ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ عشق ناتمام ] عشق ناقص، عشقی که درخور یار نباشد
[ جمال ] زیبایی، نیکو صورت و سیرت بودن، ظاهر و باطن زیبایی داشتن
[ مستغنی ] بی نیاز
[ آب و رنگ ] کنایه از رونق و جلای صورت
[ خال ] نقطه ی سیاه
[ خط ] به دو معنا است: ۱. مو های ظریف نازک پشت لب جوان ها ۲. خط لب(خطی که اطراف لب می کشند تا لب را برجسته و زیبا کنند)
┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
شعر حافظ مثل خود حافظ پریشان است که او می گوید:
بر این جانِ پریشان رحمت آرید
جان و روح و روان من پریشان است و هر لحضه در سمت و سویی است. خوب کسی که جان پریشانی دارد طبیعی است که نظم و شعر او هم پریشان باشد و لذا حافظ قالب غزل را انتخاب می کند چون ابیات غزل انسجام معنایی ندارد؛ یعنی ارتباطی بین ابیات نمی توان پیدا کرد. غزل نظم منسجم نیست و بلکه نظم پریشان است که حافظ هم از ابیات خود تعبیر نظم پریشان دارد:
حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان مینوشت
و این نکته ی بسیار کلیدی در فهم حافظ است که بدانیم هر بیت یک غزل، ممکن است به موضوع خاصی اشاره داشته باشد. مانند پرنده ای که شاخه به شاخه و درخت به درخت می شود، حافظ هم همینطور است. درست مثل این غزل که حافظ یک بار از پیر و مراد می گوید، یک جا از آشوب شهر می نالد و در اینجا یک مرتبه بیت عارفانه می شود و از جمال یار و عشق ناتمام خودش یاد می کند.
حافظ در این بیت می گوید: آنچه جمال و زیبایی یک محبوب و معشوق را افزون و افزون تر می کند، عشق عاشق است؛ یعنی هر چقدر عشق بیشتر باشد آن جلوه و جمال معشوق هم بیشتر است. یعنی جمال محبوب برای افزایش، نیازمند عشق بیشتر عاشق است. یعنی هر چقدر عاشق، عاشق تر باشد، معشوق را زیباتر احساس می کند. یعنی زیبایی هر معشوقی به اندازه ی عشق عاشق است. ولی حافظ می گوید: یار من از جلوه و جمالی برخوردار است که به عشق من هیچ حاجتی ندارد و آن هم عشق منِ ناقص که البته ناقص خواهد بود چون مگر می شود آدمی خودش ناقص باشد ولی عشقی که دارد کامل باشد؟
پس چه عشق در من باشد و چه نباشد و چه کم باشد و چه زیاد باشد، او در اوج جمال خود قرار دارد. البته هر چقدر عشق من بیشتر باشد، جمال او بیشتر خودش را به من نشان می دهد و نه اینکه بیشتر می شود.
و بعد برای اینکه کلام بهتر منقعد بشود، حافظ از تمثیل استفاده می کند و می گوید: حکایت عشق ما نسبت به آن معشوق ازل و ابد(یعنی خداوند)، حکایت اقلام آرایشی برای یک چهره ی زیبا دارد که یک چهره ی زیبا چه نیازی به آب و رنگ دارد؟ چه نیازی به خط لب دارد؟ چه نیازی به خالکوبی گوشه ی لب دارد؟ اینها نیاز چهره هایی است که جمالی ندارند. بله! چهره هایی که جمالی ندارند، هر چقدر اقلام آرایشی بیشتر باشد، جلوه و زیبایی آنها هم بیشتر می شود؛ یعنی اقلام آرایشی هستند که آن چهره ها را زیبا می کنند و عشق هم دقیقا اینطور است که وقتی انسان نسبت به کسی عاشق می شود، این عشق با معشوق همان کاری می کند که آن اقلام آرایشی با آن چهره ی نازیبا می کند.
عشق معشوق را زیبا می کند؛ ولی یار ما از زیبایی برخوردار است که نیازی به چنین عشقی ندارد، درست مثل چهره ی زیبایی که هیچ حاجتی به اقلام آرایشی ندارد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 تــــعــــریــــف عــــشــــق
بسیاری در باب عشق سخن گفته اند؛ ولی وقتی به تعریف عشق رسیده اند، عشق را خارج از تعریف و حد به شمار آورده اند.
خواجه عبدالله انصاری در باب العشق رسالة محبت نامه گوید:
اگر بسته ی عشقی خلاصی مجوی و اگر کشته ی عشقی قصاص مجوی که عشق آتشی سوزان است و بحری بی پایان است، هم جان است و هم جان را جانان است و قصه بی پایان است و درد بی درمان است و عقل در ادراک وی حیران است و دل از دریافت وی ناتوان است. نهان کننده ی عیان است و عیان کننده نهان است. اگر خاموش باشد دل چاک کند و از غیر خودش پاک کند. عشق درد نیست ولی به درد آرد. بلا نیست ولیکن بلا را به سر مرد آورد. چنان که علت حیات است همچنان سبب ممات است. هر چند مایه راحت است پیرایه ی آفت است. محبت محب را سوزد نه محبوب را و عشق طالب را سوزد نه مطلوب را...
