eitaa logo
⏮ 🔷️ نورالثقلین 🔷️ ⏭
162 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
61 فایل
⚘صوت ترتیل قرآن، تلاوتهای ناب، نهج البلاغه ،آیات مهدوی، آیات علوی، آیات دشمن شناسی، شهیدان قرآنی ، شیطان شناسی، سخنان بزرگان و... @valieghbal⚘ 🌺در ثواب نشر پیامها شریک باشید🌺 ⚘لینک دعوت
مشاهده در ایتا
دانلود
📓 در داخل این کتاب در کنار هر کدام از کارهای روزانه من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم مثل فیلم به نمایش در مے آمد. درست مثل قسمت ویدئو در موبایلهای جدید فیلم آن ماجرا را مشاهده میکردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات. 🤯 یعنی در مواجه با دیگران حتی فکر افراد را هم می دیدیم. لذا نمیشد هیچکدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها حتی نیتهای ما ثبت شده بود. آنها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود. تمام اعمال ثبت بود. هیچ حرفی هم نمیشد بزنیم. اما خوشحال بودم که از کودکی همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم. از این بابت به خودم افتخار میکردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت می دیدم. 😨 همینطور که به صفحه اول نگاه میکردم و به اعمال خوبم افتخار میکردم یکدفعه دیدم یکی یکی اعمال خوبم در حال محو شدن است! 📃 صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود! با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا اینها محو شد؟ مگه من این کارهای خوب رو نکردم؟ گفت: بله درسته اما همان روز غیبت یکی از دوستانت رو کردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد. 😡 با عصبانیت گفتم: چرا؟چرا همه اعمال من؟ او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر (ص) که میفرماید: سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمیرسد¹. ¹. بحارالانوار جلد ۷۵ص۲۲۹ 📑 رفتم صفحه بعد... آنروز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، مسجد، بسیج، هیئت و رضایت پدر و مادر و ... فیلم تمام اعمال موجود بود اما لازم به مشاهده نبود. تمام اعمال خوب مورد تایید من بود. 🔘 آن زمان دوران دفاع مقدس بود خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند. خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماما برای من یادآوری میشد. اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محو شدن است! 😥 گفتم‌: ایندفعه چرا؟ من که در این روز غیبت نکردم؟! جوان گفت: یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی. این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد، باز بدون اینکه حرفی بزند آیه سی ام سوره یس برایم یادآوری شد: روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است. «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» خوب بیاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد. 😄 من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم : اگه اینطور باشه که خیلی اوضاع من خرابه. رفتم صفحه بعد روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم تمام کارهای خوب من پاک نشد با اینکه آنروز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم. غیبت نکرده بودم هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود. برای همین شوخیها و خنده های من به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم: خدا را شکر. ✨ یاد حدیثی افتادم که امام حسین (ع) میفرماید: برترین اعمال بعد از اقامه نماز شاد کردن دل مومن است، البته از طریقی که گناه در آن نباشد.¹ ¹. المناقب ج۴ص۷۵ ☺️ خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد با تعجب دیدم که ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده است! به آقایی که پشت میز نشسته بود با لبخندی از سر تعجب گفتم: حج؟! من در این سن کی مکه رفتم که خبر ندارم؟! گفت: ثواب حج ثبت شده، برخی اعمال باعث میشود که ثواب چندین حج در نامه عمل شما ثبت شود. مثل اینکه از سر مهربانی به پدر و مادرت نگاه کنی¹. یا مثلا زیارت با معرفت با امام رضا (ع) و ... 😭 اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی اعمال خوب من در حال پاک شدن است. دیگر نیاز به سوال نبود. خودم مشاهده کردم که آخر شب با رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که میفرمود: برخی اعمال باعث حبط(نابودی) اعمال (خوب انسان) می شود. 😥 به دو نفری که در کنارم بودند گفتم: شما یک کاری بکنید؟! همینطور اعمال خوب من نابود میشود. 😔 سری به نشانه ناامیدی و اینکه نمی توانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند. همینطور ورق میزدم و اعمال خوبی را می دیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم اما یکی یکی محو می شد. فشار روحی شدیدی داشتم. کم مانده بود دق کنم. نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشم میدیدم. نمیدانستم چه کنم. هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود اعمال خوب من همه از پرونده ام خارج میشد و به پرونده دیگران منتقل میشد. 😍 🕋 پیامبر(ص) فرمودند: هر فرزند نیکوکاری که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه ثواب یک حج کامل مقبول به او داده میشود. سوال کردند حتی، اگر روزی صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود: آری خداوند بزرگتر و پاکتر است. بحار الانوار ج۷۴ ص۷۳ ✍ادامه دارد... ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
