eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
532 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
73 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
📌نكته هايي درباره برهانهاي صديقين (25) 🔵 موضوع : اثبات وجود از راه اثبات حمل عدم واجب بالذات بر هر ممكن العدم 🔶مقدمه اول : واجب الوجود بالذات، عدم «واجب الوجود بالذات» نيست. 🔻زيرا عدم «واجب الوجود بالذات»، همان نقيض «واجب الوجود بالذات» است، و هيچ نقيضي بر نقيض خود قابل حمل نيست؛ و گرنه تناقض لازم ‌مي‌آيد؛ پس بايد عدم «واجب الوجود بالذات» از واجب الوجود سلب گردد. 🔶 مقدمه دوم : هر ممكن العدمي، عدم «واجب الوجود بالذات» است؛ 🔻زيرا اگر اين گزاره درست نباشد، بايد بپذيريم كه «برخي ممكن العدم‌ها، واجب الوجود بالذات‌اند»؛ و گرنه ارتفاع نقيضين لازم مي‌آيد؛ حال آن كه چيزي كه امكان عدم دارد نمي‌تواند واجب الوجود بالذات باشد؛ و گرنه هم به‌خاطر امكان عدم، بايد وجود برايش ضروري نباشد، و هم به‌خاطر صدق واجب الوجود بالذات بر او بايد او ضروري الوجود باشد؛ و اين تناقض است و باطل؛ بنابراين بايد درست باشد كه (هر ممكن العدمي، عدم «واجب الوجود بالذات» است). ⚪️ حال از دو گزاره فوق يك قياس اقتراني شكل دوم ترتيب مي‌دهيم: (1) واجب الوجود بالذات، عدم «واجب الوجود بالذات» نيست (2) هر ممكن العدمي، عدم «واجب الوجود بالذات» است. (نتيجه): «واجب الوجود بالذات»، ممكن العدم نيست». 🔷 ممكن العدم نبودن واجب الوجود اين نتيجه را مي‌دهد كه واجب الوجود بالذات معدوم نيست. و چون معدوم نيست پس بايد موجود باشد و گرنه ارتفاع نقيضين لازم مي‌‌‌‌آيد؛ پس موجود است .🌸 (25) @oshaghierfan &
🖌 نكاتي در باره برهانهاي صديقين (26) 🔵موضوع : اثبات وجود از راه اثبات حمل عدم واجب بالذات بر هر معدوم 1️⃣ مقدمه اول : هيچ واجب الوجودی، عدم «واجب الوجود» نيست. 🔸 زيرا عدم «واجب الوجود» نقيض واجب الوجود است، و هيچ نقيضي بر نقيض خود قابل حمل نيست؛ و گرنه تناقض لازم ‌مي‌آيد؛ پس بايد عدم «واجب الوجود» از واجب الوجود سلب گردد. 2️⃣ مقدمه دوم : هر معدومي، عدم «واجب الوجود» است. 🔸زيرا اگر اين گزاره درست نباشد، بايد درست باشد كه «برخي معدومها، واجب الوجودند»؛ چون اگر موضوع اين گزاره نه عدم «واجب الوجود» باشد و نه «واجب الوجود» ارتفاع نقيضين لازم مي‌آيد؛ ولي روشن است چنين گزاره‌اي نادرست است و گرنه تناقض لازم مي‌آيد؛ چون موضوع گزاره هم معدوم است، و هم به‌خاطر صدق عنوان «واجب الوجود» بر او، بايد ضروري الوجود؛ و بنابراين بايد موجود باشد، و اين آشكارا تناقض است؛ پس مدعاي ما در مقدمة دوم درست است. 🔳حال دو مقدمة فوق را ضميمه هم مي‌كنيم، و يك قياس اقتراني شكل دوم تشكيل مي‌دهيم بدين صورت: (1) هيچ واجب الوجودی، عدم «واجب الوجود» نيست (2) هر معدومي، عدم «واجب الوجود» است (نتيجه): هيچ واجب الوجودي، معدوم نيست؛ بنابراين بايد واجب الوجود موجود باشد؛ و گرنه ارتفاع نقيضين لازم مي‌آيد. (26) @oshaghierfan &
