💞﷽💞
#مجنون_تراز_من🌿
#قسمت_پانصد_پنج
به قلم #نون_حِ🌿
با همکاری #زِ_میم🌿
وقتی رفتیم چایخانه یک عروس و.داماد دیگه هم هم زمان با ما اومدن ، خادم ها شروع کردن به گفتن: دسته گل محمدی خوش آمد .
و بعد شعر خوندن : ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم
تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت بر ندارم
منم خاک درت غلام و نوکرت
مران از در مرا به جان مادرت
علی موسی الرضا ....
غیر تو یاری ندارم با کسی کاری ندارم
گر مرا از در برانی جای دیگر من ندارم
تو خوبی من بدم به این در آمدم
به جان فاطمه مکن مولا ردم
علی موسی الرضا علی موسی الرضا
وسط شعر خواندنشون ، روی سرمون شکلات ریختن و از بین خادم ها سیدی اومد و بهمون پول داد ، ازش تشکر کردیم .
شعر خادم ها هم که تموم شد ازشون تشکر کردیم ، خادم ها برامون آرزوی خوشبختی کردن .
عکاس هم از این لحظه ها فیلم برداری میکرد .
به طرف عروس و داماد دیگه رفتیم .
زینب عروس ، و من هم داماد رو بغل کردم . بهشون تبریک گفتیم و آرزوی خوشبختی کردیم . اون ها هم متقابلا همین کار رو کردن .
خادم ها بهمون چایی دادن .
از چایی هم عکس گرفتیم. ...
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
#ادامه_دارد
▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️