💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_پانصد_هجدهم
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
توی مسیر کربلا بودیم که حاج آقا اومد صحبت کرد و یه سوال پرسید .
حاج آقا: خب ما یک سوال می پرسیم و هرکس به این سوال جواب درست داد بهش جایزه میدیم انشاءالله .
سوال ما این است که ، چهار خصلتی که خداوند در شهادت امام حسین(ع) گذاشته است چیست؟
تا پایان سفر به کربلا میتونید به این سوال جواب بدید .
زینب به من نگاهی کرد و من بهش لبخند زدم ، میدونستم میدونه من جواب این سوال میدونم ولی نمیخواستم بگم، دلم میخواست بقیه رو مخصوصا جوون های داخل اتوبوس رو مجاب به تحقیق کنم .
جایزه رو برای این میدادن که طرف به خاطر جایزه پاشه بره تحقیق ، من هم که جایزه نمی خواستم .
حاج اقا شروع کرد به روضه خوانی .
سوز صداش خیلی گیرا بود.
بعد از روضه خوانی گفت : سجاد جان بیا پسرم، بیا مداحی رو شما بکن
سجاد به من نگاهی کرد و گفت : چی بخونم بابا؟
زینب: مامان اون مداحی دلتنگ حرمتم بود که برام میخوندی، اونو بخون
سجاد : باشه مامان .
بعد آروم بلند شد و به طرف حاج آقا رفت . به طرف زینب برگشتم و گفتم : کی برات مداحی می خوند؟ ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️