eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
828 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب : زخم شده ؛ بستنی رو بگیر آب شد -ممنونم عزیزم ، شما بخور من پشت فرمون چیزی نمی خورم . دستت به کجا خورده که زخم شده؟ زینب : خورده به جایی خواستم چیزی بگم که سجاد مانع شد و گفت : الکی میگه ، خاله ها گازش گرفتن متعجب گفتم : گازش گرفتن؟؟ کدوم خاله ها؟ سجاد : خاله سیما و دنیا دیگه ، بله گفتم که فقط همین نیست خاله ها مامان رو گاز میگیرن زینب سجاد رو هشدار مانند صدا زد : آقا سجاد سجاد براش پشت چشمی نازک کرد و سرش رو از پنجره بیرون کرد . زینب زیر لب گفت : دارم برات آقا سجاد از گوشه ی چشم نگاهی به زینب انداختم که داشت با خنده نگاهم میکرد و این یعنی خودش تا ته ماجرا رو رفته که زیر لب گفت : عحبببببااااا ، پسره دستی دستی رضا رو انداخت تو جون من با اینکه خنده ام گرفته بود ولی خنده ام رو کنترل کردم و عوضش نگاه عاقل اندر سفیهی به زینب کردم که سکوت کرد . از آیینه ماشین نگاه عصبی ای به سیما و دنیا کردم وقتی متوجه نگاهم شدن ، نگاه ازشون گرفتم؛ باید حساب کار دستشون می اومد که این کار هارو نکنن. شوخی هم حدی داره. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️