بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گُلگَشت مصلا را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ساقی ] به کسی گفته می شود که به دیگران آب یا شراب می دهد، دیگران را سیراب یا مست می کند. "ساقی" در وصف اهل معرفت خداوند است چون اوست که دیگران را سیراب و سرمست می کند و البته گاهی هم وصف مراد و پیر قرار می گیرد چون او هم آدمی را با معرفت خداوند آشنا می کند و معرفت با آدمی همان می کند که می با میخواره می کند؛ چگونه می یک آدم میخواره را مست می کند، معرفت هم دقیقا چنین خصیصه ای دارد و لذا وقتی حافظ "می" می گوید غالبا همین معنای معرفت را در نظر دارد و نه آب انگور. همانطور که حافظ گفته است:
بیا تا در مِی صافیت رازِ دَهر بِنْمایم
"راز دهر" و درون یک مایع سُکر آور و مست آور نیست، به وسیله آب انگور انسان با راز عالم آشنا نمی شود تا حافظ بخواهد با اشاره ی به آن ما را با راز دهر آشنا کند. پس "می صافیت" آب انگور نیست بلکه مقصود معرفت خداوند است. حافظ می گوید: اگر تو نسبت به خدا معرفت پیدا کنی، همه ی راز ها مثل روز روشن می شود. البته گاهی حافظ از "می" آب انگور را قصد می کند و نوعاً آنجایی است که حافظ زاهد و صوفی را به چوب سرزنش می گیرد و در برابر ریاکاری آنها می ایستد و با این کار می خواهد حریف خود را سخت بیازارد و لذا در غزل قبل گفت:
کجاست دِیر مُغان و شراب ناب کجا
[ می باقی ] بعضی ها باقی مانده ی شراب را "می باقی" معنا کرده اند؛ یعنی کسی جام شراب را سَر کشیده و مقداری تَه جام باقی مانده که به آن "می باقی" می گویند؛ در حالی که آن "باقی می" است نه "می باقی" . و "می باقی" یعنی آن شرابی که آثار و سر مستی آن باقی ایست؛ یعنی اگر بنوشی پیوسته و همواره مست هستید و به دنبال آن خماری وجود ندارد، برخلاف می انگوری که دقایق و ساعاتی مست و بی خود از خود می کند ولی بعدش آرام و آرام حالت خماری پیدا می کند و مخمور می شود. از ویژگی های" می معرفت" این است که باقی است؛ یعنی آثارش باقی است و شراب بی خمار است. همان که حافظ در جایی به صراحت می گوید:
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ دردِ سر نباشد
می انگوری درد سر دارد چون انسان در عالم مستی عقل ندارد و ممکن است هر کاری بکند و لذا حافظ می گوید: من به این می نیازی ندارم و تنها باده ای می خواهم که به دنبال آن درد سر و سر درد نداشته باشد.
[ جنت ] باغ انگور، بهشت
[ آب رکن آباد ] در سال ۳۳۸ هجری قمری در یک فرسخ و نیمی شیراز از سمت شمال، رکن الدین دیلمی آمد در آنجا یک قناتی ایجاد نمود و بخاطر این قنات یک آبادی هم اطرافش پدید آمد و به آن آبادی "رکن آباد" گفتند و این قنات را هم به همین اسم شناختند. این آب در زیر زمین جاری بود و به سمت شیراز می آمد و در یک و نیم کیلومتری شیراز ظاهر می شد و وارد ورودی شیراز می شد.
[ گلگشت ] از آب قنات رکن آباد، در ورودی شیراز یک بوستان و گلزار بسیار خرمی پدید آوردند که به آن" گلگشت" می گفتند، "گلگشت" معادل پارک امروز است. این واژه معنای بسیار لطیفی دارد چون آب بوسیله خاک، تبدیل به گل و گیاه شده بود، به همین دلیل به پارک "گلگشت" می گفتند. قرآن هم وقتی می خواهد شاهد ملموسی در زنده کردن مرگان بیاورد از همین گیاهان و درختان استفاده می کند و می فرماید: این گیاهان روزی خاک مرده بودند و همین خاک مرده تبدیل به گل و گیاه شده است. همینطور از خاک مرده ی وجودی شما، دوباره شما را زنده خواهیم ساخت. پس "گلگشت شیراز" حاصل آب رکن آباد بود که امروز فقط یک رشته ی باریکی از آن آب جاری است.
[ مصلا ] نماز گاه، جایی که در آنجا نماز می خوانند
[ گلگشت مصلا ] گلگشتی که مربوط به مصلا است؛ یعنی یک مصلایی بود و کنار آن یک گلگشت و پارک بسیار زیبایی پدید آوردند و به همین خاطر معروف به "گلگشت مصلا" شد. گلگشت مصلا دقیقا جایی بوده که امروز مدفن حافظ است.