⤴️⤴️⤴️ ✅ نیّت 📓 «و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده میشود. پس گناهکاران را میبینی در حالیکه از آنچه در آنست ترسان و هراسان هستند و میگویند: وای بر ما این چه کتاب است که هیچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته مگر اینکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر میبینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند»(کهف۴۹) 📖 صفحات را که ورق میزدم وقتی عملی بسیار ارزشمند بود آن عمل درشت در بالای صفحه نوشته شده بود. دریکی از صفحات به صورت بسیار بزرگ نوشته شده بود: کمک به یک خانواده فقیر تمام جزئیات و فیلم آن موجود بود ولی راستش را بخواهید من هر چه فکر کردم به یاد نیاوردم که به آن خانواده کمک کرده باشم یعنی دوست داشتم اما توان مالی نداشتم که به آنها کمکـ کنم. آن خانواده را میشناختم آنها در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند. خیلی دلم میخواست به آنها کمک کنم برای همین یک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. 👥 به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مال خوبی داشتند مراجعه کردم. 🗣 من شرح حال آن خانواده را گفتم و اینکه چقدر در مشکلات هستند اما آنها اعتنایی نکردند. حتی یکی از آنها به من گفت: بچه این کارا بتو نیومده این کار بزرگترهاست. آن زمان من ۱۵ سال بیشتر نداشتم. وقتی این برخورد را با من داشتند، من هم دیگر پیگیری نکردم. اما عجیب بود که در نامه عمل من کمک به آن خانواده فقیر ثبت شده بود! 👱‍♂ به جوان پشت میز گفتم: من که کاری برای آنها نکردم؟ او هم گفت: تو نیت اینکار را داشتی و در این راه تلاش کردی اما به نتیجه نرسیدی. برای همین نیت و حرکتی که کردی در نامه عملت ثبت شده. 👌 یاد حدیث رسول گرامی اسلام (ص) در نهج الفصاحه (ص ۵۹۳) افتادم: خدای والا میفرماید: وقتی بنده من کار نیکی را اراده کند و نکند ( یا نتواند انجام دهد) آن را یک کار نیک برای وی ثبت میکنم... البته فکر و نیت کار خوب در بیشتر صفحات ثبت شده بود. هرجایی که دوست داشتم کار خوبی انجام دهم ولی توان و امکانش را نداشتم اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم در نامه عمل من ثبت شده بود. ❌ ولی خدا را شکر که نیتهای گناه و نادرست ثبت نمیشد. در صفحات بعد و جای جای این کتاب مشاهده میکردم که چنین اتفاقی افتاده یعنی نیتهای خوب من ثبت شده بود. البته بازهم مشاهده میکردم که اعمال خوب خودم را با ندانم کاری و اشتباهات و گناهانی که بیشتر در رابطه با دیگران بود از بین می بردم. 😱 هر چه جلو میرفتم نامه عملم بیشتر خالی می شد! خیلی از این بابت ناراحت بودم. از طرفی نمی دانستم چه کنم. ای کاش کسی بود که میتوانستم گناهانم را بگردن او بیندازم و اعمال خویش را بگیرم! اما هرچه میگذشت بدتر می شد. نکته دیگری که شاهد بودم اینکه هرچه به سنین بالاتر میرسیدم ثوابهای کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه اعمالم میدیدم! به جوانی که پشت میز نشسته بود می گفتم: در این روزها من همگی نمازهایم را به جماعت خواندم. من در این شبها به هیئت رفته ام. چرا اینها در نامت عملم نیست؟ 🙄 رو به من کرد و گفت: خوب نگاه کن هر چه سن و سالت بیشتر میشد ریا و خودنمایی در اعمالت زیاد میشد. اوایل خالصانه به مسجد و هیئت میرفتی تا رفقایت نگویند چرا نیامدی! اگر واقعا برای خدا بود چرا بفلان مسجد نمیرفتی؟ چرا در فلان هیئت که دوستانت نبودند شرکت نمی کردی؟ بعد ادامه داد: اعمالی که بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک می خورد نه به درد خدا. اعمال خالصت را نشان بده تا کار شما سریع حل شود. مگر نشنیده ای: «الاعمالُ بِالنیات: اعمال به نیت ها بستگی دارد 📚 ادامه دارد... ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
⤴️⤴️⤴️ 💠 نجات یک انسان 🗒 همینطور که با ناراحتی کتاب اعمالم را ورق میزدم و با اعمال نابود شده مواجه میشدم، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده: نجات یک انسان... 😍 خوب بیاد داشتم که ماجرا چیست. این کار خالصانه برای خدا بود. بخودم افتخار میکردم و گفتم: خدارا شکر این کار را واقعاً خالصانه برای خدا انجام دادم. ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن به اطراف سد زاینده رود رفتیم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ماهم مشغول تفریح. یکباره صدای جیغ زدن یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکوب کرد! 🌊 یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد، هیچکس هم جرأت نمیکرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد. من شنا و غریق نجات بلد بودم آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند! آنها میگفتند: اینجا نزدیک سد است و ممکن آب ترا به زیر بکشد و با خودش ببرد، خطرناک است و... 👌 اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توب آب . خدا رو شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم. هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم. پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند. خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم. آماده رفتن شدیم. خانواده این بچه شماره تماس و آدرس من را گرفتند. ☺️ این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود. من هم خوشحال بودم. لااقل یک کار خوب با نیت الهی پیدا کردم. می دانستم که گاهی وقتها یک عمل خوب با نیت خالص یک انسان را در آن اوضاع نجات می دهد. از اینکه این عمل خیلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کرده ام. اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شدن است! 