eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.3هزار دنبال‌کننده
829 عکس
881 ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقا اگر امکان داره برام دعا کنید بتونم امتحان هامو خوب بدم:)
داشتم تو گالری گوشیم چرخ میزدم برخوردم به این عکس. مربوط میشه به یه مادربزرگ مهربون و خوش رفتار که روز اربعین همین امسال مهمون ما بودن و با اجازه ازشون این عکس رو گرفتم. حیف بود با هم نبینیم😂☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
90 درصد دوستانی که فردا صبح آزمون دارن تو این حال قرار میگیرن😂 پ.ن:یکیش هم خودم😂
توضیح‌نمازشب﹞ ↲🌱نمازشب‌۱۱‌رڪعت‌است: 𝟏.چهارتانمازدورڪعتی؛به‌نیت‌نافله‌شب‌ -مانندنمازصبح! 𝟐.دورڪعت‌نمازبه‌نیت‌‌شفع -رڪعت‌اول:سوره‌حمد،توحیدوناس -رڪعت‌دوم:سوره‌حمد،توحیدوفلق 𝟑.یڪ‌رڪعت‌نمازبه‌نیت‌وتر -حمد،توحید«۳بار»،فلق‌وناس ↲🌱ودرقنوت‌نمازوترمی‌خوانید: -۷۰مرتبه‌،«استغفرالله‌ربی‌واتوب‌الیه» -استغفاربرای‌۴۰‌مومن«اللهم‌اغفر...نام‌مومن» -۳۰۰مرتبه‌،«الهی‌العفو» -۷مرتبه،«اللهم‌هذامقام‌العائذ‌بڪ‌من‌النار» ↲🌱وسپس‌بگویید: «رَبّ‌اغْفِرْلي‌وَارْحَمْني‌وَتُبْ‌عَلَيَّ‌اِنَّكَ‌اَنْتَ‌التّوابُ اَلْغَفُورُالرّحيم» ↲🌱تسبیحات‌حضرت‌زهراسلام‌الله‌علیها؛ ﹝نڪته✍🏻﹞ -اگروقت‌ڪم‌باشدمی‌توانیدتنهاشفع‌ووتررابخوانید واگرڪمتروقت‌داشته‌باشید‌تنهاوتررابخوانید. -ازنیمه‌شب‌شرعی‌به‌بعدمیتوانیدبخوانید. -چون‌نمازمستحب‌است‌میتوانیدنشسته‌بخوانید. -ازاذڪارقنوت‌نمازوترمیتوانیدبه‌دلخواه‌کم‌وزیاد ڪنید! التماس دعا 🙏🏻🌼
اعمال‌قبل‌از‌خواب (: (ص‌)فرمودند: پیش‌ از خواب..
شَهـادت، یعنی‌ وارد شدن‌ در حریمِ‌ خلوت الهی‌ و میهمان‌ شدن‌ بر سر سفره‌ی‌ ضیافت‌ الهی؛ این خیلی باعظمت است. - حضـرتِ‌آقا
00:00 الهم الرزقنا حرم حرم":)🥲❤️‍🩹
@ladaa_1 رفقا به اد فعال نیازمندیم هرکی شرایطشو داره بیاد پیوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30_ahd_01.mp3
1.82M
┏⊰✾🇮🇷✾⊱━─━┓ @Nurulsama ┗─━━⊰✾🇮🇷✾⊱┛
یه‌سلامم‌بدیم‌خدمت‌آقاجانمون؛ اَلسَلام‌ُعَلَیك‌یاصاحِب‌اَلعَصروَالزَمان..(:💚 السَّلامُ‌علیک‌یابقیَّةَ‌اللّٰہ یااباصالحَ‌المَهدی‌یاخلیفةَالرَّحمن ویاشریکَ‌القرآن ایُّهاالاِمامَ‌الاِنسُ‌والجّانّ‌سیِّدی ومَولایالاَمان‌الاَمان . . . 🌱
بِسْمِ اللَّهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ +به نام خدا، ايمان آوردم به خدا، و بر خدا توكل كردم... +خدای‌من
خدایا به بزرگی و جلال خودت امروز و تمام روز های دیگه رو پشتیبان بندگانت باش😊
۱) امروز تمام کارهای خوبم را هدیه میکنم به امام حسن عسکری (ع) ۲) فهرست ده تا از نعمتهای که دارم را می‌نویسم و دلیل شکرگزاری از آن را عنوان میکنم.. خدا از تو سپاسگزارم بابت خانه و سر پناهی که دارم، چون میتونم با خیال راحت زندگی کنم... خدایا شکرت که امروز هم به همه ما فرصت دادی زنده باشیم و زندگی کنیم خدایا سپاس ،که امروز همه چیز این جهان به نفع من رقم میخورد خدایا ممنونم که در دریای لطف و رحمت و فراوانی تو قرار دارم خدایا ممنونم بابت همسر و فرزندان و والدین خوبی که دارم ۳) هرجمله را با صدای بلند میخوانم و سه بار ،با حس عالی میگویم.... سپاسگزارم...الحمدلله ۴) امروز بابت سلامتی بدنم، پنج مورد از آنها را نوشته و سپاسگزاری میکنم.. خدایا بابت پاهایم که اولین وسیله حمل و نقل من هستن از تو ممنونم.. میتونیم ، درباره دستها و انگشتان، چشم ها .پوست .گوش ها .ناخن. زبان.بینی و....