گفت نخی سیگار گوشه لبانت بگذار. همانطور که پُک میزنی، بنویس.
جسارت میخواست.
سیگار کشیدن نه،
بلکه کنکاش بین خاطراتِ از دست رفته تو . .
- دلدادھ مٺحول -
غمِ بیکلام، گلوگیرتره.
الخصوص که شب باشه.
لامروت همچین میچسبه به حَلقِتون که دو دستی هم بگیریدش ول کن نیست.
تئاترای سجاد افشاریان میتونه برای چند دقیقه از زندگی جدام کنه.
نور ، صدا ، دیالوگا ، همه چی و ُ همه چی ،
با ظرافت و در عین حال زیبا طراحی شدن.
"دست مریزاد بهت مرد. دست مریزاد".
- دلدادھ مٺحول -
حالا شما بفرمایید فعلا اینو گوش کنید.
غم باید زانو بزنه واسه این قطعه.
اگه میشد تا آخرین نفس دمِ گوشم پلی میکردمش.
ترکیب متن و صدا ، با صدای علی زندوکیلی باید با یه دست سیگار بهمنو گرفت و یه دست لیوان چایی رو ، بعدم لش کرد رو کاناپه
یا حتی رو زمین کفِ پارکتای یخزده و با خنده گفت : من فقط خستم عزیزم.