eitaa logo
نــــــــــورنــما
2.9هزار دنبال‌کننده
112 عکس
117 ویدیو
5 فایل
نـــــــــورنــما #نورنما #امامت #مهدویت #امام_زمان #فرق_انحرافی ارتباط با مدیر کانال @aghs13 کانال ما در تلگرام https://t.me/noornama2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[تطبیق علائم ظهور] 📍تطبیق علائم و ایجاد اضطرار در جامعه، آسیب های مخربی به همراه خود دارد و البته یکی از روش های مدعیان هم استفاده از این اضطرار است تا فرد را جذب فرقه نمایند! 📍همانگونه که در روایات هم می بینیم برخی از علائم، سَد محکمی در مقابل مدعیان و فرق انحرافی هستند و با تطبیق آنها، گشایشی برای ادعاهای مختلف از سوی فرق امامت و مهدویت خواهد بود. 📍نویسنده ای می نگارد:« از میان خاندان بنی هاشم، امام صادق علیه السلام با امامت و مهدویت محمد بن عبدالله به مخالفت برخاست و با او بیعت نکرد. احادیث پر شمار نشانه های ظهور در این زمان صادر شده است. امام صادق علیه السلام با استناد به نشانه هایی که پیش از ظهور مهدی رخ می دهد، تلاش کرد تا به خاندان اهل بیت و شیعیان بفهماند که چون نشانه های ظهور محقق نشده، در آستانه ظهور امام مهدی علیه السلام قرار ندارند و محمد بن عبدالله مهدی موعود نیست » 🔸بیشتر بخوانید اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی(۳) امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه، روش برخورد رهبر با مردم را توضیح می دهد و می فرماید: - و أشعر قبلک الرحمة للرعیة بپوشان قلبت را از رحمت برای رعیت " أشعر قلبک الرحمة" یعنی رحمت را چون شعار که همان لباس چسبیده به تن است برای آنان قرار ده به لباس روئین "دثار" و به لباس زیرین "شعار" گفته می شود - و المحبة لهم و اللطف بهم محبت و لطف به آنها کن - و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم از کسانی نباش که مانند حیوان وحشی درنده مغتنم می داند خوردن آنها را - فإنهم صنفان: إما أخ لک فی الدین و إما نظیر لک فی الخلق بخاطر اینکه مردم بر دو دسته هستند: یا برادران دینی تو اند یا مثل تو در خلقت اند - یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل اگر کسی از آنها لغزش کرد و معیوب شدند ‌- و یؤتی علی أیدیهم فی العمد و الخطاء و عمداً و خطاً از سوی آنها اشتباهی روی داد ‌- فأعطهم من عفوک و صفحک پس عطا کن به آنها عفو و صفح فایده عفو برای حاکم، حفظ حکومت اوست: «عَفْوُ الْمُلُوكِ بَقَاءُ الْمُلْكِ» "عفو" از ديدگاه فقه اللغه آن است كه كسي براي محو كردن چيزي به سراغ آن چيز برود. اينكه گفته مي شود «عفت الدّيار» گويا سرزمين ها رفته اند تا آثار خودشان را محو كنند. وقتي گفته مي شود كه خداوند كسي را عفو كرد، يعني آثار گناه و ضعف هاي او را برطرف و او را بدون گناه رها كرد. و "صفح" فراتر از آن است؛ یعنی علاوه بر اینکه می بخشد و گناه را می پوشاند و یغْفَرْلَهُمْ ما قَدْ سَلَف می کند، چیز اضافه ای نیز به او عطا می کند و از سرزنش او دست می کشد. راغب در مفردات می گوید‌: «کلمه" صفح" به معنای ترک ملامت است، و فرقش با عفو این است که از عفو بلیغ تر است، و به همین جهت خدای تعالی در یک جمله هر دو را ذکر کرده و فرموده: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» چون گاهی می‌شود که انسان عفو می‌کند، ولی صفح نمی کند(مفردات راغب ماده صفح) و در مقابل "صفح" "ثرب" قرار دارد و آن به معنای ملامت و سرزنش با بیان تک تک گناهان است؛ حضرت یوسف می فرماید: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ». - مثل الذی تحب و ترضی أن یعطیک الله من عفوه و صفحه مثل آن کسی که راضی است و می خواهد خداوند با او با عفو و صفح برخورد کند؛ یعنی همان انتظاری که از خداوند داری و می خواهی تو را ببخشد، تو نیز با مردم اینگونه باش - فإنک فوقهم من عفوک و إلی الأمر علیک فوقک چون تو فوق بر آنها هستی و والی امر فوق تو است(تسلط دارد) - و الله فوق من ولاک و خداوند فوق والی امر تو است - و قد استکفاک أمرهم و کار های آنها را به تو واگذار کرده اند - و ابتلاک بهم و تو مورد آزمایش هستی در مورد مردم "ابتلاء" از ماده "بلي" به معناي كهنگي است و چون همه خصوصيات ذاتي و عرضي اشيا پس از كهنه و فرسوده شدن آنها آشكار مي‌شود، امتحان را ابتلاء گفته‌اند. کلمه ی مشابه آن "فتنه" است و فتنه می تواند فراگیر تر از ابتلاء در امتحان مردم باشد. ‌- و لا تنصبن نفسک لحرب