eitaa logo
آموزش کودکان ام ابیها
87 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
739 ویدیو
77 فایل
برنامه هفتگی گروه: ✅شنبه: آموزش ریاضی ✅یکشنبه: پخش شعر ✅دوشنبه: آموزش فارسی ✅سه شنبه: آموزش زبان انگلیسی، آموزش حروف الفبا ✅چهارشنبه: ایده کاردستی و آموزش نقاشی ✅پنج شنبه: کلیپ حفظ سوره ✅جمعه: ورزش ادمین: @chf8r46g
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃انس با قرآن 💥آیات زندگی💥 🌼 إنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها🌼 🍃اگر نیکی و احسان کردید به خود کرده‌اید و اگر بدی و ستم کردید باز به خود کرده‌اید.🍃 ✨آیه ۷ سوره اسراء ✨ ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_7677584203.pdf
2.06M
: 🌸کدوی قل قله زن : 🌼از افسانه های کهن ایران 🌸پی دی اف(کیفیت بالا) 🌼(کتاب قصه تصویری)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 روز جمعه جمعه ها با صلوات تو می رسی به حاجات دعا دعا، دعا کن خدا رو تو صدا کن خدا ظهور آقا نزدیکتر بفرما 🌸 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐐 بز زنگوله پا در روزگاران دور در روی تپه ای زیبا در نزدیکی جنگل کلبه کوچکی بود که در آن خانم بزی و سه بزغاله اش زندگی می کردند. اسم بزغاله ها شنگول و منگول و حبه ی انگور بود. اتفاقا در نزدیکی آنها هم یک گرگ بد جنس و ناقلایی زندگی می کردو هر چند گاهی آنهارا اذیت می کرد، یک روز صبح زود خانم بزی آماده شد تا به صحرا برود و برای بچه ها علف تازه بیاورد، پس رو کرد به بزغاله ها و گفت: مبادا در روی کسی جز من باز کنید چون گرگ بدجنس همین نزدیکی هاست وممکن است به شما صدمه بزند پس حسابی حواستان را جمع کنید، بچه ها هم به مادرشان قول دادندو مادر به راه افتاد. گرگ بدجنس وقتی دید خانم بزی از خانه بیرون رفته و دور شده است با خود گفت: "چه خوب می روم و بزغاله هارا گول می زنم و می خورم" باعجله خودرا کنار خانه ی خانم بزی رساند و در زد و گفت: سلام بچه ها منم مادرتان کجایی شنگول من منگول من حبه انگور من ؟ زود دررا باز کنید برایتان غذا آورده ام. بزغاله ها خندیدن و گفتند اولا که مادر ما تازه رفته و دوم اینکه صدای مادر ما به این کلفتی و زشتی نیست بله تو آقا گرگه هستی و آمدی ما را گول بزنی وبخوری بدان ما در را باز نمی کنیم. گرگه که فهمید بچه ها او را شناخته اند رفت و کمی ترشی خورد تا صدایش نازک شود و دوباره برگشت و در زد و با صدای نازک گفت: سلام بچه ها منم مادرتان غذا آوردم برایتان، کجایی شنگول من، کجایی منگول من، کجایی حبه انگور من؟ اما بزغاله ها بازهم شک داشتند و گفتند: اگر واقعا مادرم هستی دستت را از زیر در نشان بده ببینیم وقتی دست سیاه گرگ را دیدند و فریاد زدند: ای گرگ بدجنس از اینجا دور شو ما در را باز نمی کنیم. گرگ دوباره نا امید شد فکری به ذهنش رسید با خود گفت بهتر است به آسیاب بروم و دور از چشم آسیابان کمی آرد بردارم و به دستانم بمالم شاید بتوانم بزغاله هارا تا قبل از آمدن مادرشان گول بزنم و بخورم و همین کاررا انجام داد. برای بارسوم به سراغ بزغاله ها رفت و در زد و با صدای نازک و مهربان گفت:سلام بچه ها منم خانم بزی مادرتان غذا آوردم برایتان، کجایی شنگول من؟ کجایی منگول من؟ کجایی حبه انگور من؟ زودی دررا باز کنید که خیلی خسته ام. بزغاله ها کمی فکر کردند و چون اطمینان نداشتند گفتند: "اگر راست می گویی پاها یت را از زیر در نشان بده وقتی پاهای زشت و سیاه آقا گرگه را دیدند فریاد زدند:" نه ،نه، تو مادر ما نیستی تو گرگ بدجنسی زود از اینجا دور شو". بار دیگر گرگ بدجنس رفت و پاهایش را حنا مالید و دوباره برگشت در خانه خانم بزی را زد و گفت: منم بز زنگوله پا مادرتان غذا برایتان آوردم، کجایی منگول من؟ کجایی شنگول من؟ کجایی حبه انگور من؟ غذا از صحرا برایتان آوردم در را باز کنید، بعد دستها و پاهایش را از زیر در به بزغاله ها نشان داد این دفعه بزغاله ها باورشان شد و در را باز کردند. گرگ بدجنس تا در باز شد فریاد زد و پرید وسط خانه بزغاله ها که فهمیدن گول خوردند فریاد زدند و به کناری فرار کردند و هرکدام خودرا در جایی قایم کردند. .شنگول داخل بخاری دیواری رفت و منگول زیر میز رفت و حبه انگور داخل ساعت دیواری قایم شد. ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