" رباب " است و خروش و خستہ حالے😭😭
بہ دامن اشڪ و جاے طـــفل، خالے😭😭
اگــر گهــواره را پس داده بودنـــد
دلــش خوش بود ،با طــــفل خیالے😭😭
🏴🏴🏴🏴
#استوری
علی فانی - سلام.mp3
1.47M
🎼زیارت عاشورا
🌀با نوای دلنشین علی فانی
#صوتی
1_929693625.mp3
16.92M
دعای سمات با صدای مرحوم سید قاسم موسوی قهار.
شادی روحشان صلوات 📿📿
#صوتی
🌺🌸🌺🌸
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
https://eitaa.com/noreghadir🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته😭😭
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته😭😭
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالت زده مضطر گشته😭😭
نه فقط خیمه که از حالت واله شدنش
دیده ی لشگر کوفه به خدا تر گشته😭😭
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچه ی پرپر گشته😭😭
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خنده ی لشگر گشته😭😭
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته😭😭
آه از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه از آن بدن کوچک بی سر گشته😭😭
آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته😭😭😭
🏴🏴🏴
🏴شب هشتم حضرت علی اکبر علیه السلام
⚫️ مبارزات حضرت علی اکبر(علیه السلام ) در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکمکردن درباره ما کجا.»
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟»
امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آنگاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر میشود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغهای شما غلاف شود.»و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به ۲۰۰ نفر رسید.
◼️ کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.
◼️ امام حسین و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.
آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندانهایش پاک میکرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.
امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد میزد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»👇👇
👇👇👇
📓 منابع مربوط به پستهای مربوط به آقا علی اکبر(ع) در بالا
قصه کربلا، ص 332
مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 31
نفس المهموم، ص 308
ابصار العین، ص 21
لهوف، ص 48
ذریعه النجاة، ص 128
ارشاد مفید، ج 2، ص 107
الدمعه الساکبه، ج 4، ص 332.
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
اکبر علیاکبر
خَلقاً و خُلقاً مثل پیغمبر علیاکبر
پس میشود نازل
بعد از رسولالله قرآن بر علیاکبر😭
مثل علی در جنگ
بوده برابر با دوصد لشکر علیاکبر
ساقی عمو باشد
پس میشود در کربلا ساغر علیاکبر😭
آغوش ارباب است
مثل صدف پس میشود گوهر علیاکبر
آه از زمانی که
جسمش شده چندین علیاصغر علیاکبر😭
والا علیاکبر
کرده میان معرکه غوغا علیاکبر
لشکر هراسان شد
میزد قدم با قامت رعنا علیاکبر😭
وقت رجزخوانی
گفتند؛ حیدر رفته منبر یا علیاکبر؟
آغوش بابایش
ساحل که باشد میشود دریا علیاکبر
تا نیزهای آمد
پهلو گرفت، افتاد از بالا علیاکبر😭
شد ارباارباً پس
افتاد در سرتاسر صحرا علیاکبر
افتاد علیاکبر
بر روی زانوی پدر جان داد علیاکبر
ارباب میگوید؛
بعد از تو اُف بر کار دنیا باد علیاکبر😭
من بیتو میمیرم
شد قاتلم اینداغ دشمنشاد علیاکبر
ممسوسِ فیاللهی
ای در فنون دلبری استاد علی اکبر😭
دستان گلچینی
چیده تو را ایشاخهی شمشاد، علیاکبر!
هرگز نخواهم برد
تا زندهام داغ تو را از یاد علیاکبر😭
باران علیاکبر
بر تشنگان دریای بیپایان علیاکبر
جان میگرفت ارباب
وقتی به او میگفت؛ "باباجان" علیاکبر
پاشیده شد از هم
چون دانهی تسبیح در میدان علیاکبر😭
آنقدر از او کم شد
تا اینکه شد در یک عبا پنهان علیاکبر
آرام خوابیده
در پیش چشم عمهها بیجان علیاکبر
غیر از هزار اکبر😭
بعد از اذان باقی نماند ازآن علیاکبر😭😭😭
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
میلادی: Saturday - 06 August 2022
قمری: السبت، 8 محرم 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹قحطی آب در خیمه های امام حسین علیه السلام، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا عاشورای حسینی
▪️17 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️26 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️41 روز تا اربعین حسینی
▪️49 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
شیخ جعفر شوشتری آورده که حسین علیه السلام در مصیبت علی اکبر سه بار به حال احتضار و مشرف به مرگ شد.💔
اول: وقتی دید علی اکبر (علیه السلام ) آماده ی رفتن به میدان است.
دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه که نمی توانست آب برای او آماده کند، حالت احتضار به او دست داد.
سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که حضرت سکینه کبری می گوید:
«لَمّا سَمِعَ أبی صوة وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه» وقتی صدای اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، «فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت» دیدم مشرف به مرگ شده است. «وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتضَر» دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد، «وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِيمَة» اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود. «وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِيمَة» وسط خیمه فریاد زد: «وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک».😭😭😭
🏴🏴🏴
🌴 کاش هر روز زیارت عاشورا می خواندم🌴
شیخ عبدالهادی حائری مازندرانی از پدر خود حاج ملاابوالحسن نقل می کند:
من حاج میرزا علی نقی طباطبائی را بعد از رحلتش در خواب دیدم و به او گفتم: آرزویی هم در آنجا داری؟
گفت: هیچ آرزویی ندارم جز این که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را نخواندم.
رسم سید این بود که دهه محرم زیارت عاشورا می خواند نه در تمام سال؛ از این رو افسوس می خورد که چرا تمام سال نمی خواندم.
🏴🏴🏴
🖤اشک بر غربت مظلوم اجابت دارد
پر پرواز دعا را بنویسیدحسین
لحظه ی سینه زدن با دم یا ثارالله
سرخی خون خدا را بنویسید حسین😭😭
#محرم
🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴
🖤مقتل_حضرت_عباس
شمر به طرف لشکر امام حسین(علیه السلام) آمد و با صدای بلند فریاد زد:خواهرزاده های من کجا هستند؟عباس و برادرانش کجایند؟کسی نخواست پاسخ او را بدهد.
امام حسین(علیه السلام) فرمود:"اگر چه او انسان فاسقی است اما پاسخش را بدهید"
عباس و برادرانش گفتند:چه کار داری؟
عرض کرد: ای خواهرزاده های من شما در امان هستید،خودتان را به خاطر حسین به کشتن ندهید و بیایید سر به اطاعت امیرالمومنین یزید بسپارید.
عباس فرمود: "خدا تو و امیرت را لعنت کند.آیا به ما امان می دهی،در حالی که فرزند رسول خدا در امان نیست.از ما می خواهی تا مطیع انسان های ملعونی شویم که پدرانشان نیز مشمول لعن خدا هستند؟آیا این مرد نادان بدخو گمان می کند یک مرد غیرتمند تن به پستی و خواری خواهد داد و فکر می کند ابوالفضل تو را با ظلمت عوض می کند و پرچم نبوت را رها کرده و تحت پرچم یزید خواهد رفت؟....هرگز"
📚مقتل مقرم،ص۲۴۳
📚مناقب ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۱۵
📚مقتل ابن نما
#مقتل_حضرت_عباس
عباس(علیه السلام)دیگر نتوانست بعد از شهادت اهل بیت و همراهانش بیش از این صبر کند،او می دید که امام زمانش تنها شده و دشمنان برای کشتن او روی آورده اند،از سویی صدای گریه و شیون زنان و ناله های کودکان تشنه به گوشش می رسید.از برادرش اجازه خواست.
از آن جا که عباس(علیه السلام)بهترین نیروی امام حسین(علیه السلام)بود[چون دشمن از هیبت و ابهت او می ترسید و زنان همراه آنها هم وقتی پرچم افراشته اش را می دیدند از سلامت وجود او مطمئن می شدند و این قوت قلبی برای آنها بود]
امام حسین(علیه السلام)دلش نیامد از او جدا شود و او را از دست بدهد،بنابر این فرمود:
"برادرم،آخر تو علمدار من هستی"
عباس(علیه السلام)عرض کرد:
"سینه ام از دست این منافقان تنگ شده است و می خواهم انتقامم را از آنها بگیرم"
امام حسین(علیه السلام)فرمود:
"پس[ابتدا]مقداری آب برای این کودکان طلب کن"
📚مقتل عوالم،ص۹۴
📚مقتل مقرم،ص۳۲۸_۳۲۹
#مقتل_حضرت_عباس
حضرت عباس نزد آنها[دشمنان]رفت و آنها را کمی نصیحت کرد و از غصب خدا بر حذر داشت اما هیچ سودی نداشت.
با صدای بلند فریاد زد:
"ای عمرسعد!این شخص که اصحاب و اهل بیت و خانواده و فرزندانش تشنه و بی آب هستند، حسین فرزند دختر رسول خدا است،کمی آب به آنها بدهید،از تشنگی جگرشان می سوزد،اما با این وجود،حسین می گوید بگذارید تا بروم به هند یا روم و در حجاز و عراق نباشم"
این سخنان عباس(علیه السلام)در دل بعضی اثر کرد و تعدادی به گریه افتادند اما شمر با صدای بلند فریاد زد:ای پسر ابوتراب!اگر تمام سطح زمین را هم آب فرا می گرفت و با این حال شما در محاصره ما بودید،باز یک قطره آب به شما نمی دادیم مگر این که به بیعت با یزید تن بدهید.
عباس(علیه السلام)نزد برادر بازگشت و سخن آنها را به حضرت انتقال داد.
باز صدای کودکان را شنیدند که از شدت تشنگی گریه می کنند، عباس(علیه السلام)دیگر نتوانست تحمل کند و غیرت هاشمی اش به جوش آمد.
📚تظلم الزهرا،ص۱۱۸
📚مقتل مقرم،ص۳۲۹
🏴🏴🏴