الله هرگز خودت را در مقام جنگ با خدا قرار نده ابن ابی الحدید می گوید: یعنی با معاصی با او به مبارزه برنخیز[که ظرف وجودی تو را از استعداد و نعمت برمی گیرد و تبدیل به نقمت می کند]( شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۳۷) - فإنه لا یدی لک بنقمته بخاطر اینکه اگر خدا بخواهد نقمتی به تو برساند، هیچ راه فراری نداری نقمت خداوند زمانی فرا می رسد که انسان با ظلم به خویش، استعداد درونی اش را تخلیه کند و جای آن را نقمت گیرد و از این رو خداوند به انسان ظلم نمی کند و این انسان است که استعداد خویش را از بین می برد. علامه طباطبائی می گوید: «عقابی که خداوند معاقبین را با آن عذاب می‌کند، همیشه به دنبال نعمت الهی ای است که خداوند قبل از آن عقاب ارزانی داشته، به این طریق که نعمت را برداشته عذاب را به جایش می‌گذارد و هیچ نعمتی از نعمت‌های الهی به نقمت و عذاب مبدل نمی شود مگر بعد از تبدل محلش که همان نفوس انسانی است» (المیزان ج ۹ ص ۱۳۱) - و لا غنی بک عن عفوه و رحمته و تو هم بی نیاز از آن عفو و رحمت نیستی(فقر ذاتی داری) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
تبدیل استعداد درونی انسان به نقمت علامه طباطبائی می گوید: عقابی که خداوند معاقبین را با آن عذاب می‌کند، همیشه به دنبال نعمت الهی ای است که خداوند قبل از آن عقاب ارزانی داشته، به این طریق که نعمت را برداشته عذاب را به جایش می‌گذارد و هیچ نعمتی از نعمت‌های الهی به نقمت و عذاب مبدل نمی شود مگر بعد از تبدل محلش که همان نفوس انسانی است. (المیزان ج ۹ ص ۱۳۱) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی(۴) - و لا تندمن علی عفو مبادا پشیمان شوی از اینکه کسی را بخشیده ای - و لا تبجحن یعقوبة مبادا از عقوبت کسی، بهجت پیدا کرده و خوشحال شوی "عقوب" به معناي «در پي چيزي به طور پيوسته آمدن» است. تفاوت "عَقِب" با "خَلْف" آن است كه عقب براي متأخر پيوسته و خلف براي اعم از متأخر پيوسته و گسسته است و از این رو مجازات انسان را "عقوبت" خوانده اند چون در پی گناه انسان ظاهر می شود. در مقابل آن "ثواب" قرار دارد؛ "ثواب" از ریشه ی "ثابه" است و ثابه به معنای بازگشت است و عرب به لباس "ثوب" می گوید چون لباس را که از تن بیرون می کنید دوباره به تن برمی گردد. "ثواب" هم به همین معنا است که به اعتبار بازگشت عمل انسان به خود انسان است که اگر به پاداش الهی خوب بنگرید و دقت نمایید، درمی‌یابید که این همان عمل شما است که به شما برگشته است منتهی در چهره ی خاصی که خودش دارد. - و لا تسر عن إلی بادرة وجدت عنها مندوحة از آن ناراحتی که می توانی از آن رها شوی، شتاب نکن(سریع نباش در مورد خشمی که می توانی آن را کنترل کنی) - و لا تقولن إنی مؤمر آمر فأطاع مبادا به مردم بگویی که من امر شده ام تا به شما امر بدهم، پس باید اطاعت شوم(متکبر نباش) - فإن ذلک إدغال فی القلب که این خودبزرگ بینی دغل به قلب انسان می آورد(قلب انسان را فاسد و خراب می کند) - و منهکة للدین و دین را پژمرده می کند "منهکة للدین" یعنی ضعف و بیماری است برای دین - و تقرب من الغیر و بسیاری از نعمت ها را از تو می گیرد(تغییر نعمت ها) "تقرب من الغیر" کنایه از زوال نعمت است - و إذا أحدث لک ما أنت فيه من سلطانک أبهة أو مخیلة و اگر دچار تکبر شوی و ابهت تو را دربرگیرد و دچار توهم شوی علامه مجلسی می آورد: «الخیلاء یعنی تکبر از سر تخیل کردن یک فضیلتی که انسان برای خود می بیند و لفظ «خیل» نیز به همین معنا تأویل می شود؛ زیرا گفته شده: کسی که سوار اسب می شود، قطعا در خود احساس غرور و تکبر می کند و در نهایه در مورد این خبر گفته: کسی که از سر تکبر لباس خود را به زمین بکشد، خداوند به او نظر نمی کند و گفته: «الخیلاء» به ضم و کسر خاء به معنای کبر و خودپسندی است و گفته می شود: «اختال فهو مختال و فیه خیلاء و مخیله» که همه این ها به معنای تکبر است» (بحار ج ۷۰ ص ۲۲۳) - فأنظر إلی عظم ملک الله فوقک و قدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک به قدرت و عظمت خدا نگاه کن و ببین سلطنت برای چه کسی است و آن را مقایسه کن با چیزی که خودت بر نفس خویش قادرنیستی(مثل آنکه مریض می شوی و قادر نیستی خودت را درمان کنی) علامه مجلسی می آورد: «آنچه پادشاه را بازمی دارد از این که تکبر ورزد، مشاهد کمال نعمت های خدا بر اوست که او را بر بندگان و سرزمین های خود مسلط فرموده و