eitaa logo
زُبدَةُالاَشعار
7.7هزار دنبال‌کننده
923 عکس
15 ویدیو
0 فایل
متن نوحه های ترکی و فارسی لینک اختصاصی http://eitaa.com/joinchat/1664745472Cc21776f32e zobdatolashaar.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
1 . ✍️ زبدة الاشعار ✍️ . 🆔: @nohe_torki . منازل راه شام . از مصائب رنج آور و غمبار اهلبیت نبوت علیه السلام اینکه ابن زیاد طبق فرمان یزید دستور داد بانوان و کودکان حرم حسینی را با شکنجه و آزار از کوفه به سوی شام ببرند و نیز دستور داد غل جامعه و زنجیرگران را بار دیگر بر گردن امام سجاد علیه السلام افکندند.(1) در پشت سر اسیران امام سجاد علیه السلام را حرکت دادند در حالی که دستهایش را به گردنش بسته بودند و همسر و بچه هایش همراهش بود. و آنحضرت و همراهانش را به محفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن سپرد و با وضعی دلخراش به سوی شام روانه کرد (و طبق بعضی از روایات چهل نفر از مامورین اسیران را با سرها حرکت دادند.) (2) راه کوفه تا شام طولانی بود و می بایست پانزده منزل پیموده شود تا به شام برسند از هر منزل تا منزل دیگر را اگر هشت فرسخ حساب کنیم راه بسیار طولانی خواهد شد ... ➖➖➖➖➖➖ 👈 متن کامل در سایت ... https://zobdatolashaar.ir/?p=11289 . برچسبها: . ✍️ ✍️ . 🆔: @nohe_torki
13 . ✍️ زبدة الاشعار ✍️ . 🆔: @nohe_torki . 3️⃣1️⃣ ملاقات جانسوز (همسر یزید) با اسیران آل محمد (ص) . هند دختر عبدالله بن عامر وقتی که پدرش از دنیا رفت در خانه امیرمومنان علی (ع) ماند و پس از شهادت علی (ع) در خانه امام حسن (ع) بود معاویه او را به ازدواج یزید درآورد. (1) . او در شام بود و اطلاع از شهادت امام حسین (ع) نداشت وقتی که امام حسین (ع) کشته شد و بانوان و بستگانش را به صورت اسیر وارد شام می کردند زنی نزد هند آمد و گفت: همین ساعت اسیران را وارد شام می کنند من نمی دانم که این اسیران از کدام قبیله هستند خوب است با من بیائی برویم و با تماشای آنها تفریحی کنیم. . هند برخاست و لباس های گرانقیمت و زیبای خود را پوشید و به کنیز خود دستور داد تا کرسی (صندلی) مخصوص را با خود بیاورد. (تا هنگام تماشای اسیران روی آن بنشیند) هند به اسیران رسید که سوار بر شترهای بی روپوش آنها را می آورند زینب کبری (س) تا او را از دور دید شناخت به خواهرش ام کلثوم آهسته گفت: آیا این زن را می شناسی؟ . زینب (س) فرمود: خواهرجان این زن همان کنیز ما هند دختر عبدالله است. . ام کلثوم سکوت کرد سرش را پائین انداخت زینب (س) نیز سرش را پائین انداخت. . هند به پیش آمد و روی صندلی ایستاد و به زینب (س) رو کرد و گفت: خواهرم چرا سرت را بلند نمی کنی؟ زینب (س) پاسخ نداد. . هند پرسید: شما از کدام شهر هستید؟ مِن اَیِّ البِلادِ اَنتُم؟ . زینب (س) فرمود: مِن بِلادِ المَدیِنَهِ از شهر مدینه هستیم . هند وقتی که نام مدینه را شنید از صندلی پائین آمد و گفت: بهترین سلام بر ساکنان مدینه باد. . زینب (س) فرمود: چرا از صندلی پائین آمدی؟ . هند گفت: به احترام ساکنان مدینه تواضع کردم. . سپس هند (که هنوز زینب (س) را نشناخته بود) عرض کرد: می خواهم در مورد خانه ای از اهل مدینه از تو سوال کنم. . زینب (س) فرمود: هر چه خواهی سوال کن. . هند گفت: می خواهم از خانه و خاندان علی (ع) بپرسم و در حالی که گریه می کرد افزود: من مدتی کنیز آنها بودم. . زینب (س) فرمود: می خواهی از کدامیک از بستگان علی (ع) بپرسی؟ . هند گفت: می خواهم احوال حسین (ع) و برادران و فرزندان او از بقیه فرزندان علی (ع) را بپرسم و از احوال خانمم زینب و خواهرش ام کلثوم و سایر بانوان منسوب به حضرت زهرا (س) بپرسم. . حضرت زینب (س) به گریه افتاد و گریه بسیار جانسوزی کرد فرمود: ای هند اگر از خانه علی (ع) می پرسی ما خانه او را در مدینه ترک کرده ایم و منتظریم خبر مردن بستگان علی (ع) را به آن خانه ببریم. . وَ اَمّا اِن سَئَلتِ عَنِ الحُسَینِ (ع) فَهذا رَاسُهُ بَینَ یَدَی یزیدٍ . و اما اگر از حسین (ع) می پرسی این سر بریده او است که در برابر یزید است. . و اگر از عباس (ع) و سایر فرزندان علی (ع) می پرسی ما آنها را با بدنهای پاره پاره و سر جدا مانند گوسفندان قربانی در صحرای کربلا بجا گذاشتیم. . و اگر از زین العابدین میپرسی او از شدت بیماری و دردها قادر به حرکت نیست. . وَ ِان سَئَلتِ عَن زَینَبٍ، فَاَنَا زَینَبُ بِنتُ عَلیٍّ وَ هذِی اُمُّ کُلثُومٍ وَ هوُلاءِ بَقِیّهُ مُخَدَّرات فاطِمَهِ الزَّهراءِ (ع) . و اگر از زینب (س) می پرسی من زینب دختر علی (ع) هستم و این ام کلثوم است و آن بانوان (که به صورت اسیر می بینی) بقیه بانوان منسوب به حضرت زهرا اطهر (س) می باشند. . وقتی که هندسخن زینب (س) را شنید فریاد شیون سر داد در حالی که با نعره جانسوز ... متن کامل را در سایت مشاهده بفرمایید ... zobdatolashaar.ir
ذکر_مصیبت_معصوم_دوم06 ➖➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖ حضرت زهرا سلام الله علیها . . . گریۀ حضرت زهرا (س) . اگر از زهرا (س) بپرسیم: شما به علی (ع) وصیت کردید که شبانه مرا دفن کن، این وصیت برای دل خودت بود که نمی خواستی آنها که به تو ظلم کرده اند و حقت را غصب نموده اند، در کفن و دفن تو شرکت نمایند. . اما می پرسیم چرا وصیت کردی که شبانه تو را غسل دهد، شاید در پاسخ بفرمائی، این وصیت به خاطر دل علی (ع) بود، زیرا می خواستی تاریکی شب مانع شود که علی (ع) آثار زخمهائی که از ناحیه دشمنان به تو رسیده بنگرد و داغش تازه گردد. . آری فاطمه (س) در فکر غمهای علی (ع) بود ... . امام باقر (ع) از پدران خود نقل می کند: فاطمه (س) گریه سخت کرد، علی (ع) فرمود: چرا گریه می کنی؟ . فاطمه (س) گفت: اَبْکی لِما تُلْقِی بَعْدی : «گریه ام برای غمها و حوادث ناگواری است که بعد از من به تو می رسد». . علی ... ➖➖➖➖➖➖ 👈 متن کامل در سایت ... https://zobdatolashaar.ir/?p=20803 . برچسبها: . ➖➖➖ 👉 zobdatolashaar.ir ➖➖➖ ✍️ ✍️ . 🆔: @nohe_torki