🖌نكاتي در باره برهانهاي صديقين (27) 🔴موضوع : اثبات وجود واجب از راه اثبات حمل واجب بالذات بر «هر چه ممكن العدم نيست» 🔸«1» = «هر چه ممكن العدم نيست، واجب الوجود بالذات است»؛ زيرا اگر افراد موضوع چنين گزاره‌اي واجب الوجود بالذات نباشند؛ پس بايد حدّ أقلّ «برخي از آنها، امكان عدم داشته باشند»؛ يعني بايد درست باشد كه «برخي از آنچه ممكن العدم نيست، ممكن العدم است» اما چنين گزاره‌اي آشكارا تناقض دارد؛ چون چنين افرادي هم بنا بر وصف عنواني موضوع بايد ممكن العدم نباشند، و هم طبق فرض بايد ممكن العدم باشند؛ و اين آشكارا تناقض است؛ و تناقض محال و باطل است؛ پس نمي‌توان خلاف مدعا را درست دانست؛ پس درست است كه «1» = «هرچه ممكن العدم نيست، واجب الوجود بالذات است». 🔹و وقتي درستي گزاره‌ي «1» ثابت شد، بايد عكس مستوي آن هم درست باشد؛ پس درست است كه «2» = (برخي «واجب الوجود بالذات»، ‌اين چنين است كه «ممكن العدم نيست»)؛ و وقتي گزاره‌ي «2» درست بود، بايد درست باشد كه افراد موضوع گزاره‌ي «2» معدوم نيستند؛ چون اگر معدوم باشند حتماً «ممكن العدم» هم خواهند بود، و اين خلاف فرض درستي گزاره‌ي «2» است؛ بنابراين افراد موضوع گزاره‌ي «2» حتماً موجودند؛ پس اجمالا درست است كه «واجب الوجود بالذات، موجود است» و اين همان مطلوب ما است. (27) @oshaghierfan &
🖌 نكاتي در باره برهانهاي صديقين (28) 🔵 اثبات واجب از راه حمل عدم واجب بالذات بر هر معدوم، و موجود نبودن معدوم 🔸 مقدمه اول : «هر معدومي، عدم واجب الوجود است»؛ و گرنه تناقض لازم مي‌آيد؛ چون موضوع اين گزاره هم معدوم است، و هم به‌خاطر صدق عنوان «واجب الوجود» بر او، بايد ضروري الوجود؛ و بنابراين بايد موجود باشد، و اين آشكارا تناقض است؛ پس مدعاي ما در اين مقدمه درست است. 🔸 مقدمه دوم :هيچ معدومي، موجود نيست».كه گزاره اي بديهي است. حال دو مقدمه فوق را ضميمه هم مي‌كنيم و يك قياس شكل سوم تشكيل مي‌دهيم بدين صورت: 1) «هر معدومي، عدم واجب الوجود است» 2) «هيچ معدومي، موجود نيست» نتيجه: «برخي عدم واجب الوجود‌ها، موجود نيستند». 🔶 اين گزاره نتيجه مي‌دهد كه «برخي واجب الوجود‌ها، موجودند»؛ زيرا وقتي «برخي عدم واجب الوجود‌ها، موجود نبودند»، بايد نقيض موضوع اين گزاره يعني برخي واجب الوجودها موجود باشند؛ و گرنه ارتفاع نقيضين لازم مي‌آيد؛ چون در اين گزاره، نه موضوع گزاره و نه نقيض اين موضوع، موجود نيستند و اين باطل است؛ 🔳 بنابراين اجمالا درست است كه «برخي واجب الوجودها، موجودند». (28) @oshaghierfan &