آنان را زیر دست و قدرت او قرار داده؛ پس این نعمت اقتضا دارد که این سلطان از مُنعم خود تشکر کند و بین خلق خدا عدالت داشته و از ظلم و فساد بازشان دارد و ضعف خود را در برابر خداوند ملِک منّان ببیند؛ پس وقتی با کفران نعمت، عمل مقابل همه این وظایفش را انجام داد، مستحق عذاب جهنم می شود(بحار ج ۷۰ ص۲۲۳) "نظر" در دو معنای "نگاه" و "دقت" بکار رفته است و اینجا می تواند هر دو معنا را شامل بشود؛ یعنی به عظمت خدا با اسبابی که دارد بنگر و دقت کن. «"مُلک" به معمای سلطنت است و "مَلِک" به معنای سلطان است و "مِلْک" به معنای اموال است. - فإن ذلک یطامن إلیک من طماحک که این مقایسه باعث نجات تو از مسیر انحراف می شود - و یکف عنک من غربک و تو را از تندی نگه می دارد "غرب" تیزی تیغ است و برای سطوت و سرعت در کیفر و خون ریزی استعاره گرفته می شود. و "غرب السّيف" تيزى شمشير است و گاه برای بیان تندی زبان و تشبیه به آن استفاده می شود: «فلان غرب اللّسان» او تند زبان است. - و یفیء إلیک بما عزب عنک من عقلک و عقل تو را به جای خود بازمی گرداند. "فیء" بازگشت به حالت پسندیده است؛ یعنی آنچه از عقلت که از تو دور شده، به سویت بازمی گرداند. - إیاک و مساماة الله فی عظمته بپرهیز از اینکه خودت را با خدا در عظمت یکی ببینی‌ امیرالمؤمنین علیه السلام، در این عبارات مالک اشتر را از تکبر برحذر می دارد،اما همین تکبر برای خدای سبحان ممدوح است: «هو الله الذی لا اله إلا هو الملک القدوس السَلام الْمُؤمن الْمُهیمن الْعَزیز الْجبار الْمُتکبر» - و التشبه به فی جبروته و در شکوه و عظمت خود را شبیه خدا کنی - فإن الله یذل کل جبار که خداوند گردن سرکش(جبار) را می شکند امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ حَقَّرَ النَّاسَ وَ تَجَبَّرَ عَلَيْهِمْ فَذَلِكَ الْجَبَّارُ» کسی که مردم را کوچک شمرد و بر آن ها گردنکشی(تکبر) کند، پس او سرکش است "تجبر" یعنی تکبر و "جبار" یعنی سرکش - و یهین کل مختال اهانت می کند(بی ارزش و خوار می کند) هر فخر فروشی را اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام حضرت صاحب... دست ما را بگیر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی(۵) اولین درسی که امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر می دهد، این است که مبادا خودت را برتر از مردم بدانی و حضرت در بیان درس ثانی می فرماید: - أنصف الله و أنصف الناس من نفسک انصاف را درباره ی خدا و درباره ی مردم رعایت کن "انصاف" از توصیه های اکید اسلام است؛ بطوری که در روایات آمده است: «الإنصاف من الدین» - «لا دین لمن لا انصاف له». انصاف معنایی نزدیک به عدالت دارد و در بسیاری از استعمالات، کنار عدالت بکار می رود و "احسان" فراتر از "انصاف" است؛ همانگونه که امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر این آیه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» می فرماید: «الْعَدْلُ الاِْنْصَافُ، وَالاِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ» راغب در مفردات می گوید: «عدل يعنى انصاف دادن، باين معنى كه به چيزى يا حقّى كه كم است افزوده مى شود و اگر زياد هست گرفته مى شود، ولى إحسان چيزى است كه بيشتر از آنكه لازم است داده مى شود» . - و من خاصة أهلک و در مورد خویشان خویش هم انصاف را رعایت کن ابن ابی الحدید می گوید: یعنی داد(و حق مردم) را از خویشتن و فرزندان و خواص خاندانت و آن کس از زیر دستان که دوستش داری و بدو تمایل داری بستان، و هر گاه چنین نکنی، ستمگر خواهی بود»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۳۸) علامه ی مجلسی گوید: این سخن امام «أنصف الله» یعنی با پرداختن به آنچه که بر تو فرض کرد. «وأنصف الناس» با پرداختن به حقوق آنها و برخورد عادلانه با آنها(بحار ج ۳۳ ص ۶۳۹) ‌- و من لک فيه هوی من رعیتک و نسبت به رعیت خود نیز انصاف را رعایت کن امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «أَحِبَّ لِعَامَّةِ رَعِيَّتِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ أَهْلِ بَيْتِكَ- وَ اكْرَهْ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ لِأَهْلِ بَيْتِكَ- فَإِنَّ ذَلِكَ أَوْجَبُ لِلْحُجَّةِ وَ أَصْلَحُ لِلرَّعِيَّةِ» و برای عموم مردم تحت فرمانت آن را بپسند که برای خود و خانواده ات می پسندی، و همان را برای آنان ناخوش دار که برای خود