﷽ ذکر_مصیبت_معصوم_دوازدهم 7 ➖➖➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖ ذکر_مصیبت_معصوم_دوازدهم . . . امام علی النقی (هادی) (ع) امام دهم شیعیان جهان است که در نیمه ذی حجه سال 212 ه. ق در شهر صریا (حومه مدینه) به دنیا آمد. پدرش امام جواد (ع) و مادر گرامیش سمانه نام دارد. حضرت امام هادی (ع) در 8 سالگی پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده دار مقام امامت گردید و پس از 33 سال امامت در سن 41 سالگی در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسیدند. امامت امام هادی (ع) مقارن با خلافت 6 خلیفه عباسی بود. مقارن بود با 7 سال باقیمانده از خلافت معتصم برادر مأمون، با واثق پسر معتصم به مدت 5 سال، متوکل برادر واثق 16 سال، منتصر پسر متوکل به مدت 6 ماه، مستعین پسر عموی منتصر 4 سال و معتز پسر دیگر متوکل که سه سال خلافت کرد. امام هادی پس از گذشت یک سال از خلافت معتز در سامرا مسموم شده و به شهادت رسید و ... ➖➖➖➖➖➖ 👈 متن کامل در سایت ... https://zobdatolashaar.ir/?p=23674 . برچسبها: . ➖➖➖ 👉 zobdatolashaar.ir ➖➖➖ ✍️ ✍️ . 🆔: @nohe_torki
﷽ ➖➖➖➖➖ مصائب_راه_شام 6 ➖➖➖➖➖ 6 . . . 6️⃣ سر مقدس حسین علیه السلام در دیر راهب . کاروان همراه اسیران به سوی شام حرکت می کرد در مسیر راه به دیر راهب عبادتگاه روحانی بلند پایه مسیحیان رسیدند مامورین در کنار آن دیر برای رفع خستگی و خوردن غذا توقف نمودند سرمقدس امام حسین علیه السلام روی نیزه بود و گروهی نگهبان از آن نگهبانی می کردند مامورین و نگهبانان سفره غذا را انداختند مشغول خوردن غذا شدند ناگاه دیدند دستی پیدا شد و بر صفحه دیوار دیر راهب چنین نوشت: اَتَرجُوا اُمَّهً قَتَلَت حُسَیناً*** شَفاعَهَ جَدَّهِ یَومَ الحِسابِ آیا آن امتی که حسین علیه السلام را کشتند امید به شفاعت جدش در روز قیامت دارند؟ یکی از آنها نقل می کند: با دیدن این منظره وحشت زده شدیم یکی از ما برخاست تا آن دست را بگیرد ولی آن ناپدید شد. بار دیگر مشغول خوردن غذا شدیم باز دیدیم همان دست آشکار شد و این شعر را در صفحه دیوا ... ➖➖➖➖➖ 👈 متن کامل در سایت ... https://zobdatolashaar.ir/?p=11299 . برچسبها: . ➖➖➖ 👉 zobdatolashaar.ir 👉 instagram.com/zobdatolashaar.ir/ ➖➖➖ ✍️ ✍️ . 🆔: @nohe_torki .
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ ➖➖➖➖➖ ذکر_مصیبت_معصوم_دوازدهم 4 ➖➖➖➖➖ ذکر_مصیبت_معصوم_دوازدهم . . . . بخش 4️⃣ امام هادی (ع) در زندانی مخوف و وحشتناک . . ابوسلیمان از ابن اورمه نقل می کند در عصر خلافت متوکل به سامره رفتم، متوکل حضرت هادی (ع) را زیر نظر سعید حاجب محبوس نموده بود تا او آن حضرت را به قتل برساند. نزد سعید حاجب رفتم، به من گفت: آیا دوست داری خدای خود را بنگری؟ گفتم: پاک و منزّه است خدائی که چشمها نمی توانند او را بنگرند. (1) . گفت: منظور این شخص (امام هادی) است که شما می پندارید او امام شما است: گفتم: بی میل نیستم. گفت: من مأمور شده ام تا او (امام هادی) را بکشم، فردا او را خواهم کشت، رئیس پُست در نزد سعی حاجب بود، واسطه گردید و من به آن خانه ای که امام هادی (ع) در آنجا بود وارد شدم، ناگاه دیدم در مقابل آن حضرت قبری کنده اند، به محضر آن حضرت رفته و سلام کردم و گریه سختی نمودم، فرمود: چرا گریه م ... ➖➖➖➖➖ 👈 متن کامل در سایت ... https://zobdatolashaar.ir/?p=23682 . برچسبها: . ➖➖➖ سایت: zobdatolashaar.ir اینستا: instagram.com/zobdatolashaar.ir/ ایتا: eitaa.com/nohe_torki بله: ble.ir/join/ZmUwZTU0ND ➖➖➖ ✍️ ✍️ . 🆔: @nohe_torki .
