eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.9هزار دنبال‌کننده
348 عکس
10 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راهپیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین @nohe_sonnati
دوبیتی در سینه غمی غریب و جانکاه افتاد غلتید ستاره بر رخ ماه افتاد آماده شوید گریه کن های حسین ارباب به سمت کربلا راه افتاد @nohe_sonnati
دوبیتی اجل چون سایه ای دور و برش بود و شمشیر بلا روی سرش بود شبانه از مدینه رفت بیرون شبانه رفتن ارث مادرش بود @nohe_sonnati
دوبیتی یا پیمبر این دل من خون شده ظلم و کین دشمنان افزون شده وقت رفتن از مدینه کن نظر خواهر مظلومه ام محزون شده ▪️ میروم همراز خواهر می شوم در غریبی بی برادر می شوم در ره دین پاره پیکر می ‌شوم بر زمین افتاده بی سر می شوم ▪️ من حسینم نجل ختم المرسلین پر بها دُرِّ امیرالمؤمنین از مدینه می روم تا کربلا تا شوم صد پاره تن در راه دین ▪️ می روم مادر نگر احوال من حق سرشته این چنین اقبال من پاره پاره تن شدن در موج خون این بودای مادرم آمال من ▪️ جان فدای راه جانان می کنم کربلا را باغ رضوان می‌ کنم عالمی را تا صف روز جزا در کنار سفره مهمان می‌ کنم @nohe_sonnati
آهی کشید و تربت او را به بر گرفت از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت   از بس که خون گریست، جگر‌گوشه ی رسول منزل‌‌گهِ بتول، به خونِ جگر گرفت   زان پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت! خواهم ز آستان تو، راه سفر گرفت   رفته است در قضا که شوم کشته ی جفا نتْوان به پیش، تیر قضا را سپر گرفت   از تربت بتول برآمد یکی خروش وآتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت   کِای جان مادر! آمده‌ای تا کنی وداع آن گاه راه وادی پُر شور ‌و ‌شر گرفت   داغ برادرِ تو، هنوز است بر دلم باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟   نَبْوَد مصیبتی ز غمِ تو، عظیم‌تر نتْوان غمِ مصیبتِ تو، مختصر گرفت   خواهم به روز حشر ز بیداد امّتان در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت   از گفت‌وگوی فاطمه، شه را جگر بسوخت آهی چنان کشید کز او، خشک و تر بسوخت @nohe_sonnati
یادِ عهدِ عالم قالوا بلا دارد حسین از مدینه رو به سوی کربلا دارد حسین بی وفا دید آشنایان دیار خویش را شوق جمعی آشنای با وفا دارد حسین کاروانی بار بست از مرد و زن پیر و جوان هرچه اهل بیت و خویش و اقربا دارد حسین اختیار غربت و ترک دیار و دار خویش الله الله داغ زین ماجرا دارد حسین در دل شب خائفاً طیّ مراحل می کند صحبت صیاد و از مرغ قطا دارد حسین خوف صیّادان و ظلمات شب و بیراهه راه رهنما از شوق و تقدیر و قضا دارد حسین مأمن عالم یکی مأمن به خود جوید ولی در همه عالم یکی مأمن کجا دارد حسین بس که جوشد از زمین و آسمان بارد بلا هر قدم دریای پر موج از بلا دارد حسین غرق طوفان حوادث کی شود فُلک نجات بر چنین کشتی خدایی ناخدا دارد حسین دوستان با دشمنان هم عهد و با وی در کمین باز با هر دو سر صلح و صفا دارد حسین آن شهنشاهی که عالم در ید فرمان اوست کار و سر با مشتی اعراب گدا دارد حسین مبتدائی برد و هجرت در دل شب از وطن بس خبرها در پی این مبتدا دراد حسین تشنگان خون خود را تشنگان بیند بر آب آبشان آماده از بهر سقا دارد حسین بسته احرامی به سوی بیت حق اما به حق روی دل با کعبه ی مقصود ها دارد حسین ای خلیل الله چه نازی بر مقام کعبه ات کربلائی کعبه ی اهل ولا دارد حسین کعبه ای از سنگ و آب و گل بنا داری ولی در