eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
828 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمان 10.mp3
5M
•مهم ترین سوال روز قیامت❗️ •شما اگر در سوال در رابطه با خدا، توحید،نبوت،رسالت،قرآن،همسایه و همسر هم قبول شده باشید اما در وفاداری به امام زمانت قبول نشده باشی هیچ فایده ای نداره . . حتی اگر هیچ گناهی در هیچ زمینه ای نداشته باشی!!!! اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج بحق‌زینب‌کبری‌سلام‌الله‌علیها✨️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿و درود خدا بر او، فرمود: آيا آزاد مردى نيست كه اين لقمه جويدۀ حرام دنيا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهايى براى جان شما جز بهشت نيست، پس به كمتر از آن نفروشيد .🕊 |حکمت ۴۵۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ۴ سخن خدا که هیچوقت نباید فراموش کنی :☁️🍃 - خداوند هر آنچه در قلب توست میداند سوره ملک آیه ۱۳ - نگذار حرف هایشان تو را ناراحت کند سوره یونس آیه ۶۵ - نترس من همیشه با تو هستم، تو را میشنوم و میبینم سوره طه آیه ۴۶ - من تو را به هر چه میخواهی میرسانم و کسی نمیتواند مانع من شود سوره یونس آیه ۱۰۷
همه جا هستی اما دیده نمیشوی ولی آن تصاویر ماندگار تواند که حضور تو را ثابت می کنند و تو را جاودانه …! 📸🪐 شما دعوتید به کانال : "خـآنـومـ دڪتـر ِعــڪآس"📸🫂🫀 با حضورتان خوشحالمان کنید ...😍📸 @MrsDrphotographer 📸🫂🫀
استاد شجاعی: من به آقای جلیلی رای میدهم و ایشان را تبلیغ می کنم٬ ایشان نزدیک ترین شخصیت به شهید رئیسی را دارند.
اظهارات بعضی از کسانی که وارد میدان انتخابات میشوند فریبنده و بدون پشتوانه فکری و برنامه ای است. یک وعده ای میدهند بدون اینکه امکانات کشور را حتی بدانند و محاسبه کرده باشند. اینها خوب نیست بایستی به معنای واقعی کلمه برنامه ارائه بشود. -امام خامنه ای
دانلود+زیارت+عاشورا+فرهمند+++متن.mp3
12.11M
🎤 استاد الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
زیارت عاشورا روز دوازدهم✨
💜چالش ِیهویی💜 ایموجی ِ - 💚 - بفرستید : ) جایزه : یا لیست یا به درخواست خودتون : ) لیستِ‌جوایزمون‌پره‌از‌جوایز‌متنوع😁 ؛ انقدر‌جایزه‌تو‌لیستمون‌جا‌دادیم‌که‌فکر نکنم‌‌هیچ‌کس‌تو‌این‌دنیا‌همچین‌لیست جوایزی‌داشته‌باشه😅 . در ضمن چند تا جوایز ِجذاب دیگه هم به لیستمون اضافه شده‌ه‌ه پس جانمونیی : ))🤍 ایدی : ‌- @Gsuwjkqk - بترکونیدددد .
چشم بیمار من از دوری تُ همه شب حاجتِ باریدن داشت..