شکرگزاری کنیم.. میتونیم درباره اندام های داخلی بدن مثل قلب، کلیه معده, روده،مثانه, ریه ها، استخوانها ،رگها ،اعصاب و..... شکر گزاری کنیم.. ۵) امروز نام یک نفر از افرادی که با او رابطه بدی دارم را مینویسم ، سپس به خاطر سلامتی خودم، اون فرد را بخشیده و از ذهنم رها میکنم... فلانی...با اینکه تو به من بدی کردی ولی من تو را می‌بخشم و خودم را از انرژی منفی کینه و خشم ،رها میکنم.. ۶) شب قبل از خواب ، برای بهترین اتفاقات امروزم ، سپاسگزاری میکنم... میشه این تمرین با مناجات یا اسماء الحسنی ، همراه باشه... ۷) امروز بعد یکی از نمازهایم، یا هر تایم دیگه ای، به سجده رفته و شکر الهی را به جا می آورم.. چهار بار صبح و چهار بار شب میگویم.... الحمدلله رب العالمین ۸) امشب که شب جمعه ست، به زیارت امام حسین( ع) میرویم.. سه بار رو به قبله و دست به سینه میگویم السلام علیک یا ابا عبدالله ..... ۹)حضرت رسول اکرم (ص) نقل فرمودند: قسم به آن خدایی را که من را مبعوث فرموده، هرکسی این دعا را همراه خود داشته باشد یا در دکان و یا در منزل خود گذارد فقر او به ثروت و وسعتِ رزق و روزی مبدل شود. (ان شاء الله) برای جریان نعمات و حال خوبتون به دیگران، این فایل رو برای چند نفر دیگه از آشنایان تون ارسال کنین و اونها رو به چله دعوت کنین...
لذت آنچه را که امروز داری ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴چيز را هرگز فراموش نكن: به همه نمی‌توانى كمك كنى... همه چيز را نمی‌توانى عوض كنى... همه تو را دوست نخواهند داشت... همه را نمی‌توانى راضى نگه دارى... پس آنطور كه خودت دوست دارى زندگى كن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- من می‌خوام نزدیک‌ترین فرد به حضرت زهرا [ سلام‌الله‌علیها ] باشم !! + استاد شجاعی .
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
#رمان_عشق_پاک #پارت130 بعد از خوردن صبحانه میز رو جمع کردم و خونه هم تمیز کاری نیاز نداشت و حسابی ح
بالاخره وسیله ها رو چیدم و اومدم بلند بشم که دیدم یه نفر دم در اتاق ایستاده جیغ بلندی کشیدم که محسن بلند زد زیر خنده و گفت _منم بابا یه رحمی به گوش من بکن _محسن خیلی بدی _دیگه چرا؟! _ترسیدم خب! _خب چیکار کنم که هی نترسی _وقتی میای یه صدایی بده مثلا یاالله یا هرچی _باشه مثلا خوبه هروقت اومدم خونه داد بزنم زن کجایی؟ بیا که آقاتون اومده بلند خندید گفتم _نه خواهش میکنم هرچی میخوای بگی بگو اما زن نگو _باشه میخوای از اول تکرار کنیم؟! _اوم بدم نمیاد محسن رفت دم در و دوبار اومد سمت اتاق و ایندفعه با خنده گفت _عیال کجایی؟! _محسنننننننن؛! _عههه چیشد؟! دیگه نگفتم زن که:)) _از عیال هم بدم میاد _خب بگم منزل؟! _نخیر بگو همسرم عزیزم خانمم _نه من فقط میتونم بگم زن،عیال،منزل خودت انتخاب کن کدومش؟! _حالا بهت میگم بیا تو حیاط تا بگم کدوم؟! _براچی حیاط مگه اینجا چشه؟! _گرممه بیا بیرون تا بگم محسن دنبالم اومد توی حیاط همین که پاشو گذاشت شیر آبو باز کردم و گرفتم طرفش _حسناااا باشه باشه خب همسرم عزیزم خانمم خوبه؟! آب نپاش جون اون شوهرت _ادامه بده _آبو بگیر اون طرف تا ادامه بدم همینجور میدویید دور حیاط و منم دنبالش اومد جلو و شلنگ رو ازم گرفت و گرفت طرفم و حسابی تلافی کرد
