eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
129 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب : چی؟ قضیه ی روانی بودن سارا رو براش تعریف کردم . زینب : عجب ؛ اگه ای کاش زودتر می فهمیدم بعد میدادم اون نوشیدنی رو خودش بخوره،اینجوری همچی بهتر بود ، یک دنیااا و ملت از شرش خلاص میشدنننن حیفففف خندیدم : حیففف چاییم رو برداشتم و یک قلپ ازش خوردم و گفتم : این آدم خیلی به شدت خطرناک هست ، میدونم که این تا کار خودش رو نکنه دست از سر ما بر نمیداره بلخره اون روانی هست و هیچ چیز دست خودش نیست لیوان چایی رو توی سینی گذاشتم و به طرفش برگشتم و گفتم : ببین زینب ، من میخوام خودمون رو و خیلی های دیگه رو از دست این بیمار خلاص کنم تا خدایی نکرده مشکلی پیش نیاد! ببین ، هر موقعیتی پیش اومد ، و به هر نحوی ، من میخوام این کار رو انجام بدم و از تو میخوام که مانع من نشی و کمکم کنی ؛ باشه؟ زینب سرش رو تکون داد و گفت : باشه لبخندی زدم و گفتم : راستی ! برای آخر هفته میخوام از صبح بریم بیرون ، برنامه هات رو راست و ریست کن سجاد با خوشحالی دست هاش رو بهم کوبید و گفت : اخخخ جوووننن ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️