💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_ششصد_سی_و_هفتم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
نخواستم تو این راه برات مانع باشم به جای همراه ! به این فکر کردم که مردم اونجا که در بی امنیتی به سر میبرن،به کمک های شما احتیاج دارن ! شنیده بودم که تروريست های وهابی قبر حجر بن عدي رو شکافتن و باقيمانده پيکرش روهم به محل نامعلومي فرستادن ، وقتی اینوشنیدم خیلی ترسیدم ! و به این فکر کردم که این هیولا ها اگر دستشون به پیکر حضرت زینب «س» بخوره باهاش چیکار میکنن !
چند ثانیه سکوت کرد و پلک هاشو روی هم گذاشت و با بغض گفت : خدامنوببخشه که میخواستم جلوی همسری که حضرت زینب «س» برای دفاع از حرمش انتخابش کرده رو بگیرم !
جلوی همسری که میخواد از اهل بیت،اهل بیتی که همه چیزشون رو برای ما دادن،دفاع کنه !
چشم هاش رو باز کرد و به چشم هام خیره شد و گفت : رضا من به انتخابی که کردم ، به شریک زندگی ای انتخاب کردم ، از ته دل افتخار میکنم !
شریک زندگی من همونی هست که اهل بیت نگاه ویژه بهش دارن !
همونی که فقط دم از امام حسین «ع» و اهل بیتش نزد ، چندین سال پای ثابت علم و روضه ی امام حسین «ع» بود و وقتی هم پاش افتاد که برای دفاع از اهل بیت بره،باشجاعت توی این راه قدم گذاشت. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️