eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
830 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقیقتا خیلی دلم میخواست منم شب اربعین تودسته ی آقای ستوده ، بین الحرمین باشم :)💔 @One_month_left
الان‌دقیقااونجاییم‌که‌ستوده‌میگه! رسیده‌کاردبه‌استخونم،ببین‌توهق‌‌هق‌م بنداومده‌زبونم💔🫠((: .. @One_month_left
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی… صلی الله علیک یا ابا عبدالله @One_month_left
+سخت میگذره.? -آره سخت میگذره واسه یه بیچاره سخت میگذره آخ اربعین رفته ها میدونن بی کربلا داره سخت میگذره ‌...💔
+یه نگاهی هم به ما بنداز ابی عبدالله _ما بی تو خسته ایم +ما بی تو بیچاره ایم @One_month_left
دکتر؛ دلم‌گرفته،به‌جایِ‌دوای‌قلب.. یک‌اربعین،پیاده‌به‌سوی‌کربلا تجویزکن..♥️:) @One_month_left
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه ی بستن چفیه برای در امان ماندن از گردو غبار و آفتاب در هنگام پیاده روی 
@One_month_left
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
_ #حسین_جانم #استوری @One_month_left
تمام‌من‌درگیردوست‌داشتن‌توست واین‌دلچسب‌ترین‌‌دل‌مشغولی‌دنیاست آقایِ‌ابا‌عبدالله . .
1403052021.mp3
9.23M
شور | شیرین تر از بغل مادر حرم حسین @One_month_left
هدایت شده از محبین
«آسیب های احساسی دختران»۳ -بعد از تموم شدن رابطه عذاب وجدان رو چی کار کنم؟ -مجازات خدا در این دنیا برای ارتباط با نامحرم چیه؟ امشب راس ساعت ۲۲ در کانال محبین اگر یک نفر به واسطه شما دعوت بشه و با خوندن این محفل به آگاهی کامل برسه قطعا در ثواب تاثیر گذاری شریک خواهید بود. https://eitaa.com/joinchat/646971555C4afc13efcd
بھ‌وقـت‌عـٰاشـقـے20:00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
امام رضا🫀
نفری ۳ صلوات ۳ سوره توحید و یک آیة‌الکرسی‌ برای امام زمان بفرستید
شب جمعست شادی روح شهدا صلواتی عنایت کنید❤️‍🩹:))
💚به-وقت-سوره واقعه💚 معجزات حیرت آور واقعه: 💚هرکسی به بهشت و صفات آن مشتاق است باید (سوره واقعه) را بخواند. 💚هر کسی واقعه را هر شب پیش از آنکه بخوابد، بخواند خداوند را در حالی ملاقات میکند که صورتش مثل ماه میدرخشد. 💚هر کسی هر شب جمعه آن را بخواند خداوند او را دوست دارد. 💚هر کسی بعد نماز عشا بخواند رزق او فزونی یابد. 💚هر کسی واقعه را بخواند از غافلان نخواهد بود. 💚هر کسی واقعه را بخواند در دنیا سختی و فقر و آفتی از آفات دنیا نبیند. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿١﴾ لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ ﴿٢﴾ خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿٣﴾ إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجًّا ﴿٤﴾ وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿٥﴾ فَکَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا ﴿٦﴾ وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلاثَةً ﴿٧﴾ فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿٨﴾ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿٩﴾ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿١٧﴾ بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ﴿١٨﴾ لا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنْزِفُونَ ﴿١٩﴾ وَفَاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾ وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢٤﴾ لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾ إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾ وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿٢٨﴾ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿٢٩﴾ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿٣٠﴾ وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ ﴿٣١﴾ وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ ﴿٣٢﴾ لا مَقْطُوعَةٍ وَلا مَمْنُوعَةٍ ﴿٣٣﴾وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ﴿٣٤﴾ إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ﴿٣٥﴾ فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا ﴿٣٦﴾ عُرُبًا أَتْرَابًا ﴿٣٧﴾ لأصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٣٨﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿٣٩﴾ وَثُلَّةٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿٤٠﴾ وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿٤١﴾ فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ ﴿٤٢﴾ وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ﴿٤٣﴾ لا بَارِدٍ وَلا کَرِیمٍ ﴿٤٤﴾ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ ﴿٤٥﴾ وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ ﴿٤٦﴾ وَکَانُوا یَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٤٧﴾ أَوَآبَاؤُنَا الأوَّلُونَ ﴿٤٨﴾ قُلْ إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ﴿٤٩﴾ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿٥٠﴾ ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ﴿٥١﴾ لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿٥٢﴾ فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿٥٣﴾ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿٥٤﴾ فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿٥٥﴾ هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿٥٦﴾ نَحْنُ خَلَقْنَاکُمْ فَلَوْلا تُصَدِّقُونَ ﴿٥٧﴾ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿٥٨﴾ أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿٥٩﴾ نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ﴿٦٠﴾ عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لا تَعْلَمُونَ ﴿٦١﴾ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأولَى فَلَوْلا تَذَکَّرُونَ ﴿٦٢﴾ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤﴾ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ﴿٦٥﴾ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿٦٦﴾ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿٦٧﴾ أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿٦٨﴾ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ﴿٦٩﴾ لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلا تَشْکُرُونَ ﴿٧٠﴾ أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿٧١﴾ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿٧٢﴾ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ ﴿٧٣﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٧٤﴾ فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧٥﴾ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧٦﴾ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾ لا یَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٨٠﴾ أَفَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾
وَتَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ ﴿٨٢﴾ فَلَوْلا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿٨٣﴾وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ ﴿٨٤﴾ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥﴾ فَلَوْلا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٨٧﴾ فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿٨٨﴾ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ ﴿٨٩﴾ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩٠﴾ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ ﴿٩١﴾ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ ﴿٩٢﴾ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ ﴿٩٣﴾ وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ ﴿٩٤﴾ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ ﴿٩٥﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿٩٦﴾
هدایت شده از محبین
«همسفر مجازی ما باش» -روایت گری مسیر مشایه -از زاویه دوربین ما به طور ویژه نجف،مسیر مشایه و کربلا رو ببینید -انجام اعمال زیارتی به نیابت از شما اگر نشد که بیاید کربلا با ما کربلایی بشید برسون به دست کسایی که جاموندن!!❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/646971555C4afc13efcd