صلوات بفرست به نیت تسلای قلب نازنین صاحب الزمان(عج)
بزنید شبکه یک الان وقتشه خانواده هاتون آقای جلیلی رو یه مقدار بشناسه
👌حتما این مطلب را بخوانید🙏 👌پیرمردی با چهره‌ای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد. پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم! مرد زرگر قهقهه‌ای زد وبا ناباورانه گفت: درست است که چهره‌ای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد! درهمین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند، در مغازه بنشینند. باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نشست. با تعجب از زن سوال کرد: که چرا دربغل شیخ نشستی؟ خانم جوان با تعجب گفت: کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست. و با اوقات تلخی گفت: بالاخره طلا رابه ما میدهی یانه؟ مرد طلافروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند. شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود. دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد!!! شیخ به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود . زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد. شیخ دروغین و دوستانش هرچه پول وطلا بود، برداشته و مغازه را جارو زدند! 👌بعد از ۴سال همان شیخ دروغین با غل و زنجیر، همراه پلیس وارد مغازه شد افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند. افسرپلیس گفت: برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و این‌بار شیخ و پلیس دروغین و دوستانش، دوباره مغازه را جارو زدند! 👌نتیجه: هرچهارسال یکبار، انتخابات تکرار میشود، وما ملت، همان زرگران غارت زده ایم. که فرق بین راستگو و دروغگو را نمیدانیم!!! 👌دوستان انتخابات نزدیکست، مراقب مغازه زرگری و رأی طلائی خودتان باشید. به زودی بازار وعدهای دروغین و نطقهای آتشین و سینه چاک کردن افساد طلبان برای دفاع از آزادی! و دفاع از حق زن! و حقوق شهروندی! وحتی دفاع از قاتل! وخائن! و وطن فروش! گرم میشود! 👌مراقب تغییر رنگها ازسبز به بنفش! واز بنفش به مخملی! باشیم چراکه هیچ رنگی جز همرنگی با مردم وانقلابی بودن حقیقت ندارد رنگ فقط رنگ خاکی لباس سرباز ولایت! رنگ فقط رنگ وصیت نامه سردار دلها!
🌡🔬ارتباط محرم و نامحرم از دید پزشکی آزمایشات دانشمندان دانشگاه والنسیا اسپانیا نشان می‌دهد: خلوت کردن با یک تنها به مدت پنج دقیقه می‌تواند سطح هورمون که به هورمون استرس معروف است را افزایش دهد. 👨‍💼🚨👩‍💼 برگرفته از 📕 علوم نوین در اسلام 🔬📕برای تهیه این کتاب بینظیر به قیمت ۹۰ت به @BOOKISLSC پیام دهید
🧑‍🔬👨‍🔬نتایج مقاله دو دانشمند دانشگاه نشان می‌دهد: دختران و زنان جوانی که عکس‌های عریان یا آشکار در رسانه‌های فضای مجازی مانند فیس بوک به می‌گذارند از نگاه زنان هم سال خود برای انجام وظایف کمتر صلاحیت داشته و از نظر جسمی و اجتماعی هم کمتر می‌باشند. 👩‍⚖ 🤳 🧕 📕 برگرفته از کتاب علوم نوین در اسلام🔬
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 با سجاد دوتایی بلند شدیم. برای سجاد صندلی ای گذاشته بودن که چون قدش کوتاه هست ، بالای اون بره . سجاد رفت بابای صندلی و میکروفون دستش گرفت . علی با میکروفون شارژی ، مولودی بی کلام " ناد علی یاد علی " رو گذاشت . رو به روی سجاد ، جوری که جلوی دید کسی نباشم وایستادم تا اگر جایی فراموش کرد کمکش کنم . مولودی شروع شد و سجاد با حس و حال میکروفون گرفته بود و با لحن بچگانه اش شروع به خوندن کرد و بقیه هم شروع به دست زدن کردن : ناد علی،یادِ علی؛دستمو امدادِ علی باده به من داده علی؛«در دلم افتاده علی»۲ هله امروزِ ضمیرِ درِ می خانه تویی؛هله فریادرس این دلِ دیوانه تویی کعبه یک سنگِ نشانیست که ره گُم نشود؛تا بدانند همه،صاحبِ این خانه تویی مستِ علی مستِ علی؛دائم و پیوسته علی «دست علی دستِ خداست؛چشم منو دستِ علی»۲ دوش دیدم که ملائک درِ میخانه زدند؛همه با ذکر علی