😢 با ناراحتی گفتم: مگه نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشه حفظ میشه، خب من این کار رو فقط برای خدا انجام دادم. پس چرا داره پاک میشه ؟! جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: درست میگی اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟ 🤭 یکباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خیلی کار مهمی کردم اگه جای پدر و مادر این بچه بودم به همه خبر میدادم که یک جوان بخاطر فرزند ما خودش رو به خطر انداخت. اگه من جای مسئولین استان بودم یک هدیه حسابی تهیه میکردم و مراسم ویژه میگرفتم. اصلا باید روزنامه ها و خبرگزاریها با من مصاحبه کنند. من خیلی کار مهمی کردم. 🗞 فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد. خبرگزاریها و روزنامه ها با من مصاحبه کردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند و... جوان پشت میز گفت: تو ابتدا برای رضا خدا این کار را کردی اما بعد خرابش کردی... ❓آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی . درسته؟ گفتم راست میگی. همه اینها درسته. بعد با حسرت گفتم: چیکار کنم؟! دستم خالیه. جوان پشت میز گفت: خیلی ها کارشان را برای خدا انجام میدهند، اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند. بعضیها کارهای خالصانه رو در همان دنیا نابود میکنند! 💠 سفر کــــــــــر بلا 🔄 حسابی به مشکل خورده بودم اعمال خوبم بخاطر شوخی های بیش از حد و صحبتهای پشت سر مردم و غیبت ها و ... نابود میشد و اعمال زشت من باقی می ماند. البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت میشد. چرا که در قرآن آمده بود: « اِنَ الحَسنات یُذهِبنَ السَیئات» کارهای خوب گناهان را پاک میکند (هودآیه ۱۴) 🌅 اما خیلی سخت بود. اینکه هر روز ما دقیق بررسی و حسابرسی می شد. اینکه کوچکترین اعمال ما مورد بررسی قرار میگرفت خیلی مشکل بود. همینطور که اعمال روزانه بررسی میشد به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم. اواسط دهه هشتاد. 😊 یکباره جوان پشت میز گفت: بدستور آقا ابا عبدالله علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی میشود. 😳 با تعجب گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی میماند. نمیدانید چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس میکردید. پنج سال بدون حساب و کتاب؟! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟ 📚 ادامه دارد... ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
⤴️⤴️⤴️ ✅ همان لحظه ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود. مدیر کاروان به من گفت: میتوانی این پیرمرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خود خلوت داشته باشم اما با اکراه قبول کردم. کار از آنچه فکر میکردم سخت تر بود. این پیرمرد هوش و حواس حسابی نداشت. او را کاملا مراقبت میکردم. اگر لحظه ای او را رها میکردم گم میشد. ☂خلاصه تمام سفر کربلای ما تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیر مرد هر روز با من به حرم می آمد و برمیگشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب پیرمرد می بودم. روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمیدکه او متوجه نمیشود، قیمت را چند برابر گفت.من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت میدی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره. خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم. باهم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلا به ما حال نداد. یکباره دیدم پیرمرد ایستاد رو بحرم برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند💥 باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود ♨️ آزار مومن در دوراج جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیتهای نظامی و گشت و بازرسی و ... داشتیم. در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت ماهم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت می کردیم! البته تاوان تمام این اذیتها را در آنجا دادم. برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم. یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستون و برگرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان میرم. او هم به من گفت: باید یه لباس سفید بپوشی! من سرتا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. خس خس صدای پای من روی برف از دور هم شنیده میشد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان که رسیدم صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم! ☘یک پیرمرد روحانی که از سادات بود شبهای جمعه تا سحر در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآم میشد. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند. میخواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم رفقا من را متهم به ترسیدن میکنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم. 💤 هرچه صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد! از لحن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا اینکه به بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. یکباره تا مرا دید فریادی زدو حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا بفرار گذاشتم. پیرمرد سید رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود. من هم ابتدا کتمان کردم اما بعد از او معذرت خواهی کردم. او هم با ناراحتی بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عملم حکابت آن شب را دیدم. نمیدانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم میدیدم خصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم. از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ میشد! 🔥وقتی چنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونه ای آتش را در کنار خودم میدیدم که چشمانم دبگر تحمل نداشت. همان موقع دیدم که آن پیر مرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم. او مرا اذیت کرد. او مرا ترساند. من هم رو به جوان کردم و گفتم: بخدا نمیدونستم که سید داخل قبر داره عبادت میکنه. جوان رو به من گفت: اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که ایشون داره قرآن میخونه. چرا همون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم. خلاصه پس از التماسهای من ثواب دو سال عبادت های مرا برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود.دو سال نمازی که بیشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذیت و آزار یک مومن!!! 📚 ادامه دارد... ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