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ خطاب به آن ترک شیرازی و مراد می کند ولی این بار با وصف "ساقی" چون اهل معرفت است و باده ی معرفت را در اختیار دارد و می تواند با باده ی معرفت دیگران را مست کند.
حافظ میگوید: « بده ساقی می باقی » نه می فانی؛ یعنی آن می ای که آثار مستی اش ماندگار و باقی ایست و مثل آب انگور فانی نیست و شرابی است که به دنبالش خماری ندارد. این می را همین جا بده چون مولانا می گوید :
جای دخل است این عدم از وی مرم
دنیا محل دَخل و تحصیل و کسب است، اگر کسی طالب معرفتی باشد که مثال "می" دارد، باید در همین جهان نیستی بگیرد و اگر از این دنیا معرفت تحصیل نکند در دنیای دیگر خمار است. آن چیزی که آدمی را در جهان آخرت مست و شیدا می کند می معرفت است که باید از همین دنیا به دست آورد و با خود ببرد.
مولانا دنیا را با واژه ی "عدم" یاد می کند؛ یعنی جایی که اگر با آخرت مقایسه شود، ارزش ناچیزی بدست می آید و دنیایی که روزی به نیستی می رسد چون در بهشت جایی بنام دنیا پیدا نمی کنید.
حافظ از دنیا با واژه ی "کنار آب رکن آباد و گلگشته مصلا" یاد می کند. در حقیقت این عبارت حافظ، کنایه از دنیا است و حافظ با بیان جزئی کوچک از این دنیا، تمام دنیا را اراده می کند و این معمول است که گاهی نام جزء را می برند و اراده ی کل می کنند. و لذا حافظ می گوید: باده و می معرفت را در همین دنیا و در همین جایی که هستم به من بده چون محل تحصیل معرفت دنیا است و این معرفت را باید از همین دنیا ببرم. همانطور که اهل عیش و نوش، وقتی می خواهند در فصل بهار به صحرا بروند، اسباب می و مستی خود را از شهر فراهم می آورند و به دشت و صحرا می برند. بله! صحرا خیلی زیبا و مفرح است؛ اما جام باده که آنجا نیست. در مثال حافظ بهشت همان دشت و صحرا است و دنیا همان شهر است و باید اسباب عیش و نوش خود را از همین دنیا گرفت.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 ســـــخـــــن، ســـــخـــــن، ســـــخـــــن
شاعری در یک بیت می گوید:
دارم سخنان تازه و زر کهن
آخر به کف آرمت به زر یا به سخن
احمد غزالی که این بیت را در مجلس می شنود از سَر وجد می گوید:
زر را چه محل؟ سخن، سخن، سخن
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 قــــوام جـــــامــــعــه اقـــتــــصـــاد اســــت
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«و لا قوام لهم جمیعا إلا بالتجار و ذوی الصناعات»
و قوامی نیست برای آنها(مردم، نظامیان، قضات، کُتاب و کارمندان) جمیعا مگر با تجارت و صاحب صناعات
علامه طباطبائی می گوید:
مهم ترین چیزی که جامعه ی انسانی را
بر اساس خود پایدار می دارد، اقتصادیات
جامعه است که خدا آن را مایه قوام
اجتماعی قرار داده.
(المیزان ج ۹ ص ۳۲۹)
آیت الله جوادی آملی می گوید:
اصل مال(اقتصاد) به منزله قوام جامعه
است: «ولاتُؤتوا السُّفَهاءَ أموالَكُمُ الَّتي جَعَلَ
اللهُ لَكُم قِياماً» اموال خود را، که خداوند
وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست
سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزی دهید!
و لباس بر آنان بپوشانید و با آنها سخن
شایسته بگویید!
(تفسیر تسنیم ج ۱۵ ص ۵۴۰)
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 غــــــریـــب
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
« الغريب من لیس له حبیب »
غریب کسی است که برای او دوستی نیست
« فَقدُ الأَحِبَّةِ غُربَةٌ »
از دست دادن دوستان ، غربت است.
شاعر عرب می گوید :
فلا تحسبی أن الغريب الذی نأی
ولکن من تنأین عنه غریب
پس مپندار که چون با تو ناآشنایم غریب و دورم، و لیک غریب آن کسی است که او را دوستی نباشد.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
طـــــــــراحــــــــی لــــــــوگــــــوی
#دارالقـــــرانامــــامزادهعـــــقـــیــــل 👌
🔻برای طراحی بنر، پوستر ، آرم، تایپوگرافی اسم و... می توانید با ما ارتباط برقرار کنید:
@henduneir