eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
828 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 کمی گذشت که گفتم : مامان مامان : جانم؟ -جانت سلامت ؛ میگم مامان اگه یه وقت توفیق شهادت پیدا کردم ، مبادا .. با صدای بعضی اش گفت : چشم پسرم ، چشم ، نه شیون نه ناله نه فریاد نه خودزنی! حواسم هست که خون پسرم از خون شش ماهه امام حسین ، رنگین تر نیست! حواسم هست عزیزم .. سرم رو از روی پاهاش بلند کردم . به چشم های مامان نگاه کردم و گفتم : مامان ، حتی دوست ندارم مشکی بپوشی! نه شما نه ابجیا و نه زینب! بهتر از هرکس میدونی مامان ، میدونی که شهادت مرگ نیست ، زندگیه .. و اینم میدونی که شهادت برای من عزا نیست و جشنه! عاقبت بخیری مگه بده که بخوایم مشکی بپوشیم؟ مامان : نه عزیز مادر .. نه .. اونم به چشم دوباره دستش رو بوسیدم و گفتم : قربون چشم هات برم خدانکنه ای زیر لب زمزمه کرد . فردا شب آقا محمد اینا اومدن خونمون . وقتی میخواستم خبر رفتنم رو.بهشون بدم ، زینب گفت : بابام عمرا قبول کنه و بزاره تو بری! -چرا؟ زینب: چون بابام میگه اگه حال زینب با رفتنت بد بشه نمیزارم بری لبخند زدم : ان شاء الله حضرت زینب (س) خودش همه چیز رو درست میکنه ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️