⤴️⤴️⤴️ ✨ اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم که فرمودند: حرمت مومن حتی از کعبه بالاتر است.¹ 📑 در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم. شخصی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی میکردیم و همدیگر را سر کار میگذاشتیم. یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و خیلی بد او را ضایع کردم. ❌ خودم هم فهمیدم کار بدی کردم برای همین سریع از او معذرت خواهی کردم. او هم چیزی نگفت. گذشت تا روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم. دوباره به همان دوست دوران جوانی زنگ زدم و گفتم: فلانی من خیلی به تو بد کردم. یکبار جلو جمع تو رو ضایع کردم. خواهش میکنم من رو حلال کن. من ممکنه از این بیمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره بهش التماس کردم تا اینکه گفت: حلال کردم. ان شاءالله که سالم و خوب بر می گردی. 📩 آن روز در نامه عملم همان ماجرا را دیدمـ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد. اگر رضایت او را نمیگرفتی باید تمام اعمال خوب خودت رو میدادی تا رضایتش را کسب کنی، مگه شوخیه آبروی یک مومن رو بردی. بعد اشاره به مطلبی از رسول گرامی اسلام ص نمود که فرمودند: روزی آن حضرت به کعبه نگاه کردند و فرمودند: « ای کعبه! خوشا بحال تو خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته! به خدا قسم حرمت مومن از تو بیشتر است، زیرا خداوند تنها یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مومن سه چیز را حر ام کرده: مال،جان و آبرو، تا کسی به او گمان بد نبرد»² ¹. خصال صدوق ج۱ص۲۷ ². روضة الواعظین ج۲ص۲۹۳ 💠 حسینیــه میخواستم بنشینم و همانجا زار زار گریه کنم. برای یک شوخی بی مورد دوسال عبادتهایم را دادم. برای یک غیبت بی مورد بهترین اعمال من محو میشد. چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را بحساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که چهار ساله منتظر شماست این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود، اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از کی حرف میزنی؟ یکی از پیرمردهای امنای مسجدمان را دیدم که در مقابلم و در کنار همان جوان ایستاده. خیلی ابراز ارادت کرد و گفت: کجایی؟چند ساله منتظر تو هستم. 🤝 بعد از کمی صحبت این پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسبج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع بشما زد. برای همین آمده ام که حلالم کنید. آن صحنه برایم یاد آوری شد. من مشغول فعالیت در مسجد بودم. کارهای فرهنگی بسیج و ... این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بود. بعد پشت سر من حرفی زد که واقعیت نداشت. او به من تهمت زد. البته حرف خاصی هم نبود. او فقط نیت ما را از این کارها زیر سوال برد. عجیب تر اینکه زمانی این تهمت را به من زد که من ابتدای حضورم در بسیج بود و نوجوان بودم!! ☺️ آدم خوبی بود. اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. به جوان پست میز گفتم: درسته ایشون آدم خوبی بوده من همینطوری از ایشون نمیگذرم. هر چه میتوانی ازش بگیر. نامه اعمال من خالیه. تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم « هر کسی (در روز جزا برای خودش) گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد.» 🌷 جوان هم رو به من کرد و گفت: این بنده خدا یک وقف انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می آید. او یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضا خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده میکنند. اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از او میگیرم و در نامه اعمال شما میگذارم تا او را ببخشی. با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه بخاطر یک تهمت؟! خیلی خوبه. بنده خدا این پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد، اما چاره ای نداشت. ثواب یک وقف بزرگ را بخاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. 🕌 برای تهمت به یک نوجوان یک حسینیه را که با اخلاص وقف کرده بودداد و رفت! اما تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی بخاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست میدهد، پس ما که هر روز و شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟! ما که براحتی پشت سر مسئولین و دوستان و آشنایان خودمان هرچه میخواهیم میگوئیم... 💫 باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: « کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناکی است...» امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرماید: هر کس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود، برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است. 📚ادامه دارد...
