💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_پانصد_نوزدهم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
تک خنده ای کرد و گفت : یه روز سر سجاد بودم داشتم گریه میکردم، سجاد اومد گفت چی شده ، بهش گفتم دلتنگم،اونم شروع کرد این مداحی رو برام خوند .
انگار نه انگار چهار سالشه،هرچی مداحیه حفظ کرده .
لبخندی زدم و گفتم : خداروشکر .
سجاد میکروفون گرفت و با احساس شروع کرد :
شده حرف دلتو یه عمر،
تو نتونی بگی به کسی
یه گوشه بشینی گریه ات بگیره
از درد و غم بی کسی
شده عاشق کسی بشی،
بشینی غمشو بخوری
بشینی خاطره هاشو ببینی
و حسرتشو بخوری
دلتنگ حرمتم به کی بگم
دردامو به تو نگم به کی بگم
خسته از همه دوباره اومدم
چی میشه به ما محل بدی یکم
شده دل بدی به یه نفر،
بشی منتظر یه خبر
شده آرزو شه واست
به دلت آخر بمونه یه سفر
شده عکس غمو بکشی،
بشینی حرمو بکشی
تا حالا شده
یه جور گریه کنی جور علمو بکشی
جامو تو حرمتو به کی بدم
آغوش علمتو به کی بدم
اصلا تو بگو به من توی دلم
جای اشک غمتو به کی بدم
دلتنگ حرمتم به کی بگم
یه جاهایی از مداحی رو نمیتوانست درست تلفظ کنه و خنده دار میشد و حاج آقا کمکش می کرد .
تموم که شد حاج آقا گفت برای سلامتی اش صلوات بفرستید و همه فرستادن .
سجاد سریع اومد پیش من و خودش انداخت توی بغلم. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️