🖌 نكاتي در باره برهانهاي صديقين (29) 🔴 موضوع: اثبات وجود واجب از راه اثبات حمل «واجب بالذات» و «موجود» بر «هر چه ممكن العدم نيست» 🔹مقدمه اول : «هر چه ممكن العدم نيست، واجب الوجود است»؛ زيرا وقتي موضوع گزاره، امكان عدم ندارد بايد ضرورت وجود داشته باشد و گرنه امكان عدم خواهد داشت كه خلاف فرض ممكن العدم نبودن آن است. 🔹مقدمه دوم : «هر چه ممكن العدم نيست، موجود است»؛ زيرا اگر افراد موضوع اين گزاره معدوم باشند، تناقض لازم مي‌آيد؛ چون وقتي چيزي معدوم بود حتماً ممكن العدم بوده است كه معدوم شده؛ بنابراين افراد موضوع اين گزاره در صورت معدوم بودن از سوئي به‌خاطر وصف عنواني موضوع، بايد ممكن العدم نباشند، و از سوئي به‌خاطر معدوم بودن بايد حتماً ممكن العدم باشند، و اين آشكارا تناقض است و محال؛ بنابراين بايد درست باشد كه «هر چه ممكن العدم نيست، موجود است». 🔶 حال دو گزاره‌ي فوق را ضميمه هم مي‌كنيم و يك قياس اقتراني شكل سوم بدين صورت تشكيل مي‌دهيم «هر چه ممكن العدم نيست، واجب الوجود است» و «هر چه ممكن العدم نيست، موجود است» كه بر اساس شكل سوم نتيجه مي‌دهد «برخي واجب الوجود‌ها، موجودند»؛ بنابراين واجب الوجود موجود است، و اين همان مطلوب ما است. (29) @oshaghierfan &
🖌 نكاتي در باره برهانهاي صديقين (30) 🔵 اثبات وجود واجب با تكيه بر عنوان «آنچه ممكن العدم نيست» از راه حمل «واجب بالذات» بر آن و حمل آن بر برخي موجودها 🔸 مقدمه اول : «هر چه ممكن العدم نيست، واجب الوجود است» ؛ زيرا وقتي افراد موضوع چنين گزاره‌اي ضرورت وجود نداشته باشند؛ پس بايد حدّ أقلّ «برخي از آن چه ممكن العدم نيستند»، امكان عدم داشته باشند. اما در اين صورت، چنين گزاره‌اي آشكارا تناقض دارد؛ چون چنين افرادي هم بنا بر وصف عنواني موضوع بايد ممكن العدم نباشند، و هم طبق فرض بايد ممكن العدم باشند، و تناقض آشكارا باطل است؛ پس نمي‌توان خلاف مدعا را درست دانست؛ پس درست است كه «هرچه ممكن العدم نيست، واجب الوجود است»✳️. 🔸 مقدمه دوم : گزاره «برخي موجود‌ها، اين چنين‌اند كه ممكن العدم نيستند» درست است؛ چون اين گزاره كه «هر چه ممكن العدم نيست، موجود است» به‌گونه بديهي درست است؛ و بنابراين عكس مستوي آن نيز درست است پس درست است كه «برخي موجود‌ها، اين چنين‌اند كه ممكن العدم نيستند»✳️. 🔴 حال دو گزاره اثبات شده در اين دو مقدمه را ضميمه هم مي‌كنيم، و يك قياس اقتراني شكل اول بدين صورت تشكيل مي‌دهيم 1) «برخي موجود‌ها، اين چنين‌اند كه ممكن العدم نيستند». 2) «هر چه ممكن العدم نيست، واجب الوجود است» نتيجه: «برخي موجود‌ها، واجب الوجودند». 🌸 حال گزاره نتيجه را عكس مستوي مي‌‌كنيم كه مي‌شود «برخي واجب الوجود‌ها، موجودند»؛ بنابراين مي‌توان اجمالا گفت «واجب الوجود، موجود است».✳️ (30) @oshaghierfan &