eitaa logo
ܮܢܚ݅ߊ‌ܦ̈ܙ‌ ߊ‌ܠܝ‌ضߊ
401 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
871 ویدیو
38 فایل
♡به توکل نام اعظمت♡ «شاه‌پناهم‌ بده غرق گناه اومدم» کپی:آزاد(باذکرصلوات)✔️ کپی‌ازرمان: لا 😘 خوندن بدون عضویت‌حرام😔 آیدی‌مدیر: @Shadow38
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5897521234538664267.mp3
22.8M
همه دنیا خوشن انگار من یکی غریبم این وسط ...💔 🥺 @oshagh_reza12📿
و برای روح خسته و دلتنگم تسکینی نیست جز نجوای نام زیبای شما ؛ ابی‌عبد‌الله .💔 🥺 @oshagh_reza12📿
خرابه ات شدم علی(ع)؛ درست مثل خرابه های آبادِ نجف! 🥺 @oshagh_reza12📿
بچها روزای جمعه فقط یک پارت داریم؛)
72.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"تنهاترین" 🎤با صدای: 🖋به قلم: سید صادق رمضانیان 🎞تهیه شده در : استودیو مداح تی وی @oshagh_reza12📿
میگن‌امام‌رضا یجوری‌خاصی‌رئوفه ؛ که‌ازهرجای‌عالم‌صداش‌کنی .. همون‌لحظه‌نگات‌ می‌کنه‌‌میگه‌جانم..🥺💔؟ 🥺 @oshagh_reza12📿
وقتی‌بمیرم.تلگرام.روبیکاو... دیگہ‌توصفحہ‌ام‌عکسی‌نمیزارم؛ لایک‌بشہ‌وکامنت‌بزارن♥️! گوشی‌ام‌خاموش‌میشہ‌هیچ‌پیامی؛ ازدوست‌آشنانمیاد...! پس‌چی‌میمونہ؟!🤔 ← قرآنی‌کہ‌وقتی‌زنده‌بودم‌خوندم؛ ← پنج‌وعده‌نمازی‌کہ‌میخوندم! ← حجابم‌رورعایت‌کردم؛ ← دروغ‌نگفتم‌تهمت‌نزدم! ← کارهای‌خوبی‌کہ‌کردم؛ ← همه‌کارهای‌که‌اینجاانجام‌دادم! ← درقبرآنلاین‌خواهدبود؛ چقدرحواسمون‌به‌لحظاتمون‌تواین‌دنیا هست‌رفیق🙂💔:)! 🌿 🥺 @oshagh_reza12📿
پایان کاࢪ بسیجے شہادٺ‌ اسٺ‌🙂💔! @oshagh_reza12📿
اقای امام حسین! من اربعین به شهرم عادت ندارم : ) 🥺 @oshagh_reza12📿
https://daigo.ir/secret/980451179 سلام ظهر تون بخیر هستید صحبت کنیم؟
سلام عزیزم حال روحی م خیلی خوب نیست اصن انگار دیوونه شدم دیروز گوشی رو پرت کردم و این حرفا یه موضوعاتی که نمی‌دونم چرا پیش میاد دست خودم نیست میشه بزاری کانال نفری سه تا الهی به رقیه بگید االان دارم آماده میشم برم دکتر اتفاق بدی نیوفته یه ۱۰ دقیقه دیگه خبر میدم دکتر بهم چی گفت فقط لینکتون رو بر ندارید تا یکی رو داشته باشم براش بگم شما هم که خداروشکر از تبار حضرت فاطمه و سیدالشهدا هستید بهم کمک کنید ممنونم ازتون اجرتون با امام حسین ★سلام انشاالله که چیزی نیست چشم در خدمت هستم
سلام ببخشید میشه رمان ستایش و محمد علی رو هم بزارید ★سلام چشم
خونه خواهرم مریم خیلی شیکه خیلی زیباست نه اینکه گرون باشه ها نه!! اما درست و اصولی همه چیز سر جای خودش قرار داره رنگهایی که برای دکوراسیونش انتخاب کرده رنگهای متعادل هستن آشپزخونش با وجودیکه خیلی کوچیکه اما نظم و زیبایی خاصی داره خواهرم روانشناسی خونده روانشناسی رنگ رو بلده و با کمک مشاور و طراح داخلی بهترین چیدمان رو برای خونه کوچیکش انجام داده همه فامیل عاشق خونه مریم هستن ممنون میشم کانال معرفی کنید منم بتونم اینجوری کنم خونمون رو مریم بهم لینک نمیدهههه ★سلام عزیزم متاسفانه لینک ندارم این کانال هرکاری میکنم نمیتونم بخونم :((((( ★والا نمیدونم میگم چرا کانال زدی ؟؟ ★به عشق امام رضا زدم ... چه خبر ؟ ★سلامتی شما چه خبر .... سلام عزیزم هستم ( جهت کویر نشدن) ★سلام ❤️