دل صد پاره بشکسته خدا دارد حسین هفت سعی اندر صفا داری ولی از رزمگه تا خیم هفتاد و یک سعی و صفا دارد حسین نازم آن ذبح عظیمی که به خود هفتاد و یک بی بدل رشک ذبیح الله فدا دارد حسین زمزمی داری که هرچه هست غیر از چشمه نیست چشمه هایی از سرشک چشم ها دارد حسین هر کسی اندر زمانه یادگاری از کسیست یادگاری از تمام انبیا دارد حسین زآدم و نوح و خلیل الله و موسی و مسیح تا محمد آیتی در خود نما دارد حسین بهر اثبات حسین است از من و من از حسین در برش جانی چو شبه مصطفی دارد حسین مصطفی را گر براقی در شب معراج بود بر عروجش رفرف از نوک جدا دارد حسین آدم از جنت برون از ترک اولاد شد اگر دوری از فردوس و یثرب بی خطا دارد حسین نوح اگر طوفان آب انگیخت از عصیان قوم در جهان طوفانی از خون دائماً دارد حسین آتش نمرود اگر گلشن بر ابراهیم شد بر خیام آتشین زین العبا دارد حسین پیش فرعون ار کلیم الله عصا را تکیه داد بر سنانش تکیه بر جای عصا دارد حسین زنده دارد قتل یحیا را به قتل خویشتن سر بریده جلوه در دشت طلا دارد حسین گر علی انگشتری بخشید و آمد انَّما در سر انگشتری انگشت عطا دارد حسین گر شهیدان را کفن باید لباس خویشتن از چه رو یا رب کفن از بوریا دارد حسین با عروس قتل هم آغوش و دست از خون خضاب حجله ای از قتلگه بر کدخدا دارد حسین در فضای اوج همت عالمی در زیر پر پر زند بی پر چو عباسی هما دارد حسین غم مخور ذهنی که ذهنت گشته با غم غوطه ور در خورش بهر صفا نور و جلا دارد حسین @nohe_sonnati
از مدینه کاروانی سوی جانان می رود سوی جانان کاروانی با دل و جان می رود در تلاطم می رود این کاروان با اهل خویش همچنان کشتی که او در موج و توفان می رود حاجیان کربلا احرام بر تن کرده اند عشق اکنون از پی آن ها شتابان می رود بر طواف کعبه ی ایثار دل را بسته اند با خدای خویش هر یک بسته پیمان می رود ردِّ پایی مانده از این قافله بر روی خاک در دل صحرا بیابان در بیابان می رود قافله در قافله گیسو پریشان کودکان کاروان در کاروان زینب پریشان می رود سایبان غنچه ای گردیده سقف محملی مادری دارد گلی بر روی دامان ، می رود نوجوانی همرکاب سَید و سالار عشق استوار و پا به جا در اوج ایمان می رود با قدی افراخته آئينه دار مصطفی همقدم با کاروان چون سرو بستان می رود می درخشد چهره ی ماه اباالفضل رشید در کنار کودکان سقای طفلان می رود گاه گاهی می وزد بوی فراق از کاروان چون به دنبالش اجل افتان و خیزان می رود می رود دریاترین دریا - حسین بن علی «یاسر» اکنون در پِیَش چون دُرِّ غلتان می رود @nohe_sonnati
جدايی از مدينه باورم شد حرم غمخانه ی صاحب حرم شد همه حجاج زهرا بار بستند به اين رفتن دل عالم شكستند به ناقه مادری‌ و شير خواری شود آماده ی اُشْتُر سواری تمام مشک ها پُر آب باشد كمی آرام ، اصغر خواب باشد كناری نجمه مست روی قاسم زند شانه سر گيسوی قاسم تماشا می كند با قلب شيدا قد و بالای اكبر ، اُمِّ ليلا ولی يک سو همه تصوير اين شب شده وقت پريشانی زينب سر او بر سر دوش حسين است پناه او در آغوش حسين است شده ذكر لبش با چشم گريان عزيزم بی تو می ميرم حسين جان تمام آرزوهايم تو هستی منم مجنون و ليلايم تو هستی همه شب رويیسجاده نشينم الهی ای حسين داغت نبينم تمامی امانت های مادر ميان بسته پيچيدم برادر (( جواب سيد الشهدا )) دلم را آب كردی گريه كم كن مرا بی تاب كردی گريه كم كن شده وقت سفر ای نور ديده نشين بالای محمل ای رشيده محارم دور محمل بی قرارت ابوفاضل بود چشم انتظارت يل ام البنين زانو گرفته علی اكبر به پای ناقه رفته به روی معجر تو حرز بستم خودم تا آخرش پای تو هستم همه رفتند اما غرق احساس پيامی آمد از مادر به عباس زمان حرف های آخرين شد وصيت خوانی ام البنين شد صدا زد می روی ای نور عينم ولی جان تو و جانِ حسينم برو اما بدان شير نبردی مبادا بی حسينم باز گردی بيا تا خوب من رويت ببوسم بلندی های ابرويت ببوسم به خلوت بوسه هايم درس دارد حيا كردم ، حسين مادر ندارد @nohe_sonnati
وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت زودتر از همه آب آور خود را برداشت مشک‌ها را که علمدار روی ناقه گذاشت یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت دور او اهل حرم که همگی جمع شدند صدقه داد و سپس خواهر خود را برداشت خواهرش زودتر از پوشیه ها، معجرها پیرهن بافته‌ی مادر خود را برداشت إن یکادی بنویسید بلا دور شود ساربان دید که انگشتر خود را برداشت بی‌سبب نیست عبای نبوی را می‌خواست شِبه پیغمبر ، علی اکبر خود را برداشت آب پشت سرشان امّ بنین می ریزد آن قَدَر سوخت که خاکستر خود را برداشت @nohe_sonnati
پنهان ز خواهر می کنی چشم ترت را شاید ندیدی اشک های خواهرت را بار سفر بستی مدینه شعله ور شد در یاد دارم آن نگاه آخرت را ام البنین روی سرت قرآن گرفته تا پر کند یکبار جای مادرت را گریه طبیعی بود هنگامی که بردی نوزاد چندین روزه ات را همسرت را اما نفهمیدم چرا آهی کشیدی وقتی نظر کردی قد آب آورت را فقدان پیغمبر دوباره می شد احساس وقتی که می بردی علی اکبرت را یا که بگو آوردن خلخال ممنوع یا که درآور گوشوار دخترت را از چشم های عمه ی سادات پیداست آماده کرده بوسه های حنجرت را من آرزو دارم فقط زینب نبیند روزی سر و موی پر از خاکسترت را @nohe_sonnati
حضرت عشق در پناه خدا به سلامت برو سفر آقا آمدیم از برای بدرقه ات همه ی ایل ما فدای شما راهی شهر مکه ای خیر است حجتان بی خطر بدون بلا دختران تو یک به یک مریم پسران تو یک به یک عیسی قاسم آورده با خودش نجمه اکبر آورده با خودش لیلا همه سیراب مشک آب عمو همه مدیون غیرت سقا چه حیایی چه عصمتی دارد جان فدای سه ساله ات آقا می فرستی رباب را مروه شیرخواره می آوری به منا خواهرت را خودت سوارش کن محملش را درست کن این جا ذره ای خاکی است چادر او گریه اصلا برای چه حالا؟! نکند رفته ای به روز دهم نکند رفته ای به کرب و بلا در شلوغی مفرط گودال تشنه ای ذبح می شود تنها بدنش زیر نیزه ها مانده سرش اما به دامن زهرا پیش چشم حسین یک لشکر می رود سمت خیمه ی زن ها گوشواره ز گوش می افتد چند خلخال می رود یغما وای از قتل عام آل رسول وای از داغ روز عاشورا @nohe_sonnati
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد وقتی که می رفتند پشت پای آن ها چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد پائین پای ناقه مریم گریه می کرد دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد این است آن داغ عظیمی که برایش حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد این است زینب بانویی که زیر پایش زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد بوسید اکبر دست های مادرش را در زیر چادر، ام لیلا گریه می کرد بر روی دامن مادری در گوش طفلش آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه با گفتن بابا، بابا گریه می کرد در زیر پای محمل مستوره ی عشق منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد وقتی که می رفتند عالم سینه می زد وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد @nohe_sonnati