و خانواده ات ناخوش می داری که این کار حجّت و دلیل تو را رساتر سازد و آنان را بهتر بصلاح آورد. - فإنک إلا تفعل تظلم چون اگر انصاف را رعایت نکنید، وارد وادی ظلم می شوید و این یعنی "انصاف" همانند "عدالت" مقابل ظلم قرار دارد که هرگاه ظرف ظلم پُر شود، ظرف عدالت و انصاف خالی می گردد. - و من ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده و کسی که ظلم به عباد الله کند، خدا به عوض بندگان دشمنش می شود امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ الْغَنِيَّ الظَّلُومَ‏» خدای عزوجل دشمن می دارد توانگر ستمکار را. سخن امیرالمومنین علیه السلام، بیان یک قانون اساسی است که: «حقوق مردم مقدمه ی حقوق الهی است» و کسی که حقوق مردم را رعایت نکند، حقوق خدا را نیز رعایت نخواهد کرد. "دون" به معنای "عوض" است. ‌- و من خاصمه الله أدحض حجة و هر کس که خداوند با او دشمنی کند، حجتش را می شکند(و از او هیچ دلیلی نمی پذیرد و بلکه دلایل او را نادیده می گیرد). ابن منظور مى نويسد: «حجّة: البرهان، و گفته شده حجّة چيزى است كه خصم با آن دفع مى شود». - و کان لله حربا حتی ینزع أو یتوب تا اینکه از کار خود دست بکشد یا توبه کند - و لیس شیء أدعی إلی تغییر نعمة الله و تعجیل نقمته من إقامة علی ظلم که پررنگ ترین دلیل(دلیل ترین دلیل ها) برای تغییر نعمت و تعجیل نقمت، ظلم به مردم است(و بدتر از ظلم فردی، ظلم حکومت به مردم است) واژه ای که گاه از آن ظلم قصد می شود و یا آنکه کنار ظلم بکار می آید "بغی" است و آن به معنای تجاوز است؛ کسی که از حالتی نیکو تجاوز کند، این واژه در مورد او بکار آید. و از این رو کسی که از عدالت تجاوز کند و به ظلم برسد، شامل معنای این کلمه خواهد بود. خداوند سبحان نسبت به نقمت متجاوز(بغی) سریع است: «أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقَاباً الْبَغْيُ» - «أَعْجَلُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْيُ» و کسی که مورد ظلم به معنای "بغی" قرار گیرد، خداوند او را یاری می دهد: «وَ أَنْهَاکَ عَنِ الْبَغْیِ فَإِنَّهُ مَنْ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ الله». "نقمت" مقابل "نعمت" است - فإن الله سمیع دعوة المضطهدین که خدا دعای مظلومان را می شنود - و هو للظالمین بالمرصاد و خداوند در کمین ستمکاران است امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» فرمود: «قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا يَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ» مرصاد پلی است بر صراط که از آن نمی گذرد بنده ای که مظلمه به گردن دارد. اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی(۶) امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه آداب مردم داری را بیان می فرماید تا بدین وسیله رضایت مردم را بدست آورد: - ولیکن أحب الأمور إلیک أوسطها فی الحق محبوب ترین کار ها نزد تو این است که در مورد حق، باید معتدل ترین آدم باشی(دچار افراط و تفریط نشوی) شهید مطهری می گوید: «غالبا جامعه ها از راه گرایش صد در صد به باطل، به گمراهی کشیده نمی شوند؛ بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده می شود»(انسان کامل ص 36) "وسط" مانند «وَعْد» و «عِدة» به معناي قرارگرفتن چيزي بين دو يا چند چيز است؛ خواه آن دو چيز مادي باشد يا معنوي؛ متصل باشد، مانند اجسام، يا منفصل، مانند اعداد. - و أعمهما فی العدل و در مورد عدل چنان تصمیم بگیری که شامل همه ی مردم بشود و فرمود پیامبر: «مَنْ عَمَّ عَدْلُهُ نُصِرَ عَلَى عَدُوِّهِ» کسی که عدالتش فراگیر باشد، در مقابل دشمن یاری می شود. - و أجمعها لرضا الرعیة و در وادی قدم بگذاری که رضایت مردم در آن جمع و بیشتر باشد یعنی میانه ترین در حق و فراگیرترین در عدل باش و نظر به اموری داشته باش که رضایت بیشتر مردم در آن باشد و این سه از محبوب ترین کار ها است. - فإن سخط العامة یجحف برضا الخاصة بخاطر اینکه نارضایتی عمومی، خشنودی خواص رو هم از بین می برد - و إن سخط الخاصة یغتفر مع رضا العامة و نارضایتی خاصه مرتفع می شود با رضایت عامه امیرالمؤمنین علیه السلام در این سخن، مردم را به دو گروه خاصه و عامه تقسیم نمود و فرمود: رضایت عامه مردم را حفظ کن و از نارضایتی خاصه نترس؛ چرا که اگر عامه راضی و خاصه ناراضی باشند اشکالی بر تو نیست و اما اگر عامه ناراضی و خاصه راضی باشند