eitaa logo
ܮܢܚ݅ߊ‌ܦ̈ܙ‌ ߊ‌ܠܝ‌ضߊ
405 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
929 ویدیو
38 فایل
♡به توکل نام اعظمت♡ «شاه‌پناهم‌ بده غرق گناه اومدم» کپی:آزاد(باذکرصلوات)✔️ کپی‌ازرمان: لا 😘 خوندن بدون عضویت‌حرام😔 آیدی‌مدیر: @Shadow38
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از جشن با رسول از خونه زدیم بیرون.. من:کاشکی امشب ستایشم به عشقش میرسید.. رسول:میشه دوباره از این باره حرف نزنی‌.. من:باشه هرچی شما بگی.. بیرون یک بستنی خوردیمو رفتیم خونه شام‌خوردیمو خوابیدیم.. اون شب تا صبح دلهره داشتم.. معده درد داشتم.. رفتم پایین دستو صورتمو شستم.. بابا:توهم جوابت نمیبره؟ من:آره.. بابا:خوبی؟ من:آره خوبم.. بابا:برو شاید خوابت برد.. من:شب بخیر.. رفتم روی تخت‌... بعداز چند ساعت خوابم برد (مامان ستایش) بابا:ستایش رفته؟ من:نه امروز کلاس نداشته ولی هنوزم بیدار نشده.. بابا:پاشو بیدارش کن بسشه ببرمش کارخونه.. من:باشه.. رفتم بالا.. هرچی ستایشو صدا زدم بیدار نشد من:محموددددددد(باصدای بلند) با محمود ستایشو بردیم بیمارستان.. هانیه:سلام سلام چیشده؟ من:😭😭😭شروع کردم به گریه کردن.. محمود:بیدار نمیشه🥺 هانیه:نگران نباشید الان میرم پیشش رفتم بالا سر ستایش.. معاینه اش کردم.. من:اینایی که مینویسمو بزنید توی سرومش.. پرستار:چشم.. اومدم بیرون.. محمود:چیشد؟ من:اصلأ نگران نباشید تا چند ساعت دیگه به هوش میاد.. عاطفه:خداروشکر.. من:من لباسمو عوض کنم برمیگردم اگه کاری داشتید بگید پیجم کنن.. محمود:ممنون.. من:خواهش میکنم.. رفتم سمت اتاقم.. لباسمو عوض کردم.. حامد:دوباره برگشتید؟ من:سلام بله حال دوستم بده آوردنش بهتره که خودم بالای سرش باشم.. حامد:پس یک زحمت بکشید بیاید اتاق عمل.. من:چرا؟ حامد:دکتر فریادی نیومدن نت تنها هستم اگه زحمتی نیست.. من:باشه شما برید الان میام رفتم سمت مادر پدر ستایش.. من:حاج محمود من یک عمل دارم سریع میام اگه میخواید برید داخل برید ولی کوتاه لطفأ.. محمود:ممنون دخترم برو.. رفتم سمت اتاق‌ عمل‌.. بعد از یک ساعت اومدم بیرون.. دستامو شستمو رفتم سمت حامد.. من:میخواستم جوابتونو بدم‌. حامد:بفرمایید.. من:میشه باهم بیشتر آشنا بشیم؟ حامد:بله.. من:ممنون.. ازش دور شدم.. رفتم سمت ستایش‌. بهوش اومده بود.. مامانو باباشم بیرون بودن.. من:یعنی خدابگم لعنتت نکنه من با این همه خستگی نزاشتی برم خونه استراحت کنم تو که میخوای بمیری یک موقعی بمیر که من شبش خوابیده باشم.. ستایش:غر نزن.. من:باید بزنم مامانتو دق دادی تو با این کارات.. محمود و عاطفه اومدن داخل.. من:این دختر خوب ما دیشب یک غذایی خورده که بهش نساخته برای همینم تا صبح از معده درد به خودش پیچیده که بعدشم اینجوری غش کرده عاطفه:الهی بمیرم برات.. ستایش:خدانکنه.. من:بااجازتون من میرم دکتر شریف همکارم اینجا هستن کاری داشتید بهشون بگید.. محمود:ممنون دخترم.. عاطفه:خیر ببینی مادر.. من:وظیفمه.. از اتاق اومدم بیرون.. من:دکتر شریف‌‌.. حامد:بله‌.. من:میشه بی زحمت هوای رفیقم منو داشته باشید اتاق ۱۰۲ من زود برمیگردم.. حامد:چشم.. من:شرمنده ممنونم.. حامد:خواهش میکنم خدانگهدار.. من:خدانگهدار.. از بیمارستان اومدم بیرون.. بعد یک ساعت رسیدم خونه.. ساعت۶بعدازظهر.. با لباسای تنم خوابیدم‌.. ساعت۱۲ شب از خستگی زیاد بیدارشدم.. پیام نویسنده:میخوام یکم یزید بازی دربیارم خوبه؟😂