eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
830 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 پاشدم دست و صورتم شستم زینب صبحانه آماده کرده بود اونو خوردم و رفتم آماده شدم سر آیینه داشتم موهام شونه می کردم زینب: من امادم بریم؟ -یه دیقه وایسا زینب: واااای از دست این مو هات میکنمشونا بیا بریم -بچه چقدر غر میزنی آخه بیا بریم رسوندمش دانشگاه خودمم رفتم سرکار -زینب راستی برای چهارشنبه هتل گرفتم وسایل هارو جمع کن و آماده باش زینب: عه باشه -زینب ساک هارو بستی؟ زینب: آره بستم - خب پس بده ببرم بزارم تو ماشین ، خوراکی هم گرفتم زینب: چیپس گرفتی؟ -بله زینب: آخ جون فردا.بعد نماز صبح اماده شدیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم زینب تا ساعت ۱۰ خواب بود ۱۰ هم یه جا نگه داشتم صبحانه خوردیم بعد دوباره راه افتادیم زینب: راغب بزارم؟ -کشتی منو با این راغب ، بزار زینب: خواننده مورد علاقمه ها -عه زینب: خیلی دوست دارم ببینمش -آهااان زینب: حیف هزینش زیاده -صحیح ادامش؟ زینب: تموم شد -درست زینب آهنگ های راغب گذاشت ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست.▪️