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 لیوان آب رو به طرفم گرفت و تشکر کرد . لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشتم و روی تخت نشستم . زینب رو به خودم تکیه اش دادم و سرش رو روی سینه ام گذاشتم . روی سرش رو بوسیدم و ناراحت گفتم : خانومم،فدات بشم ، چرا اینقدر خودتواذیت میکنی؟ تورو خدا آروم باش . زینب اگه خدایی نکرده ،زبونم لال ، یه بلایی سرت بیاد ، اونوقت رضات چیکار کنه؟ تا اینو گفتم زد زیر گریه و سرش رو بیشتر توی سینه ام فرو کرد . دوباره سرش رو بوسیدم و دستم رو روی موهاش کشیدم . سرم رو روی سرش گذاشتم . خواستم کمی آروم بگیره ، گرچه که میدونستم دل زینب ِمن آروم نمیشه ! کمی که گذاشت از خودم جداش کردم . دستم رو دو طرف صورتش گذاشتم و با انگشت شست ، اشک هاش رو پاک کردم. صورتش رو بوسیدم و با همون لحن ناراحت گفتم : خانومم،بگیر بخواب سردردت خوب بشه . چشم های تیله ایش رو به چشم هام دوخت. از چشم هاش کلمه های زیادی میباریدکه نمیتوانست به زبون بیاره . آروم خم شدم و چشم هاش رو بوسیدم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 آروم از بازو هاش گرفتم و روی تخت خوابوندمش . لبخندغمگینی بهش زدم و از روی تخت بلند شدم . به سجاد نگاه کردم که لبه ی تخت خوابش برده بود . دست انداختم زیر گردن و پاهاش و روی دست بلندش کردم و صورت ِقشنگش رو بوسیدم . زینب: بزارش تو بغلم سجاد رو توی بغل زینب گذاشتم و آروم گفتم: مواظب باش یک وقت به شکمت لگد نزنه زینب سرش رو تکون داد . به سمت ساک رفتم و لباس هام رو آماده کردم و به حموم رفتم . داشتم لباس هام رو میپوشیدم که متوجه صدای گریه ی زینب شدم. کلافه نفسم رو بیرون دادم و به کارم سرعت دادم و سریع لباس هام رو پوشیدم و از حموم بیرون رفتم . چادر نماز سرش بود و رو به قبله روی سجاده نشسته بود و از ته دل گریه میکرد . به سمتش رفتم . متوجه حضورم شد . ناراحت کنارش نشستم و گفتم : زینب ، بسه دیگه چقدر گریه میکنی؟ حیف این چشما نیست؟؟ حیف این مروارید ها نیست که برای من بی ارزش هدرشون میدی؟چقدر گریه میکنی؟ آروم باش دیگه ! به گریه اش ادامه داد . ناراحت نفسم رو از سینه بیرون دادم و کمی خم شدم و سرش رو به سینه گرفتم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 سرش رو بیشتر توی سینه ام فرو کرد و شدت گریه اش هم بیشتر شد . مدتی که گذشت با لحن آرومی گفتم : خانومم،قشنگم؛بسه دیگه عزیزم . سرش رو از سینه ام بلند کرد و با هق هق گفت: من ... من ... یه ... یه خواب دیدم - چه خوابی دیدی عزیزدلم؟ با همون هق هق گفت : امام رضا ... امام رضا اومد تو خوابم ... بهم گفت گریه اش شدید شد و بعد از چند ثانیه ادامه داد: مگه رضا رو نسپردیش به من؟ پس بزار بره ... عمه ام خواسته که رضا جز مدافع های حرمش باشه با این حرف زینب ، یک لحظه احساس کردم نفسم بند اومد . دوباره حرف هاش رو تو ذهنم مرور کردم ... حضرت زینب خودش خواسته که من مدافع حرمش باشم !!!! امام رضا اومد ضامنم شد !!! بی هوا بلند زدم زیر گریه . صدای گریه ی زینب هم بالا رفت . از صدای گریه امون سجاد از خواب بیدار شد و شروع به گریه کردن کرد . سریع بلند شدم و به طرفش رفتم و بغلش کردم و آروم تکونش دادم . اشک هام بند نمی اومد . دلم میخواست با صدای بلند گریه کنم ولی اینجا نمیشد ! سجاد که خوابش برد دوباره روی تخت گذاشتمش. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب از شدت گریه بی حال سرش رو به تخت تکیه داده بود و فقط صدای هق هق اش می اومد . صورتم رو پاک کردم و به طرف یخچال رفتم . بطری آب رو از یخچال بیرون آوردم . یک لیوان برداشتم و آبش کردم و به سمت زینب رفتم . آروم کنارش نشستم وباصدای گرفتم  گفتم : خانومم ، بیا یکم آب بخور آروم سرش رو به طرفم چرخاند . لیوان آب رو به دستش دادم . زینب کمی از آب خورد و لیوان رو روی میز کنار تخت گذاشت . -زینبم،آماده شوبریم حرم . آروم سرش رو تکون داد . آنقدر گریه کرده بود که نایی برای حرف زدن نداشت . کمکش کردم بلند بشه . دوتایی آماده شدیم و به طرف حرم راه افتادیم . تا به حرم رسیدیم و گنبد امام رضا رو دیدیم ، چشمه ی اشکمون جوشید . توی حرم ، رو به روی قسمت ورودی زنانه ایستادیم . با بغضی که سعی در کنترل کردنش داشتم گفتم: عزیزم ساعت دو بیا صحن انقلاب ، التماس دعا آروم پلک هاش رو به تائید روی هم گذاشت و به سمت حرم رفت . بعد از اینکه ضریح رو زیارت کردم،نزدیک ضریح یک گوشه ای رو گیر آوردم و اونجا نشستم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
‏‌‌میگفت:جاموندی‌ازکربلا نگران‌نباش‌خیالت‌راحت‌باشه مادرهمیشه‌سهم‌بچه‌اش‌که‌نیومده‌رو کـنار مـیذاره‌بیشترازسهمش‌هم‌کنارمیذاره:) @One_month_left