eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
130 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 سکوت کرد . فرصت و غنیمت شمردم ، میخواستم تا جایی که می شه صیغه نخونیم . برای اینکه وقت رو تلف کنم تا شاید اتفاقی بیفته گفتم : برو روی تخت  بشین فعلا تا آروم بشی سارا : باشه قبول! همین الان می خونی! به طرفش برگشتم و گفتم : باشه! فعلا بیا بشین درباره ی مهریه ... توی صحبتم پرید و گفت : این چرت و پرتاچیه؟ مهریه می خوام چیکار اصلا من مهریه ام رو میبخشم! فقط بیا این صیغه لعنتی رو بخون و تمومش کن! دلم برای ... از جو پیش اومده حالم داشت بهم می خورد. حدس زدم چی میخواد بگه به همین خاطر وسط صحبتش پریدم و با حال بدی که داشتم گفتم : باشه! بیا بشین حداقل ، سرپا که نمیشه سارا : نه اینجا نه! باید بریم توی بالکن و جلوی مردم بخونی بهت زده سرم رو بلند کردم . بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: بیرون چرا؟ به مردم چه ربطی داره؟ بیا همین جا ... باز فریاد زد : همین که گفتم!!! مگه نمیگی نمیخوام بی سر و صدا باشه؟؟ الان بیرون همه ی مردم جمع ان !! چشم هام رو بستم و آروم زیر لب گفتم : لعنت بر دهانی که بی موقعه باز شود! لعنت!! ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️