Mojtaba Ramezani - .mp3
492.5K
من بی کس و تنها، تو تکیه گاهمی باش، مثل قدیما پشت و پناهم باش... 🌱🖤🥺
#مداحی
#محرم
#عشاق_الرضا
#اد_تسنیم
@oshagh_reza12📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مُردهامتاکهتوجانَمبِدَهی
مِثلیِکفَرشحَرَمخوبتِکانَمبِدَه...🥺💔
#امام_رضا🥺
#عشاق_الرضا
#اد_بنت_المهدی
@oshagh_reza12📿
1_9343160638.mp3
5.09M
منباشم یانباشم
مجنون واست زیاده؛
من اسمت رو میزارم
آقایفوقالعاده :)🌷🤍•°
#امام_حسین🥺
#عشاق_الرضا
#اد_بنت_المهدی
@oshagh_reza12📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حُســین مَــن♥️
دورَم ڪُن اَز هَر آنچِہ بِہغِیر اَز تو دَر مَن اَست
#امام_حسین
#عشاق_الرضا
#اد_بنت_المهدی
@oshagh_reza12📿
#ستایش
دل تو دلم نبود😂
شب شد ساعت۹ اومدن
همه پایین نشسته بودن صحبت میکردن که صدام زدن
چایی رو بردمو نشستم کنار بابام
بابا:برید حرفارو بزنیدو برگردید
رفتیم توی اتاق
من نشستمروی تختم
محمدعلی نشست روی صندلی کنار میز..
من:خوبی؟
محمدعلی:😂دارم از خجالت آدم میشم
من:چرا؟😂
محمدعلی:نمیدونم،تاحالا بهت گفته بودم وقتی با خانوما حرف میزنم همش سوتی میشه؟
من؛نه نگفته بودی
محمدعلی:الان میترسم سوتی شه😂
من:تو جلوی من سوتی هم بدی بازم قلبمی
محمدعلی:اهم بزار محرم بشیم بعد قربون صدقه بریم خب؟
من:باشع قبوله نفس
محمدعلی:فاز تو رو نمیفهمم
محمدعلی:به اینو ببین🖼️
من:یادته؟
محمدعلی:تو هم اینو داریش؟
من:کما کهبودی رفتمخونتون وارد اتاقت شدم اینو دیدم بعدش سریع رفتم چاپش کردم
محمدعلی:تو بی اجازه چرا رفتی؟
من:دیگه..
صدای در اومد
من:بفرمایید
هردومون بلند شدیم
حانیه بود
حانیه:مزاحم نیستم؟
محمدعلی:خیر
من:مراحمی
حانیه:میدونستم شما حرف خاصی ندارید یا الان داریم میخندین یا اینکه قربون صدقه میرفتین😂واسه همین پاشین بریم بیرون
محمدعلی:جوابو ندادی؟
من:معلومه منفی
محمدعلی:یعنی چی؟
من:پسرجون منوتو بهم نمیخوریم برو خونتون
حانیه:ستایش جان الان وقت شوخی نیستا
من:شوخی نمیکنم من ایشونو دوست ندارم برید بیرون
محمدعلی:تو حالت خوب نیست بریم پایین
داشتیم میرفتیم پایین که یقه محمدعلی رو گرفتم
من:بچهخوشگل من دیونتم😏
حانیه:😂😂😂😂😂😂خدایاااچه بگویم..
رفتیم پایین
بله رو گفتم
عقدمون افتاد پس فردا ساعت۲حرم امام رضا..
مهمونا رفتن..
دست مونارو گرفتمو بردمش تو اتاق
من:خوبی تو؟
مونا:عالیم توخوبی؟
من:نه عالی نیستی مونا من تورو بزرگ کردم بنال ببینم چیشده؟
مونا:هیچی میگم
من:شکمت چیز دیگهای میگه؟
مونا:😳شکم؟شکممن؟
من:حامله شدی چرا ناراحتی؟
مونا:تو که میدونی من از بچه متنفرم
من:این فرق داره این بچهخودته
مونا:نمیخوامش
من:ببین این بچه رو به دنیا بیار قول میدیم ما بزرگش کنیم که توهم به زندگیت برسی
مونا:باشه درباره.اش فکرمیکنم
مونا از اتاق زد بیرون
خسته بودم چشمام کمکم بستهشد
#حانیه
بعداز خواستگاری رفتمخونه
حامد:سلام خسته نباشید
من:سلام مرسی همچنین،خوبی؟
حامد:بهخوبی شما خوب
من:اومممم ببین آقاحامد چی واسه نفسش درست کرده
حامد:نفس؟
من:آره نفست که منم
حامد:😂😂دلم برات خیلی تنگ شده بودا
من:منم...
رفتم سمت حامد
لپشو گرفتم توی دستم بوسهای به لپش زدم..
ازش دور شدم
#ستایش
دو روز گذشت
خانواده محمدعلی اومدن خونمون
عقد کردیم
همه پراکنده شدن
رفتیم توی حیاط با محمدعلی
محمدعلی:یک چیز بگم ازم ناراحت نمیشی؟
من؛نه بگو
محمدعلی:بگو جون محمدعلی نمیشم
من:جون محمدعلی نمیشم
محمدعلی:یک مأموریت برام پیش اومده برم قول میدم زود برگردم دیگه تکرار نمیشه
سلام سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
شرمندتونم حالم اصلأ خوب نیست
برام دعا کنید قول میدم جبران کنیم
فقط چندهفته بهم فرصت بدید که خوب بشم..
ادمین رمان جدید رمان براتون میزاره
منم وقتی حالم خوب شد یک روز براتون میزارم😔❤️
ممنون از صبوریتون
#نویسنده