توروخدا جان هرکی دوست داری برو پیوی نویسنده ازش‌خواهش کن بگو رمانشو ادامه بده توروخدااااااا من دیونه رمانش بودم ★رمان آخرش قشنگه میگید یا رمان ستاره ای که عاشق ماه شد میگید؟ بهشون میگم
https://eitaa.com/oshagh_reza12/6452 نه رمان آخرش قشنگه رو میگم من عاشق محمدعلیم ★چشم الان می زارم
صبح‌زود شد ساعتمو برای ۷ کوک کرده کرده بودم بیدار شدم زنگ زدم به محمدعلی محمدعلی:به‌به سحرخیز خوبی؟ من:سلام صبح بخیر رفتی؟ محمدعلی:نع دارم میرم من:وایسا میام ببینمت محمدعلی:میشه تلفنی حرف بزنیم با همکارمم زشته.. من:باشه پس رسیدی بزنگ مراقب خودت باش محمدعلی:چشم شماهم همینطور من:خدافظ محمدعلی:خدافظ قشنگم گوشیو قطع‌کردم دوباره خوابیدم مونا:رسول داری میری؟ من:نه دارم برمیگردم😂😂 مونا:بی مزه.. مونا:من به حرفات فکر‌کردم باشه قبوله بچه رو به دنیا میاریم باهمم بزرگش میکنیم من:وای خداروشکرت، رفتم سمت مونا.. بغلش‌کردم خیلی ذوق داشتم بوسه ای به‌گونه‌اش زدمو با خدافظی از خونه زدم بیرون.. پدر شدن حس خوبی بهم دست داده بود دوست داشتم داد بزنم تموم دنیا بفهمن.. حدودای ظهر بود که با صدای بچه بیدار شدم‌.. رفتم پایین دیدم زندایی مریم اومده خونمون.. یکم کنارشون نشستمو حرف زدیم رفتم بالا زنگ زدم به رسول من:سلام میتونی حرف بزنی؟ رسول:سلام آره عزیزم خوبی؟ من:قربونت توخوبی؟مونا خوبه؟ رسول:خوبه سلام میرسونه،دارم بابا میشم... من؛بله میدونستم مبارک باشه بابا خوشتیپ.. رسول:ای کلک تو میدونستی خیلی بزی😂 من:عمه مهمه باید بدونه😂دارم فوش خور میشم رسول:نه نترس وقتی عمه خوبی باشی هیچوقت فوش نمیخوری من:انشاالله رسول:خب ستایش جان شب میام میبینمت بعد میزنگم بهت خب؟ من؛باشه داداش خدافظ.. گوشیو قطع کردم.. زنگ زدم به محمدعلی جواب داد محمدعلی:سلام خانم چطوری؟ من:ببین با این دل من چیکار کردی که دلم‌برات لک زده😂 محمدعلی:من قربونت اون دل شما برم که دلتنگ ما میشه من:لوس نشو زشته محمدعلی:چشم هرچی شما بگی من:کجایی؟ محمدعلی:جات خالی پیاده شدم نشستم کنار یک آبی که داره شُرشُر میریزه.. من:به‌به..برو مزاحم استراحتت نشم محمدعلی:ستایش؟ من:جان؟ محمدعلی:من بدون تو میمیرم❤️من:ثابت کن.. محمدعلی:چه‌جوری؟ من:داد بکش بگو😂😂. محمدعلی:باشه قبوله.. ستایش:خیلی لوسی کجاش بلند بود محمدعلی:خوبه دیگه پرو نشو ستایش:باشه من که راضیم به رضاش😂 محمدعلی:خب دیگه من اتوبوسم داره راه میوفته برم‌که جا نمونم ستایش:برو‌دیونه خدافظ محمدعلی:خدافظ
شب شد رفتم‌خونه بابا یک بسته شیرینی خریدمو خوردیمو بهشون گفتم‌که مونا حامله‌شده اینقدر خوشحال شدن که بابام شروع کرد به رقصیدن😂😂 من؛حامد جان؟ حامد:جونم؟ من:خیلی خوبه که کنارمون‌هستی حامد:کنارمون؟؟؟مگه چند نفری؟ من؛فکر‌کن ماهم مثل بقیه زیاد بشیم تا چند ماه دیگه😍 حامد:نکنه؟؟؟تو؟؟ سرمو به حالت بله تکون دادم.. چندماه گذشت منو محمدعلی رفتیم‌سر خونه زندگیمون رسولو مونا هم درگیر عسل دخمل خوشگلشون شدن حانیه‌ هم با اینکه حامله بود ولی پای‌کارش بود این شد زندگی ما😉 نمیدونم شاید دوست نداشته بودید ولی دیگه این شد😔 پیام نویسنده:مرسی که تا الان همراهم بودید منتظر عاشقانه بودید ولی متأسفانه نشد😔