eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
130 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 الانم آقا رضا به خاطر پول و امکاناتی که دارن میدن داره میره جنگ ! داره از زن و زندگی و بچه اش میگذره پول همینه ، آدم به خاطرش هر کاری میکنه حتی به قیمت بی پدر شدن بچه هاش مامان : سمیه بفهم چی میگی ... عمه باز وسط صحبت مامان پرید و گفت : تو بفهم چی میگی ! همش تقصیر این زنیکه هست .. فاطمه : عمه احترام خودتونونگه دارید لطفا، اگه زینب چیزی نمیگه داره بهتون احترام میزاره .. عمه: احترام؟؟؟ اصلا ببین بلده بعد ازش حرف بزن !! این دختره دستی دستی زندگی رضا رو داره داغون میکنه !! رضا داره به خاطر این میره ، که بهش پول و امکانات بدن اونم بیاد بریزه تو شکم این خانوم ؛ ببینم بفرستیش آخر جنازه اشوبرامون بیارن خوبه؟ آره دیگه اصلا هدفت همین بوده که زندگیشو نابود کنی دیگه بیشتر از این جایز ندیدم که به حرف هاشون گوش بدم . تا وارد هال بشم ، زینب خطاب به عمه گفت : میخوام شما ی لطفی کنید،همین الان من هزار دلار بهتون میدم شما برید شوهرتون رو بفرستید توی جنگ و شهید بشه من همه اش رو میدم به شما ؛ اونوقت میخوام ببینم شما حاضرید بدون شوهرتون،با بچه هایی که جونشون به جون باباشون بسته است و حالا دیگه نیست ، توی یک قصر زندگی کنید؟ الان شما براتون شوهرتون مهم تره یا پول؟ ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️