منجر به نارضایتی خاصه می شود. - و لیس أحد من الرعیة أثقل علی الوالی مئونة فی الرخاء و أقل معونة فی البلاء همواره خواص جامعه، بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می کنند؛ زیرا در روز های سختی، یاریشان کمتر است و در روز های آسودگی و فراخ حکومت، سنگین ترین هزینه را به حکومت تحمیل می کنند. "معونه" اول به معنای هزینه و "معونه" ثانی به معنای یاری است. - و أکره للإنصاف و خاصه نسبت به عدالت و انصاف، بیشتر اکراه دارند و روی گردان هستند آقای دشتی، در اینجا انصاف را به "عدالت" ترجمه می کند تا این مقصود را برساند که "انصاف" رابطه ی نزدیکی با "عدالت" دارد. - و أسأل بالإلحاف و سائل ترین اند در رسیدن به خواسته های خود(در رسیدن به خواسته های خود بیشترین تلاش را دارند) "سائل" از ريشه "سؤال" به معناي كسی است كه اظهار درخواست مي‌كند. كاربرد "سؤال" بيشتر در طلب مال و درخواست بخشش مال است: «ولايَسئلكُم أموالَكُم» - «والَّذينَ في أموالِهِم حَقٌّ مَعلوم لِلسّآئِلِ والمَحروم» و به همين جهت "سائل" به نحو مطلق به معناي فقيري است كه از ديگران كمك مالي مي‌خواهد: «وأمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر». - و أقل شکرا عند الإعطاء و وقتی هم که خواسته ی آنها را اجابت کنی و به آنها ببخشی، کمترین قدردانی را دارند "‌شکر" در مقابل نعمت و لطفی است که مستقیم عطا شده است. - و أبطأ عذرا عند المنع و دیر عذر پذیرند هنگامی که آنها را از خواسته هایشان منع می کنی و به آنها عطا نمی کنی(مثلا می گویید: خزانه خالی است و آنها به این راحتی ها این عذر را نمی پذیرند) - و أضعف صبرا عند ملمات الدهر و کمترین صبر را دارند هنگامی که به مشکل افتادی و روزگار به وفق مراد تو نیست "صبر" مقابل "جزع" به معنای خود نگه داری و ثبات است: «هو حبس النفس مِن الجزع في وقت وقوع المكروه». خداوند سبحان می فرماید: «سواء علينا أجزعنا أم صبرنا» - من أهل الخاصه و هیچ کدام از عامه، در این موارد(اکراه به انصاف و عدالت دارند، سائل ترین اند در رسیدن به خواسته هایشان و...) مانند خاصه نیستند: «و لیس أحد من الرعیة من أهل الخاصه»
امیرالمؤمنین علیه السلام، در نامه ی خود به مالک اشتر، توجه به حق می دهد و از او می خواهد با مردم از روی عدالت و انصاف برخورد کند و نسبت به عامه ی مردم توجه داشته باشد. همان رفتاری که امیرالمؤمنین علیه السلام، خود با عامه و خاصه داشته اند که مالک اشتر آن را چنین توصیف می کند و می گوید: «یا امیرالمؤمنین، ما با اهل بصره و اهل کوفه، در حالی که مردم یکپارچه بودند، با اهل بصره جنگیدیم و بعد از این نزاع کردند و روی برتافتند و نیت آنها سست شد و تعدادشان کم شد، در حالی که تو با عدالت با آنها رفتار میکردی و بر اساس حق با آنها رفتار میکردی. حق فرد بی نام و نشان را از انسان سرشناس گرفتی و افراد سرشناس نزد تو دارای منزلت والایی نیستند، بنابراین گروهی از پیروان تو، چون حق بر آنها سایه افکند، از آن بیداد کردند و ناراحت شدند و رفتار و عمل معاویه با ثروتمندان و سرشناسان را دیدند، پس دلهای مردم هوس دنیا کرد و اندک اند کسانی که اهل دنیا نباشند؛ و اغلب آنها با حق سازش ندارند و به باطل گرایش دارند و دنیا را ترجیح میدهند. پس یا امیرالمؤمنین، اگر مال و ثروت خرج کنی، مردم به تو سوق داده میشوند و مخلص و وفادار تو میشوند، و یا امیرالمؤمنین! دشمنانت شکست میخورند و از هم پاشیده میشوند و کید و مکر آنها سست و بی اثر میشود و با هم اختلاف پیدا می کنند، خداوند به آنچه انجام میدهند آگاه است» و حضرت در پاسخ به مالک اشتر می فرماید: در خصوص آنچه که گفتی از علم ما و سیرت ما بر اساس عدل، خداوند عزوجل میفرماید: «هر که کار شایسته کند، به سود خود اوست، و هر که بدی کند، به زیان خود اوست، و پروردگار تو به بندگان [خود] ستمکار نیست»(فصلت /٤٦) و من در آنچه گفتی، بیشتر از این میترسم که کوتاهی کرده باشم... و اما درباره آنچه که گفتی که حق بر آنها سنگین است و به این خاطر جدا شدند، خداوند میداند که آنها به خاطر ظلم و جور جدا نشدند، و چون جدا شدند به عدالت پناه نبردند و فقط در پی دنیای زائلی بودند که از آن جدا شده بودند و در روز قیامت از آنها سؤال میشود: آیا برای دنیا کار میکردند یا برای خدا؟ و اما در خصوص بخشش اموال و سازش با بزرگان این امر برای ما ممکن نیست که به شخصی از فیء، بیش از حق خودش بدهیم و خداوند سبحان میفرماید و سخن او عین حق است: «بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است» (البقره / ٢٤٩) و خداوند محمد را به تنهایی مبعوث کرد و پس از اندک بودن، آنها را زیاد کرد و گروه وی را پس از ذلت، عزّت داد و اگر خداوند بخواهد چنین امری به ما بدهد، سختیهای آن را آسان میکند و ناهمواریهای آن را به دشت هموار تبدیل میکند و من بر اساس نظر تو، آنچه برای رضای خدا باشد، پذیرا هستم و تو از قابل اعتمادترین مردم و مخلصترین آنها نزد من هستی، ان شاءالله» (بحار ج ۲۹ ص ۴۹۵) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی‌(۷) امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه از رازداری و نکوهش خبرچین می گوید و می فرماید: - ولیکن أبعد عیتک منک باید دورترین رعیت - و أشناهم عندک و شنیع ترین‌(حال به هم زن ترین) نزد شما - أطلبهم لمعائب الناس کسانی باشند که بدنبال عیب گیری از مردم اند - فإن فی الناس عیوبا زیرا مردم عیوبی دارند - الوالی أحق من سترها که والی أحق(سزاوارتر) از همه در پوشاندن آنها است - فلا تکشفن عما غاب عنک منها پس مبادا آنچه بر تو پنهان است، آشکار گردانی(پرده بر ندار از عیب هایی که از تو پنهان است) - فإنما علیک تطهیر ماظهر لک بر تو وظیفه است گناهی که آشکار شد را تطهیر کنی - والله یحکم علی ما غاب عنک و خداوند قضاوت می کند در مورد عیوبی که از تو پنهان است - فاستر العورة ما استطعت یستر الله منک ما تحب ستره من رعیتک هر چقدر که می توانی عیب مردم را بپوشان، خداوند هم عیب های تو را از چشم مردم آن هم عیب هایی که دوست داری پوشانده شود، می پوشاند - أطلق عن الناس عقد کل حقد باز کن از زندگی مردم گره هر کینه ای "عقد" به معنای گره و "حقد" به معنای کینه است - و أقطع عنک سبب کل وتر و رشته ی(سبب) هر عداوتی را قطع کن - و تغاب عن کل ما لا یضح لک و دور بمان(غیبت کن) در مورد هر چیزی که برای تو واضح نیست‌(یعنی در موارد شفاف حاضر باش و سخن بگو) - و لا تعجلن إلی تصدیق ساع عجله نکن در تأیید و تصدیق سخن چینان " ساع" یعنی سخن چین و خبر چین یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام عبدالله بن نجاشی حاکم اهواز می شود و از امام علیه السلام می خواهد که او را راهنمایی کند و حضرت در بخشی از جواب خود به او می فرماید: «إِيَّاكَ وَ السُّعَاةَ وَ أَهْلَ النَّمَائِمِ- فَلَا يَلْتَزِقَنَّ بِكَ أَحَدٌ مِنْهُمْ- وَ لَا يَرَاكَ اللَّهُ يَوْماً وَ لَا لَيْلَةً وَ أَنْتَ تَقْبَلُ مِنْهُمْ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا- فَيَسْخَطَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ يَهْتِكَ سِتْرَكَ» و بپرهیز از بدگویان و سخن چینان، پس به هیچ وجه نباید یکی از آنان به تو نزدیک شوند و در هیچ شب و روزی، خداوند تو را در حالی مشاهده نکند که از آنان پوزش یا فدیه ای را بپذیری که در این صورت، خداوند بر تو خشم می گیرد و پرده ات را می درد [رازهایت را فاش می کند] - فإن الساعی غاش بخاطر اینکه خبرچین فریبکار است ‌- و إن تشبه بالناصحین هرچند در ظاهر شبیه فرد نصیحت کننده و خیر خواه است ابن ابی الحدید می آورد: «چه بسا پذیرش سعایت از سعایت بدتر است، زیرا سعایت دلالت است و پذیرش اجازت است، پس بر ساعی به دلیل سعایتش و خبر چینی اش، خشم گیر؛ زیرا اگر راستگو باشد، پستی است که عورتی را پرده دریده و حرمتی را تباه ساخته است»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۴۲) اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی(۸) امیرالمؤمنین علیه السلام دو یار به نام "زيد بن صوحان" و "صعصعه بن صوحان" داشت که دو برادر بودند و گاه مسئولیت حکومتی و سیاسی نیز داشته اند. حضرت با دو ویژگی این دو برادر را ستوده است؛ امیرالمؤمنین علیه السلام در خطاب به صعصعه بن صوحان، آنگاه که در بستر بیماری بود می فرماید: «خفيفَ الْمَئُونَةِ كَثِيرَ الْمَعُونه» تو مردی بسیار کم خرج و بسیار کمک کننده بودی. و به زيد بن صوحان در جنگ جمل و آنگاه که به زمین افتاده بود می فرماید: «خَفِيفَ اَلْمَئُونَةِ عَظِيمَ اَلْمَعُونَةِ» هزینه ی تو اندک و یاری ات بسیار بود. حضرت در این نامه از دو گروه سخن می گوید: گروه نخست افرادی از خاصه اند که به هنگام گرفتاری حکومت، یاریشان اندک و به هنگام آسودگی، هزینه هایشان بیشتر و خواسته هایشان فراوان است: «و لیس أحد من الرعیة