کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دور ] دو معنا دارد: ۱. زمانه، روزگار ۲. گردش، چرخش
[ نرگس ] نام یک گل بسیار خوشبو و معطر است که به آن "شهلا" هم گفته می شود؛ ولی در ادبیات به معنای چشم خمارین یار و محبوب و معشوق است؛ چشمان محبوب و معشوق را به "نرگس" تشبیه می کند
[ طرف بستن ] سود بردن
[ عافیت ] سلامت
[ فروختن ] عرضه کردن، تظاهر کردن، نمایش دادن
[ مستوری ] پوشیده داشتن، پنهان و مکتوم نگه داشتن
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
این گل های شب بو را دیدید که چه عطر و رائحه ای دارند، بوی خوش این جنس گل ها یک محله را فرا می گیرد، حالا می شود به یک گل شب بو گفت که بوی خوش و رایحه ی دل انگیز خود را باید مستور و پنهان نگه بداری؟ هرگز و اصلا امکان ندارد.
عشق و شیدایی هم مثال بوی خوش گل شب بو را دارد؛ هرگز نمی توان به عاشق گفت که عشق خود را مستور و مکتوم کن و کسی نباید از عشق تو بویی ببرد چون عاشق رسوای عالم است.
و به همین خاطر حافظ می گوید: خدایا! کسی که چرخش چشمان زیبای تو را دید؛ یعنی جمال تو را احساس و ادراک کرد، سودی از عافیت و سلامت نبرد؛ یعنی بیمار و شوریده و شیدای و بی سر و سامان تو شد، پس بهتر است که مستور داشتن به چنین کسی عرضه و توصیه نکنند و از او نخواهند که تو عاشق باید خاموش باشی و تو نباید عشق خود را فریاد کنی چون اساسا این امکان پذیر نیست، مگر یک گل می تواند بوی خوش خودش را پنهان کند؟ مگر مشک می تواند عطر خودش را پنهان کند؟ این یعنی عاشق و شیدای حق چه بخواهد و چه نخواهد، پوشیده و مستور نمی ماند و محال است کسی عاشق جمال حق باشد و عشق حق را در سر و سینه داشته باشد اما از رفتار و گفتارش دیگران چنین عشقی را احساس نکنند.
حافظ می گوید: این چشمان نرگس وار و نرگس گونه تو که مثل نرگس زیبا و لطیف است. این چشمانی که پیوسته دارد می چرخد و عالم را تحت نظر خودش دارد و مثل باده مایه ی مستی و سرمستی است؛ بگونه ای که انگار دارند جام شرابی را به چرخش و گردش در می آورند. هر کسی این چشمان را دید و فهمید و احساس و ادراک کرد، سودی از عافیت نبرد؛ یعنی عافیت خود را از دست داد و بیمار تو شد و اسیر و دلباخته ی تو شد و چنین کسی نمی تواند این شوریدگی و عشق خودش را مکتوم و مستور بداند، پس چه بهتر اینکه مستوری را عرضه و خواهش نکنند به مستان و اسیران و شیدایان و عاشقان شما و برای آنها نسخه مستوری ننویسند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ بخت ] دولت، اقبال، طالع، نصیب آدمی در زندگی
[ مگر ] حتما، به یقین
[ روی رخشان ] روی روشن، روی درخشان، چهره نورانی
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
آدم خواب با آب بیدار می شود، خواب هر قدر هم سنگین باشد کافی است که قدری آب به چشمان خواب آلود پاشیده بشود، بیدار می شود.
حافظ می گوید: اینکه محبوب(خداوند) به کسی رو کند و به کسی توجه کند، این روی کردن و توجه کردن مثال آبی دارد که بر چهره خواب آلودی بپاشند که در این صورت مایه بیداری و هوشیاری و حرکت و سیر و سلوک خواهد بود؛ یعنی خدا تا به کسی رو نکند، محال است از خواب غفلت و غفلت زدگی بیدار بشود و محال است که راه بیفتد و این یعنی هر کسی راه افتاد بخاطر نظر و عنایت او بود.
حافظ وقتی که می بیند خدا به او رو و توجه کرده می گوید: بی تردید بخت و اقبال و دولت من دیگر از خواب بیدار شده و دیگر وقت جولان و حرکت و دولت و دست یافتن و وصال است چون با این توجه و عنایت گویی این روی رخشان شما، چشمه ی زلال آبی باشد که قدری از آن بر چشمان خفته ی بخت و اقبال ما پاشیده باشند؛ چطور آدم خفته با آب بیدار می شود، آدمی هم که بخت و اقبال او خفته شده باشد، با عنایت و توجه شما از آن خفتگی رهایی پیدا می کند و به بیداری می رسد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ نسیم ] نسیم صبحگاهی
[ رخت ] چهره ات
[ گلدسته ] دسته ای از گل؛ حافظ محبوب و معشوق خودش(خداوند) را به یک باغ گل تشبیه می کند و چهره و جمال او را به یک دسته ی گل تشبیه می کند
[ بو که ] باشد که، امید است که، شاید
[ بویی بشنویم ] بویی ببریم، احساس کنیم، استشمام کنیم
[ بستان ] بوستان، باغ که در اینجا اشاره به کوی معشوق است؛ کوی معشوق را به بوستان گل تشبیه کرده
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ما که دور هستیم، ما کجا و آستان شما کجا؟ ما کجا و باغ و بوستان وجود شما کجا؟ ولی دوستان شما می توانند از بوستان شما رایحه های خوش و دل انگیزی برای ما به ارمغان بیاورند، درست مثل باد صبا که از گل و گلزار عبور می کند و از کوی گل و گلستان عبور می کند و با خودش رایحه های خوشی برمی دارد و به مشام انسان های دور می رساند.