⤴️⤴️⤴️ ‌﷽ ‌♡صدقه 🌅 در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد یکی از روزها برای من خاطره ساز شد. چون در آن وضعیت ما به باطن اعمال آگاه میشدیم. 💢 یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را میفهمیدیم. چیزی که امروزه به اسم شانس بیان می شود اصلا آنجا مورد تأیید نبود بلکه تمام اتفاقات زندگی بواسطه برخی علت ها رخ میداد. 🚸 روزی در دوران جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاسهای روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسید، نمی دانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها خسته بودند و با اذیت کردن آنها را از خواب بیدار میکردیم! برای همین یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. شب دوم اردو بود که باز هم بقیه را اذیت کردیم و سریع برگشتیم چادر خودمان که بخوابیم. البته بگذریم از اینکه هر چه ثواب و اعمال خیر داشتیم بخاطر این کارها از دست دادم! ⛺️وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده! 😴 من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو برای خودم یک رختخواب قشنگ درست کرده بودم . چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچه ها می خواهد من را اذیت کند، لذا همینطور که پوتین پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم! 😲 یکباره دیدم حاج آقا ... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته و داد میزد: کی بود؟ چی شد؟ وحشت کردم سریع از چادر آمدم بیرون بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من رو اذیت کنن به حاج آقا گفتن که این جای حاضر و آماده برای شماست! 💓 اما لگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش! حاج آقا آمد از چادر بیرون و گفت: الهی پات بشکنه، مگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زد؟ 😪 اومدم جلو و گفتم: حاج آقا غلط کردم ببخشید. من با کسی دیگه شمارو اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکنه ضربه شدید باشه. خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده، شما برید بخوابید من میرم تو ماشین میخوابم فقط با اجازه بالش خودم رو بر میدارم. 🦂 چراغ برداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار داره! حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب رو کشتیم. حاجی نگاهی به من کرد و گفت: جون من رو نجات دادی، اما بد لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هم رفتم توی ماشین خوابیدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. 🥋 همان شب من در حین تمرین در باشگاه ورزش های رزمی پایم شکست. اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مامور بود که ترا بکشد. اما صدقه ای که آن روز دادی مرگ تو را به عقب انداخت! 🎞 همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. عصر همان روز خانم من زنگ زد و گفت: فلانی که همسایه ماست، خیلی مشکل مالی داره هیچی برا خوردن ندارن اجازه میدی از پولهایی که کنار گذاشتی مبلغی بهشون بدم؟ گفتم: آخه این پولها رو گذاشتم برا خرید موتور اما عیب نداره هر چقدر میخوای بهشون بده. جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت اما آن روحانی که لگد خورد ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را میخورد. ولی به نفرین ایشان پای توهم در روز بعد شکست. بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند: « کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق میکنند تجارت(پرسودی) را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست» ✨ یا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرموده اند: صدقه دادن هفتاد بلا از بلاهای دنیا را دفع میکند و صدقه دهنده از مرگ بد رهایی میابد. البته این نکته را باید ذکر کنم که من در آنجا مدت عمر خود را دیدم که چیز زیادی از آن نمانده بود. اما به من گفته شد که صدقات، صله رحم، نماز جماعت، و زیارت اهل بیت علیهم السلام و حضور در جلسات دینی و هر کاری که برای رضای خدا انجام دهی جزو عمرت حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می گردد. ♢ ادامه دارد... ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