أثقل علی الوالی مئونة فی الرخاء و أقل معونة فی البلاء». و گروه ثانی، کارگذاران حکومتی اند که برخلاف گروه نخست، کم خرج و کمک کننده اند: «أولئک أخف علیک مؤونه و أحسن لک معونه». امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه ی این نامه، به توصیف گروه ثانی پرداخته و می فرماید: - و لا تدخلن فی فی مشورت بخیلا یعدل بک عن الفضل و بعدک الفقر از بخیل مشورت نگیر چون شما را از اعتدال و احسان برمی گرداند و همیشه شما را از فقر می ترساند - و لا جبانا یضعفک عن الأمور با فرد ترسو مشورت نکن "جُبن" مقابل "تهور" است. "جبن" تفریط در شجاعت و "تهور" افراط در شجاعت است و بنابراین نقطه اعتدال جبن و تهور "شجاعت" است که "جبن" فرد را از این حالت اعتدال خارج می کند. - و لا حریصا یزین لک الشره بالجور با انسان حریص مشورت نکن که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد. "حریص" کسی است که رسیده ولی می گوید: هنوز نرسیده ام! و" حریص" یعنی کسی که شدت در حرص دارد، مانند: "انیس" و "بطین". از این رو حرص تنها در تقوا و علم آموزی پسندیده است: «حرصا فی علم». از امیرالمؤمنین علیه السلام سوال می شود: کدام یار بد است؟ و حضرت می فرماید‌: «المزین لک معصیة الله» آنکه معصیت را بر تو نیکو جلوه دهد. - فإن البخل و الجبن و الحرص غرائض شتی یجمعها سوء الظن بالله زیرا کسی که سوء ظن به خدا داشته باشد همه ی این موارد(بخل و جبن و حرص) در او جمع می شود؛ یعنی سوء ظن به خداوند باعث می شود که بخیل و ترسو و حریص باشد. رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید: «اعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِ‏» بدان ای علی! ترس و بخل و حرص یک غریزه هستند که بدگمانی آن ها را در بر گرفته است. امام باقر علیه السلام می فرماید: «لَا يُؤْمِنُ رَجُلٌ فِيهِ الشُّحُّ وَ الْحَسَدُ وَ الْجُبْنُ‏ وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَ لَا حَرِيصاً وَ لَا شَحِيحاً» شخصی که در او بخل و حسد و ترس باشد ایمان ندارد و مومن ترسو و حریص و بخیل نمی شود. - إن شر وزرائک من کان للأشرار قبلک وزیرا و من شرکهم فی الآثام فلا یکونن لک بطانة بدترین وزیران تو کسی است که قبل از تو برای بدکاران وزیر بوده و در گناهان آنها مشارکت داشته که چنین کسی برای تو محرم اسرار نمی شود. این عبارت بیانگر لزوم تغییر "مسئولان بَد" است. "بطائن" از "بطن" اخذ شده است و به معنای نگه داری راز است. خداوند سبحان می فرماید: «يا أيّها الّذين آمنوا لا تتّخذوا بطانة»؛ بطانة خلاف ظهارة و به معناي آستر لباس و لباس زير و استعاره است براي كسي كه او را از باطن كار و امور پنهان آگاه مي سازيد و او كسي است كه در ارتباط نزديك، رازدار و يار صميمي انسان باشد(رجوع شود به تفسیر تسنیم ج ۱۵). - فإنهم أعوان الأثمة و إخوان الظلمة زیرا آنان کمک حالان گناه کاران اند و یاری دهندگان ستم کاران اند "اثمه" جمع مکسر "آثم" است، مانند "ظلم" که جمع مکسر "ظالم" است. - و أنت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم و لیس علیه مثل آصارهم و أوزراهم و آثامهم که تو باید جانشینان بهتری داشته باشی، کسانی که قدرت فکری و مشورت دهندگی خوبی دارند ولی از این بدی ها هم جدا هستند. یعنی کسی را انتخاب نکن که هم خوبی هایی داشته باشد و هم ‌این چنین بدی هایی! ‌ - ممن لم یعاون ظالما علی ظلمه و لا آثما علی إثمه کسانی که ستم کار را در ظلمش کمک نمی کنند و گناهکار را در گناهش یاری نمی دهند - أولئک أخف علیک مؤونه و أحسن لک معونه... فاتخذ أولئک خاصة لخلواتک و حفلاتک که آنها کم خرج و در یاری بهتراند... آنان را از خواص و دوستان نزدیک و از رازداران خود قرار بده "خفیف المؤونه" به معنای "خفیف الحال" نیست و ممکن است کسی خفیف المؤونه باشد ولی خیف الحال نباشد؛ یعنی مال و بهره اش از دنیا فراوان باشد: «خفیف الحال أی قليل المال و الحظ من الدنيا» اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکومت اسلامی‌(۹) امیرالمؤمنین علیه السلام، در ادامه از نوع تعامل با مردم و جلب حسن ظن آنها می گوید: - و ألصق بأهل الورع بچسبان خودت را به اهل ورع ابن ابی الحدید می گوید: «"و ألصق بأهل الورع" سخنی است فصیح، می گوید: ایشان(اهل ورع) را خواص و برگزیدگان خویش قرار ده»(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۷ ص ۴۷)؛ یعنی "ورع" از ویژگی