هر دو حسابی خیس شده بودیم و سردمون شد و رفتیم تو خونه و اماده شدیم تا بریم خونه خاله چادر رنگیمو سرم کردم و آماده شدیم تا بریم پایین محسن درو بست و زنگ خونه خاله رو فشار داد بعد از کمی مکث در خونه باز شد و رفتیم داخل خاله اومد دم در استقبالمون و حسن آقا هم کنارش ایستاده بود رفتیم جلو و بعد از دست و روبوسی وارد خونه شدیم خاله چادر و روسری پوشیده بود تعجب کردم که چرا حجاب کرده همه بهش محرمن رفتم توی اتاقی که قبلا از محسن بود و الان فقط تخت و کمدش مونده چادرمو عوض کردم و رفتم بیرون که زنگ خونه خورده شد محسن رفت و درو باز کرد و علی گفت _آبجی حسنااااا ماییم با وجود اینکه دیشب دیده بودمشون اما دلم حسابی براشون تنگ شده بود رفتم جلو و علی رو بغلش کردم و بوسیدمش که مامان و فاطمه و اومدن داخل بعد از بغل و بوس پرسیدم _بابا کجاست پس؟! مامان گفت _الان میان برو چادرتو سرت کن _چراااا؟! _خاله بهت نگفت؟! _نه _شوهر فاطمه و مامان باباش هم دعوتن _عهههه سریع رفتم سمت اتاق و چادرمو سرم کردم
مهمونی تموم شد و کمک خاله مامان خونه رو تمیز کرد و رفتن من و محسن هم یکم نشستیم و بعد رفتیم خونه خودمون دیگه شب شده بود خاله هرچی اصرار کرد شام بمونیم قبول نکردیم دلم میخواست اولین شام رو حداقل خونه خودمون بخوریم حالا که قراره دیگه تا دو هفته بریم مسافرت رفتیم خونمون و محسن رفت تا یکم استراحت کنه و منم رفتم سمت آشپزخونه حالا بازم خداروشکر آشپزیم خوب بود و از ۱۵ سالگیم مامانم یادم داده بود تصمیم گرفتم قرمه سبزی درست کنم هرچند که دلم نمی اومد دست به وسیله های نو خونم بزنم اما خب چاره چیه دیگه اول و اخر باید استفاده بشن!:). یه دونه ماهیتابه کوچیک دم دستی هامو برداشتم و سبزی ها رو توش تفت دادم تا حسابی پخته بشه مشغول پختن غذا بودم و با تموم عشقم داشتم آشپزی میکردم از اینکه محسن قراره اولین دست پختمو بخوره تموم تلاشمو کردم تا خیلی خوشمزه بشه میدونم که محسن عاشق قرمه سبزیه :)) دیگه هم برنج پخته شده بود هم خورشت هنوز داشت پخته میشد! محسن از اتاق اومد بیرون و با خنده گفت _به به این بوی خوب از کجا میاد از خونه ماست؟! _چرا میخندی دلتم بخواد! _دلم که خیلی میخواد نگفته بودی از این کارا هم بلدی! _دیگه هرچیزیو که نباید گفت باید دید اینجاست که میگن به عمل کار بر آید به سخنرانی نیست آقا محسن بلهههه:)
محسن اومد جلو و در قابلمه رو برداشت و گفت _به به رنگ رخساره خبر میدهد از سِرِ درون آخ که گشنم شد :)) دیگه خورشت هم اماده شده بود و حسابی جا افتاده بود برنج رو با زعفرون تزئین کردم و گذاشتم سر میز که محسن گفت _نه خورشت با من دیگه محسن خورشت هم ریختو کنار غذا ترشی و مخلفات دیگه هم گذاشتم و نشستیم و مشغول خوردن شدیم محسن اولین قاشق رو که گذاشت دهنش کلی تشکر کرد و گفت که خیلی خوشمزه شده خیلی خوشحال شدم از اینکه محسن از غذا خوشش اومده غذا رو خوردیم و رفتم ظرف ها رو بشورم که محسن گفت _منم میام کمککک _نه خودم میشورم چیزی نیست _نه نشد دیگه برو کنار که اومدم ظرف ها رو کفی میکردم و محسن آب میکشید _حال میکنیا انقد آقاتون هواتو داره ها! _بلههههه پس چی دست آقامون درد نکنه _اره واقعا دست آقای زحمت کشتون درد نکنه چقدر مرد خوبیه _اره فقط یکم زیادی اعتماد به نفسشون بالاس _اصلا از همینه که از اقاتون خوشم میاد _نه نه نشد دیگه من رو اقامون غیرتیما فقط من باید ازش خوشم بیاد نه کسی دیگه ای محسن خندید و گفت _باریکلاااااا دیگه آبکشی تموم شده بود و دستشو شست و نگاهی بهم کرد و کفا رو برداشت و زد روی صورتم و فرار کرد داد زدم و گفتم _محسننننن حیف که دستم به چیزی بند نیست و دلم به حال جهیزیم میسوزه واگرنه همین‌جا خیست میکردم میخندید و گفت _خب خداروشکر