مولانا می گوید: زبان از شرح و بیان حقیقت عشق عاجز است و قلم از کشف اسرار آن ناتوان :
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بیزبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ حسن ] جمال، زیبایی
[ یوسف ] نازنینی بود که در دربار عزیز مصر از غلامان بود و به سبب زیبایی که داشت مورد توجه و علاقه ی زلیخا همسر پوتیفار قرار گرفت. زلیخا شرم و حیا را کنار گذاشت و بی پروا به او اظهار عشق کرد. سعدی می گوید:
زلیخا چو گشت از می عشق مست
به دامان یوسف در آویخت دست
و چون یوسف از پذیرفتن این رابطه اِبا داشت، به او تهمت زد و به زندانش انداخت
[ عصمت ] حفاظت، پاک دامنی، بی گناهی
[ پرده عصمت ] پاکی و پاک دامنی که برای آدمی مثال پَرده و پوشش را دارد. درست مثل جامه که پرده ی تن است و تن را می پوشاند و حفظ می کند و اجازه ی دیده شدن معایب آدمی را به دیگران نمی دهد
[ از پرده بیرون آمدن ] کنایه از رسوا شدن و به رسوایی کشیده شدن
┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
اساسا عشق و حُسن مایه ی فزایش همدیگر اند؛ هر چقدر عشق بیشتر باشد، حسن معشوق هم بیشتر جلوه می کند. و از آن طرف هر چقدر حُسن بیشتر باشد، عشق بیشتر خواهد شد.
این حُسن می تواند ظاهری باشد و می تواند باطنی باشد. عشق هم همینطور است که می تواند ظاهری باشد و می تواند باطنی باشد؛ اما عشق های ظاهری آدمی را روز به روز آلوده و آلوده تر می کند و عشق های باطنی آدمی را روز به روز پاک و معصوم تر می کند.
حافظ می گوید: عشق زلیخا از آن جایی که عشق ظاهری و زمینی بود، بی تردید از همان ابتدا پیدا بود که او را آلوده و رسوا خواهد ساخت چون ذات و خصیصه ی عشق ظاهری همین است و پایانی جزء رسوایی ندارد. بخصوص اینکه این عشق روز به روز شعله ور تر می شود تا جایی که او جزء یوسف نمی دید و جزء یوسف نمی فهمید. بقول مولانا که می گوید:
زلیخا از سِپندان تا به عُود
نامِ جملۀ چیز یوسف کرده بود
آنقدر زلیخا عاشق یوسف بود که به هر چیزی مثل دانه های اسپند و عود یوسف می گفت و اسم هر چیزی را یوسف گذاشته بود و هر چیزی او را به یاد یوسف می انداخت.
حافظ می گوید: هر قدر جمال و زیبایی و حُسن بیشتر باشد، شیفتگی و بی قراری عاشق هم افزون تر می شود و به همین خاطر می گوید: من از آن زیبایی و جمال یوسف که روزافزون بود، فهمیدم که سرانجام عشق یوسف، زلیخا را از پشت پرده پاکی بیرون می کشد و او را رسوای عام و خاص خواهد کرد؛ یعنی دست از پاکی و طهارت برمی دارد و به دامان یوسف می اندازد؛ یعنی هرگز تاب کتمان عشق خود را نخواهد داشت.
حافظ می خواهد نهیب بزند که عشق های زمینی و ظاهری، لاجرم آدمی را بی تاب و بی قرار خواهد ساخت و در نتیجه فرجام و پایانی جزء رسوایی نخواهد داشت.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
طـــــراحــــی لـــــوگـــــوی
#شـــرکـــتحـــســابـــدارییـــکـــتاتـــراز👌
🔻برای طراحی بنر، پوستر ، آرم، تایپوگرافی اسم و... می توانید با ما ارتباط برقرار کنید:
@henduneir
بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جدایی ها شکایت می کند
┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ نی ] مرد الهی
┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
منظور مولانا شندین حسی نیست و بلکه شنیدن قدسی است که منتهی به شدن باشد. اساسا عرفان مولانا سه تا مرحله دارد:
۱. دانستن
۲. دیدن
۳. شدن
و مهم تر از همه "شدن" است. "بشنو" یعنی آن چیزی که می گویم را بکار ببند تا اینگونه باشی؛ ولی از چه کسی باید شنید؟ از نی بشنو. نی تمثیلی از یک انسان الهی است که درونش خالی از هوا و هوس شده است. نی چوبی است که با چوب های دیگر متفاوت است. درون نی خالی است و چون درون نی خالی است برای نوازندگی استفاده می شود و از آن آواز خوش و دل آویزی می شنوید. برخلاف سایر چوب ها که کسی درون آنها نمی دمد چون درون آنها خالی نیست. مثال ما مثال چوب های انار است و لذا خداوند در ما نمی دمد و کسی از ما آواز خوبی نمی شنود.
درون مردان الهی چون خالی از کینه ها و کدورت ها شده است، خداوند در اینها دمید:
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
چرا باید بشنوید؟ چون او حکایت ها و قصه ها دارد و مهم ترین حکایت آنان همین است که از جدایی ها شکایت می کنند و می گویند: شما تنها نیستی...
#نور_ماه
#مثنوی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________