بیا و رایحه های صفات وجود خودت و از جمال و زیبایی های خودت که مثل دسته های گل می ماند، توسط اولیای خوب خودت برای ما به ارمغان بفرست، باشد که ما هم بویی از خاک کوی شما ببریم که مثل بوستان گل می ماند.
در حقیقت حافظ رسولان الهی و خوبان خدا را از آنجایی که سر تا پا لطف و لطافت اند به باد بهاری که صبحگاهان می وزد، تشبیه می کند و می گوید: تنها اینها هستند که در ساحت و آستانه ی شما راه دارند و تنها اینها هستند که می تواند مانند باد صبا که غنچه ها را شکفته و شکوفا می کنند جان ما آدمیان را هم شکفته کنند.
بیا و بر ما منت بگذار و از جمال وجودت دسته ی گلی بفرست؛ یعنی رائحه های خوشی از خودت به ما ارمغان و کرامت کن، باشد که ما هم در این عالم از صفات تو بویی ببریم؛ یعنی ما هم مثل تو کریم بشویم، ما هم مثل تو رحیم بشویم، ما هم مثل تو ستار بشویم، ما هم مثل تو نادیده بگیریم و اهل اغماض باشیم و هر کس ما را می بینند به یاد تو بیفتد و بوی تو را بفهمد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه صحنه ای سورئال تر از این؟
دختری روی خرابه های خانه اش که گرد مرگ دور تا دورش پاشیده شده بنشیند و جعبه ی لوازم آرایشش را از زیر آوار پیدا کند و بعد صورت مرد جوان خبرنگار را که ۴۵ روز از چهره های خون آلود عکس برداری کرده، آرایش کند...
این زیبا ترین و عجیب ترین صحنه ی سورئالی است که در تمام عمرم دیدم
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پُرمی به دوران شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ عمرتان باد و مراد ] عمرتان بلند باد و به مراد و آروزی خود ان شاءالله برسید، زندگی به کام و مراد شما باشد
[ ساقیان ] می دهندگان
[ جم ] مخفف جمشید که آن پادشاه اسطوره ای و افسانه ای است
[ به دوران شما ] در روزگار شما
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
گل نرگس چه معنایی دارد؟ اگر از من بپرسید می گویم: تا چه کسی بگوید؛ اگر یک باغبانی در باغ گل نرگس بگوید، مقصودش همان گل لطیف و معطر است؛ اما اگر یک مداح نیمه شعبان یا غروب جمعه گل نرگس بگوید، معنای دیگری پیدا می کند و مقصود از آن امام زمان خواهد بود، پس:
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا
یک کلمه بود اما دو تا معنا پیدا کرد؛ از زبان یک نفر شنیدی معنای یک گیاه داد و از زبان دیگری شنیدی معنای انسان کامل داد.
این موضوع را گفتم تا روشن کرده باشم که واژه ها تحت تأثیر گوینده های خود هستند.
حالا "بزم جم" از جنس این واژه ها و مثل گل نرگس است؛ یک وقت یک باده خوار می گوید که مقصود او بساط عیش و نوشی است که جناب جمشید به راه می انداخت و طبق روایت های تاریخی اولین کسی بود که شراب ساخت و بساط می خواری را به راه انداخت؛ ولی یک وقت این واژه را حافظ می گوید؛ حافظی که پادشاه مطلق عالم را فقط خداوند متعادل می داند و لذا او وقتی "بزم جم" می گوید، معنایی جزء بارگاه و آستانه ی حق ندارد و وقتی "ساقیان بزم جم" می گوید یعنی اولیا و مردان حقی که کار آنها ساقی گری است و کار آنها این است که شراب معرفت در جام دل دیگران فرو می ریزند و دیگران را از مستی حق سرشار می کنند و چه خطاب زیبایی به آنها دارد:
عمرتان باد و مراد
ای اولیای نازنین حق! ان شاءالله عمر شما بلند و دراز باشد و ان شاءالله به همه ی مراد ها و آرزوی های خود دست پیدا کنید
ای ساقیان بزم جم
ای کسانی که در بارگاه حق تعالی ساقی گری می کنید و هر کجا دل پاک و مستعدی پیدا می کنید، پُر و سرشار از باده معرفت و محبت حق می کنید
ان شاءالله عمر شما دراز !
روزگارتان بکام !
اگرچه این جام دل آلوده ی ما بخاطر آلایشی که داشت چندان از باده ی معرفتی که شما در دست داشتید برخوردار نشد.