های مهم خواص تو باشد، همانگونه که اصحاب امام علیه السلام باید به این ویژگی متصف باشند: «ما اقل و الله من يتبع جعفراً منكم! انما اصحابي من اشتد ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابه. فهولاء اصحابي» که "اصحاب" فراتر از "انصار" به معنای خواص و یاران نزدیک است و بهترین اصحاب کسانی اند که بیشترین ورع را دارند: «أحبَّ أَصْحَابِي إِلَيَّ أَوْرَعُهُم» "ورع" فراتر از "تقوا" است و به معنای دوری از محرمات و موارد شبهه‌ناک(نمی داند حرام است یا حرام نیست) است. علامه ی مجلسی می گوید: «الورع اجتناب المنهيات و الشبهات» ورع یعنی دوری از منهیات و محرمات و برکناری از موارد شبهه ناک. و در مقابل آن طمع، مستلزم ارتکاب محرمات و شبهات است: «و في مقابله إشعار بأن الطمعه یستلزم ارتکابهما»(بحار ج ۷۰ ص ۱۷۲) - و الصدق بچسبان خودت را به راست گویان یعنی با دروغگویان نباش که دروغگویان مانند سراب اند که نزدیک را دور و دور را نزدیک نشان می دهند: «وایاک و مصادقه‌(مصاحبة) الکذاب فانه کالسراب یقرب علیک البعید و یبعد علیک القریب» "نزدیک کند" یعنی دور را به دروغ، به حق نزدیک نشان بدهد؛ یا امر دور از عقل را نزدیک نشان بدهد، و برعکس(بحار ج ۷۱ ص ۲۱۲) - ثم رضهم علی أن لا یطروک و مردم را چنان بپروران که تو را تملق نکنند(متملقانه تو را تمجید و تعریف نکنند) - و لا یبجحوک بباطل لم تفعله و بخاطر آن اعمال زشتی که انجام ندادی تشویق نکنند - فإن کثرة الإطراء تحدث الزهو بخاطر اینکه ستایش و مدح بی اندازه، ایجاد می کند خودپسندی و غرور را - و تدنی من العزة و آدمی را به سرکشی نزدیک می کند و می کشد مرحوم طبرسی می گوید: «کلمه "عزت" به معنای امتناع و سرپیچی است و به زمین سنگلاخ که به سختی می‌توان در آن راه رفت «ارض عزار» می گویند و خداوند، عزیز است چون کسی نمی تواند او را ناتوان کند»(مجمع البیان ج ۳ ص ۲۲۸) -و لا یکونن المحسن و المسیء عندک بمنزلة سواء آدم هایی که اهل کار خوب اند با کسانی که اهل کار بد اند، نزد تو یکسان نباشند(یک رتبه نباشند) - فإن فی ذلک تزهیدا لأهل الإحسان فی الإحسان بخاطر اینکه باعث می شود آدم خوب، دیگر دنبال کار خوب نرود "تزهید" یعنی رغبت: انسان خوب را نسبت به کار خوب بی رغبت می کند - و تدریبا لأهل الإساءة آدم های بدکار را هم نسبت به کار بَد مشتاق می کند مولانا می گوید: مَر تو را دُشنام و سیلیِّ شَهان  بهتر آید از ثَنایِ گُمرَهان - و ألزم کلا منهم ما ألزم نفسه هر کدام از آنها را(اهل کار خوب و اهل کار بد) بر اساس آن چیزی که بر خود لازم کرده اند، برخورد کن(با آدم خوب، نیکو رفتار کن و با آدم بَد، بد رفتار کن) مولانا می گوید: می‌بلرزد عرش از مدح شقی بدگمان گردد ز مدحش متقی - و أعلم أنه لیس شیء بأدعی إلی حسن ظن وال برعیة من إحسان إلیهم بدان ای مالک! برای جلب اعتماد والی به رعیت، هیچ وسیله ی بهتر از نیکوکاری به مردم نیست امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:و «واحسن عَلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَمِيرَ» نیکی کن بر هر کسی که می خواهی امیرش باشی - و تخفیفه المئونات علیهم و تخفیف هزینه های زندگی بر مردم(هر چقدر هزینه های زندگی آنها پایین تر بیاید، بیشتر به تو اعتماد می کنند) - و ترک استکراهه إیاهم علی ما لیس له قبلهم و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند امیرالمؤمنین علیه السلام از ارتباط نیکو بین حاکم و مردم سخن می گوید و سه چیز را بهترین عامل در برقراری این ارتباط و حسن ظن مردم به حکومت می شمارد. - فلیکن منک فی ذلک أمر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک به قدری باید اینجا تلاش کنی تا اینکه مطمئن شوی مردم به تو خوش بین اند(درباره ی حکومت خوب فکر می کنند) - فإن حسن حسن الظن یقطع عنک نصبا طویلا بخاطر اینکه همین خوش‌بینی مردم به تو، بسیاری از مشکلات طولانی تو را برمی دارد و قطع می کند "نصبا طویلا" یعنی مشکلات و اندوه های طولانی - و إن أحق من حسن ظنک به لمن حسن بلاؤک عنده و مستحق ترین مردم به حسن ظنی تو، کسی است که بیشترین احسان را پیش او برده ای(آن کسی به تو خوشبین است که بیشتر از تو احسان دیده است) - و إن أحق من ساء ظنک به لمن بلاؤک عنده و مستحق ترین مردم به بد بینی تو، کسی است که بیشترین بدی را به او کرده ای... اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج🌱 @noornama