدیر چنین بودش،دور از وطن گردد سالک وفا بر عهد،نور چشم حیدر شد مختصر مقدم گفت،این واقعه را اما سینه ی محبان زین،ماجرا مکدر شد زمینه:ای تشنه لب عطشان،مظلوم حسینم وای @nohe_sonnati
۲ (ذکر حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) عازم به شهر مکه شد،حسین عزیز مصطفی چون خواستند بیعت از او،بهر یزید بی حیا آمد کنار مضجع،نورانی ختم رسل بهر وداع آخرین،با قبر ختم الانبیا گفتا ایا جَدّا شدم،من سوی بیت الله روان بهر بقای دین تو،حاضر شدم گردم فدا در نزد قبر مادرش،قبر حسن برادرش بهر وداع رفت و گریست،بر مادر و بر مجتبی در نیمه شب خارج شد از،شهر مدینه آن امام شد سوی مکه رهسپار،با اهل بیت و اقربا یا رب به حق حضرت،ام الائمه فاطمه ما و مقدم را نما،اجر عزاداران عطا زمینه:این فاطمه خیر النساست،او را میازار ای زمین @nohe_sonnati
۱ (حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) بر حسین پیام آمدی از سوی حکومت،از برای بیعت حسین با غم افزون،شد از مدینه بیرون انکار و ابا نمود از این گونه تقاضا،نور ذات یکتا حسین با غم افزون،شد از مدینه بیرون عازم ز مدینه سوی مکه شد شبانه،حسین در یگانه حسین با غم افزون،شد از مدینه بیرون آمد به کنار تربت پاک نبوت،از برای رخصت حسین با غم افزون،شد از مدینه بیرون وان گه ز پی وداع مجتبی و مادر،در بقیع زد سر حسین با غم افزون،شد از مدینه بیرون زمینه:کافی @nohe_sonnati