همگی مستِ علی؛گلِ آدم بسرشتند و به پیمانه زدند همه با اسمِ علی؛همه سر مستِ علی ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 با منِ راه نشین باده مستانه زدند همه با یاد علی؛همه پابست علی قرعه فال به نامِ منِ دیوانه زدند همه با عشقِ علی؛همه با دستِ علی راه علی،ماه علی؛ماه علی،راه علی دلبرِ دلخواه علی؛یار علی دلدار علی حیدر کرار علی؛حیدر کرار علی؛حیدر کرار علی صحن ایوان نجف باز مرا راه بده؛در طوافِ حرمت فرصتِ دیدار بده ای نسیمِ سحر آرامگه یار کجاست؛وقت مرگم نفسی «مهلت دیدار بده»۲ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند؛واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند باده از دامِ تجلیِ صفاتم دادند؛مستحق بودم و اینها به ذکاتم دادند عمرِ من طی شد در راهِ توالای علی؛با حسین و حسن و زینب و زهرای علی خورده اَم زخم به امید مداوای علی؛تا بلندم بکند «دستِ تولای علی» ۲ [مستِ علی مستِ علی؛دائم و پیوسته علی دست علی دستِ خداست؛«چشم منو دستِ علی»۲]۲ وسط اینکه سجاد داشت مولودی میخوند ، چند نفر از بچه های خودمون اومدن و شکلات ریختن رو سر مرد ها و تو خانوم ها هم این کار انجام شد . وقتی تموم شد همه براش دست زدن. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 گل پسرم خجالت کشید و دوید و اومد بغلم. بغلش کردم و محکم بوسیدمش . -باریکلا خوشگل بابا ، چقدر قشنگ خوندی. حاج آقا: برای سلامتی گل پسرمون صلوات جمعیت: اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم حاج آقا: خب امشب از این عزیزان میخوایم قدر دانی کنیم ، گل پسران و دختر خانوم هایی که امشب زحمت کشیدید تشریف بیارید پیش بنده جایزه اتون رو دریافت کنید . سجاد از بغلم پایین گذاشتم و گفتم بره پیش حاج آقا . امیر حسین سینی ای رو سمت حاج آقا گرفت و حاج آقا به هر کدوم یه کادو.ای رو داد و ازشون تشکر کرد . بعد از دادن جوایز ، پایان جلسه اعلام شد و بعد از سلام به آقا امام زمان(عج) ، بقیه رفتن . وقتی همه رفتن وایستادیم یکم مسجد مرتب کردیم و بعد رفتیم . وقتی رفتیم بیرون ابجیام و مامان وزینب اومدن سجاد بغل کردن و قربون صدقه اش رفتن . زینب: الهی قربونت برم من خوش.صدای مامان بینیش گرفت و گفت: فدات بشم من فندق زینب به من نگاهی کرد و آروم گفت : خوشحالم که سجاد هم مثل خودت بار اومد آقایی ، صداش خیلی شبیه توعه، خداروشکر ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 منم آروم گفتم : آنقدر دلبری نکن دلبر من آروم خنده شیرینی کرد ، با صدای امیر علی که صدامون میکرد تا بریم به خودمون اومدیم . سجاد رو از بغل زینب گرفتم ، طرف ماشین هامون رفتیم و از بقیه خداحافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم . زینب: سجاد سجاد: جانم -اهوع ، هیچی دیگه داره کم کم جای مارو میگیره زینب خندید و پشت چشمی نازک کرد و گفت : بله دیگه ، حواست باشه نگیره با خنده نگاهش کردم و نفسم بیرون دادم و گفتم: ای بابا زینب باز هم خندید و گفت : هیچ کس جای اقامونو برامون نمی گیره یه لحظه نگاهش کردم و بهش لبخند زدم سجاد: مامان بگو دیگه چیکارم داری؟ زینب: این پدرت که حواس نمیزاره ، میخواستم بگم باید یه قولی به مامان بدی سجاد : چه قولی؟ زینب: باید قول بدی برای مامان هم بخونی باشه؟ سجاد : چی بخونم؟ زینب: هرچی دوست داشتی سجاد زینب رو بوسید و گفت: باشه مامانییی از حرکت یهوییش خندم گرفت زینب: دورت بگردم کوچولوی مامان سجاد : خدانکنه -باز شروع شد دوتایی خندیدن و تا خونه برسیم برای اینکه حال منو.بگیرن به این کارشون ادامه دادن ، ولی نمیدونستن که من لحظه لحظه اش رو خداروشکر میکنم بابت وجود هر دوشون. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
می‌دونی کجاش درده؟! من تو خیالَم میام یه گوشه توی حرمِت می‌شینم هی برات گریه می‌‌کنم ولی تا یکی صدام می‌کنه میفهمم که فقط یه رویا بوده:)) دقیقا همینجاست که میشه درد و احساس کرد..!❤️‍🩹