در این روزگار که شما سمت ساقی داشتید و ما باید به دست شما دستگیری می شدیم و از دست شما برخوردار می شدیم، چندان که باید نشدیم؛ اما شما را چه تقصیر و چه گناه؟
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ خرابی ] بی قراری
[ زینهار ] هوشیار باشید، مراقب باشید، آگاه باشید، حواس شما باشد
[ جان من و جان شما ] یک اصطلاحی در میان عوام مردم است؛ به این معنا که جان من را هم مثل جان خود بدانید، جان من و جان شما یکی است
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
دل بدون دلدار قرار و آرام ندارد، بقول حافظ:
خرابی می کند
یعنی بی تابی و بی قراری می کند
تنها و تنها دلدار است که دل آرام است و دلدار تنها خداست:
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
دل ها فقط با یاد و نام خدا و توجه کردن به خدا و در نتیجه توجه کردن او به دل آدمی، قرار و آرام پیدا می کند
و اگرچه خدا "سمیع الدعا" است و دعا ها را می شوند؛ اما خوشا به حال حافظ که به دلیل معرفتی که دارد او را مستقیم خطاب نمی کند و خودش را هرگز لایق این بارگاه و لایق این خطاب نمی داند و بلکه اولیا و دوستان و حضرت پاکان را مورد خطاب قرار می کند که دلدار و محبوب و معشوق خود(خداوند) را بخوانند و بخواهند که به او گوشه چشمی داشته باشند.
حافظ در خطاب به آنها می گوید: فکر کنید که این اتفاق برای جان شما افتاده باشد چون جان من و جان شما ندارد، گفت:
جان گرگان و سگان هر یک جداست
متحد جانهای مردان خداست
حقیقتا بنی آدم آنها هستند، فرزندان آدم آنها هستند و واقعا آنها به مقام آدمیت رسیدند و لذا یکدیگر را اعضای یک پیکر می دانند
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دست دادن ] میسر شدن، ممکن شدن
[ کی دهد دست ] کی دست خواهد داد؟ کی ممکن و میسر خواهد شد؟
[ غرض ] مقصد، مقصود، آرزو
[ همدستان ] هم داستان، هم رای، موافق، با هم و در کنار هم قرار گرفتن
[ خاطر مجموع ] خیال راحت، فکر آسوده
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
خوش ترین حال یک انسان الهی، آن حالی است که تمام دل و جان و اندیشه و خیال او متوجه خداوند باشد؛ خداوندی که همه چیز نشان از او دارد و نشانه ی اوست، مثل گیاهان، ستارگان، قطره های باران و صحرا که همه ی اینها در نگاه عارفانه حافظ تعبیر به "زلف پریشان" می شود.
حافظ می گوید: خدایا! روزی می رسد که من در کنار همه ی این نشانه ها حواسم جمع تو باشد؟ تنها تو را ببینم؟ بشوم بابا طاهر که می گفت:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
خدایا! من به چنین هدف و غرض و مقصودی خواهم رسید؟ یعنی خاطری جمع داشته باشم و آن هم در کنار این زلف های پریشان؟
و چه زیبا عالم را به "زلف پریشان" تشبیه کرده و به این دلیل بدان زلف می گوید که زلف کنار رخ زیبا و تماشایی است و اگر از رخ جدا بشود ولو طلایی هم باشد زباله است و به هیچ دردی نمی خورد و لذا این زلف وقتی زیباست که کنار رخ و چهره باشد.
حافظ عالم را به زلف حق تشبیه و تعبیر می کند چون درست مثل زلف تا کنار خدا باشد زیبا و تماشایی است و دنیایی که کنار خدا باشد آن دنیا خیلی زیبا و تماشایی است؛ اما اگر قیچی و بریده شد و دنیا بود منهای خدا، ولو اینکه تمام دنیا را هم داشته باشد ولی خدا را نداشته باشد مثل همان زلف طلایی خواهد بود که بریده از رخ و چهره است که چنین زلفی زباله است.
به آن "زلف پریشان" هم می گوید چون باعث پریشان خاطری بسیاری شده است و خاطر بسیاری را آشفته و مشوش ساخته است.
حافظ می گوید: خدایا ! کی این اتفاق می افتد؟ کی این روز طلایی فرا می رسد؟ که من یک خاطر مجموع و متمرکز داشته باشم و پریشان خاطر و آشفته خاطر نباشم و آن گاه آن خاطر مجموع من با این زلف پریشان تو(یعنی در کنار این عالم) همدست و هم داستان و همراه و همسو باشد چون همه ی این عالم رو به سوی تو دارند و در جهت نگاه و هدف تو در جریان و حرکت اند و لذا من هم همسو با این عالم و کائنات بشوم:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلأرض
خدایا! همه ی عالم تو را تسبیح می کنند و می شود روزی من هم جزء تسبیح گویان باشم؟ چون در چنین صورتی است که من طبق رود عالم جاری و همراه و همسو شده ام؟ و در چنین صورتی است که خاطر من مجموع می شود و از پراکندگی و آشفتگی رهایی پیدا می کند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________