4_5764885682296195613.pdf
2.15M
پیشنهاد دانلود....بسیار تأثیر گذار👌👌 ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
⚘﷽⚘ فهرست_1 توجه‼️ با لمس هشتک ها که فهرست بر اساس آنها تدوین شده است می توانید به سرعت به مطالب مورد نظرتان دسترسی پیدا کنید. فهرست در دست ویرایش است، از صبوری شما متشکریم. 🔺️ استاد 🔺️ 🔺️ (تندخوانی) توسط استاد دانلود کم حجم ۳۰ جزء قرآن کریم 🔺 ۳۰ جزء قرآن کریم استاد 🔺ترتیل استاد 🔺 🔺️دعای روز ماه مبارک رمضان 🔺️ 🔺️ سخنرانی دکتر 🔺 🔺 .pdf آیات قرآن کریم در شأن حضرت علی (علیه السلام) 🔺 🔺 استاد تقوی 🔺 🔺️ صفحه اول صفحه دوم افشار جرداق مسیحی 🔺️سلسله جلسات حجت الاسلام مهدوی_ارفع 🔺️ 🔺️ در قرآن 🔺️ 🔺️ 🔺️یک از قرآن 🔺️ از قرآن 🔺️ ی معروف به "یاعلیُّ یاعظیم" "یا علیُّ یا عظیم" سفارش شده بعد از نمازها در ماه مبارک رمضان ادخل علی اهل القبور 🔺 اثر دنیوی و اخروی بر نماز الله محمد تقی مجلسی محمد بهاری اکرم(ص) (عج) قرائتی الاسلام_قرائتی الاسلام عالی برخی از شب اول ماه 🔹 ماه رمضان 🔺️👇 💠 با نوای حاج مهدی سماواتی 💠 با نوای حاج میثم مطیعی 💠 دعای سحر با صدای آقای قهار 💠 فرزندان به روزه گرفتن👩🏻📿 # توصیه عالی از مرحوم الله_كشميرى برای ماه مبارک رمضان* گرفتن برای کدام بیماریها مفید است؟ 🔺️ بسیار زیبای قرآنی در قرآن 🔺️ 🔺️ 🔺️ گرافی ؟! ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
4_5764885682296195613.pdf
2.15M
پیشنهاد دانلود....بسیار تأثیر گذار👌👌 ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
🔴 من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم. یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم. ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه می‌خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست. من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آن‌ها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم. 📚 کتاب ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅ @nurossaghaleyn ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅
⚘﷽⚘ توجه‼️ با لمس هشتک ها که فهرست بر اساس آنها تدوین شده است می توانید به سرعت به مطالب مورد نظرتان دسترسی پیدا کنید. فهرست در دست ویرایش است، از صبوری شما متشکریم. 🔺️ استاد 🔺️ 🔺️ (تندخوانی) توسط استاد دانلود کم حجم ۳۰ جزء قرآن کریم 🔺 ۳۰ جزء قرآن کریم استاد 🔺ترتیل استاد 🔺 🔺️دعای روز ماه مبارک رمضان 🔺️ 🔺️ سخنرانی دکتر 🔺 🔺 .pdf آیات قرآن کریم در شأن حضرت علی (علیه السلام) 🔺 🔺 استاد تقوی 🔺 🔺️ صفحه اول صفحه دوم افشار جرداق مسیحی 🔺️سلسله جلسات حجت الاسلام مهدوی_ارفع 🔺️ 🔺️ در قرآن 🔺️ 🔺️ 🔺️یک از قرآن 🔺️ از قرآن 🔺️ ی معروف به "یاعلیُّ یاعظیم" "یا علیُّ یا عظیم" سفارش شده بعد از نمازها در ماه مبارک رمضان ادخل علی اهل القبور 🔺 اثر دنیوی و اخروی بر نماز الله محمد تقی مجلسی محمد بهاری اکرم(ص) (عج) قرائتی الاسلام_قرائتی الاسلام عالی برخی از شب اول ماه 🔹 ماه رمضان 🔺️👇 💠 با نوای حاج مهدی سماواتی 💠 با نوای حاج میثم مطیعی 💠 دعای سحر با صدای آقای قهار 💠 فرزندان به روزه گرفتن👩🏻📿 # توصیه عالی از مرحوم الله_كشميرى برای ماه مبارک رمضان* گرفتن برای کدام بیماریها مفید است؟ 🔺️ بسیار زیبای قرآنی در قرآن 🔺️ 🔺️ 🔺️ گرافی ؟! ┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅🍃🌼🍃┅┅┅