() . ✍️ ✍️ . 🆔: @nohe_torki . بخش 7️⃣ زندانهای مختلف . ✔️ اشاره در مورد امام کاظم (ع) آمده: لا یَزالُ یَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنِ اِلی سِجْنٍ. : «آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد». . اینک توضیح مطلب: . ✔️ در زندان عیسی بن جعفر وقتی که امام کاظم (ع) را به بصره آوردند، نخست در زندان عیسی بن جعفر بن منصور (نوه منصور دوانیقی) بود. یکسال گذشت، عیسی بن جعفر براثی هارون چنین نامه نوشت: «زمانی است که موسی بن جعفر (ع) در زندان من است، و من در این مدت او را آزمودم، و جاسوسان و دیده بابانانی بر او گماشتم، از او چیزی جز عبادت و دعا دیده نشد، و کسی را گماردم تا بشنود که او هنگام دعا، چه دعائی می کند، شنیده نشد که بر تو یا بر من نفرین کند، و برای خود نیز جز به آمرزش و رحمت، دعائی نکرد، بنابر این اکنون کسی را بفرست تا من موسی بن جعفر را به او تحویل دهم وگرنه من او را آزاد و رها می کنم، زرا من بیش از این نمی توانم او را در زندان نگهدارم». از دعاهای امام این بود: اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنِِی کُنْتُ اَسْئَلُکَ اَنْ تَفَرَّعَنِی لِعِبادَتِکَ، اَللْهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ. : «خدایا تو می دانی که من از تو تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهی تا با فراغت، تو را عبادت کنم، تقاضایم را برآوردی، تو را شکر و سپاس می گویم». . ✔️ در زندان فضل بن ربیع هارون پس از وصول نامه عیسی، مأموری فرستاد تا موسی بن جعفر (ع) را از عیسی تحویل گرفته و به بغداد نزد (یکی از وزرای خود) فضل بن ربیع ببرد. آن مأمور، دستور هارون را اجرا کرد، و امام کاظم (ع) مدت طولانی در نزد فضل بن ربیع (تحت نظر او در زندان او) باقی ماند. هارون از فضل خواست تا آن حضرت را بکشد، او از انجام این کار خودداری کرد، آنگاه هارون برای فضل بن ربیع نامه نوشت که امام کاظم (ع) را به فضل بن یحیی برمکی بسپرد. . ✔️ در زندان فضل بن یحیی طبق این دستور، فضل بن یحیی در بغداد، امام کاظم (ع) را از فضل بن ربیع تحویل گرفت، و آن حضرت را در یکی از اطاقهای خانه اش تحت نظرش جا داد، و دیده بانانی بر او گماشت، آن بزرگوار شب و روز سرگرم عبادت بود، و بیشتر روزها را روزه می گرفت و روی خود را از محراب عبادت به جانب دیگر نمی گردانید. فضل بن یحیی چون چنین دید، گشایش در کار آن حضرت داده و او را گرامی داشت، این خبر به هارون رسید، نامه ای برای فضل بن یحی نوشت و در آن نامه او را از احترام به امام کاظم (ع) بر حذر داشت و از او خواست آن حضرت را بکشد، فضل به چنین کاری اقدام نکرد. ✔️ در زندان سندی بن شاهک هارون خشمگین شد، و خادم خود بنام «مسرور» را طلبید و به او گفت: «هم اکنون به بغداد برو و یکسره نزد موسی بن جعفر می روی، اگر دیدی او در آسایش است، این نامه را به «عباس بن محمد» برسان و به او دستور بده تا به آنچه در نامه نوشته شده عمل کند، و نامه دیگری نیز به او داده و گفت این نامه را نیز به «سندی بن شاهک» برسان و به او دستور بده که از عباس بن محمد اطاعت کند. مسرور با شتاب به بغداد آمد و به خانه فضل بن یحیی رفت، و کسی نمی دانست که برای چه کاری آمده، نزد موسی بن جعفر (ع) رفت، او را در آسایش دید، بی درنگ نزد عباس بن محمد و سندی بن شاهک رفت، و نامه های هارون را به آنها داد. فوری عباس بن محمد (که رئیس دژخیمان بود) فضل بن یحیی را احضار کرد و به سندی بن شاهک دستور داد، او را برهنه کرده و صد تازیانه بر او زد ... https://zobdatolashaar.ir/?p=24784