eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
131 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 مامان و امیر علی اومدن نشستن پیش ما بعد مامان به نیایش گفت بره چایی بیاره مامان: رضا فاطمه می خواد تو و زینب دعوت کنه خونشون کی باشه بهتره؟ - دستش درد نکنه والا نمی دونم هر موقعه خودش دوست داره و می تونه مامان: خودش گفت فکر کنم بعد جشن عقدشون بهتره حالا بازم از تو بپرسم -خب پس دیگه همون بعد جشن عقد مامان: یه شبم ما باید دعوتش کنیم ، مامانیتم گفت اونم می خواد تو و زینب دعوت کنه مامان جونتم همین طور -یا خدا کلا یه هفته مهمونی هستیم بعدم خندیدم مامان: آره دیگه ، جشن عقد هم از اول هستید دیگه؟ چون دیگه کاری ندارید -فکر کنم زینب میره آرایشگاه مامان: آهان حواسم نبود اصلا ، عکس هاتون کی چاپ میشه؟ -هفته دیگه شنبه مامان: آهان نیایش چایی رو آورد چایی رو خوردیم اذان گفتن امیر علی: داداش بیا ما بهت اقتدار کنیم یه نماز جماعت بخونیم امیر حسین و نیایش و ستایش: ارهه راست میگه تورو خدااا... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️