🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: تجلی اعظم در شب مبعث:
🔸بیست و هفتم رجب، سالروز مبعث پیامبر اکرم است؛ در ادعیه وارده برای شب مبعث پیامبر، از تعبیر «تجلی» استفاده شده است و چنین آمده است «إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَة»
🔹این تعبیر در روایات زیاد دیگری نیز بکار رفته است؛ بررسی موارد استعمال این کلمه در نصوص دینی، نشان میدهد که مفهوم کلمه تجلی با معنی مورد نظر در مباحث عرفانی یکی است؛
🔸بر اساس مطالب عرفانی، حضرت حق، حقیقت موجودی است، که به هیچ تحدد و تعینی، محدود و مقید نیست؛ اما در عین حال او بدون اینکه ذاتش مقید و متعین گردد، در قالب امور مقید و متعین ظاهر شده و متجلی میگردد؛
🔹برای توضیح معنای عرفانی تجلی میتوان به جرم عظیم الجثة خورشید مثال زد؛ خورشید یک جرم کروی بسیار بزرگی است که محدود به حدی که دیده میشود نیست بلکه قطر آن میلیونها کیلومتر است؛ اما او روزانه برای ما در قالب یک کرهای با قطر تقریبا یک متری، ظاهر شده و متجلی میگردد؛ در این تجلی، خورشید بگونه واقعی هیچگاه محدود به اندازه قطر یک متر نبوده و نیست اما برای انسانهای زمینی با چنین قالب محدودی، ظاهر شده و متجلی میگردد؛ همچنین او واقعا حرکتی دور زمین ندارد؛ اما با اینکه واقعا به چنین حرکتی، متصف و مقید نیست، در قالب جرمی متصف به حرکت به دور زمین ظاهر شده و متجلی میگردد؛
🔸در بحث عرفانی هم تجلی حضرت حق به همین گونه است او در عین این که به هیچ حدی و تعینی، متحدد و مقید نیست اما بدون این که واقعا محدود به حدود موجودات امکانی شود در چهره و قالب محدود حقایق امکانی خود را نشان داده و متجلی میگردد؛
🔹یعنی او همواره در اطلاق و بیقیدی بسر میبرد اما با این حال بدون هیچ تغیری و بدون خروج از اطلاقش، در جلوههای حقائق متعین و محدود امکانی ظاهر شده و متجلی میگردد؛
🔸لذا در کلمات گهربار امیرالمؤمنین در نهج البلاغه چنین آمده است که آن حضرت فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه» یعنی حمد خدایی را که برای مخلوقاتش خود را بشکل مخلوقاتش متجلی میکند.
🔹پس در مباحث عرفانی، تجلی بدین معنی است که حقیقت مطلقی (که یا اصلا یا بالنسبه، تقید به قیودی ندارد)، در قالب موضوع محدود و مقیدی، ظاهر گردد بدون این که آن حقیقت مطلق، از اطلاق و بیتقیدیش خارج گردد.
این معنا در نصوص دینی ما هم بکار رفته است که مواردی از آن را ذیلا ذکر میکنیم.
🔷1: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَى عِبَادَتِه... ُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْه». (کافی ج 8 ص 387) بر اساس مفاد این روایت خداوند برای نجات بندگانش از شرک، در قالب قرآن، بر عبادش ظاهر گشته و تجلی کرده است؛ بدون این که آن بندگانش خود او را ببینند؛ یعنی در عین این که ذاتش به هیچ حدی و از جمله حدود این کتاب الهی، محدود نیست اما او در چهره این کتابی الهی (که محدود به حدودی است) ظاهر گشته و تجلی کرده است.
🔷 2: بر اساس آیه (143 اعراف): «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا» خداوند نادیدنی برای کوه تجلی میکند و مطابق روایتی از امام صادق (بصائر الدرجات 1 ص69) این تجلی به این نحو بوده است که خداوند در قالب یکی از کروبیین ظاهر شده و تجلی میکند با این که ذات حق، مقید به تعین و خصوصیات کروبیین نیست.
🔶با توجه به مطالب یاد شده باید دید مراد از تجلی در عبارت «التَّجَلِّي الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَة» چیست؟ و خدا در چه قالبی رخنمایی کرده است؟ عبارت دعا این است «إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَ الْمُرْسَلِ الْمُكَرَّم» با توجه به اینکه کلمه «المرسل...» عطف بیان یا بدل از کلمه التَّجَلِّي است معلوم میشود تجلی اعظم در شب مبعث همان ذات پیامبر از جنبه رسالت او است؛
🔸بنابراین تجلی اعظم در شب مبعث این بوده است که خداوند بدون این که از اطلاق ذاتش خارج گردد در چهره و قالب پیامبرانه حضرت رسول اکرم ظاهر گشته و تجلی نموده است و بر این اساس ذات نبوی از حیثیت رسالتش، اعظم تجلیات حق در این شب مبارک بوده است.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: تحلیلی بر جدید بودن دین، بعد از ظهور حضرت مهدی
🔶در احادیث مرویه از ائمه علیهم السلام، از سویی وارد شده است که هنگام #ظهور حضرت مهدی (عج)، آن حضرت آئین و #سنت_جدیدی را به مردم ارائه میکنند چنانکه از امام صادق (ع) روایت شده که فرموند:
🍀«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (عج) جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِي بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِيد» (ارشاد مفید ج 2 ص 384)
یعنی وقتی قائم (عج) قیام کند امر جدیدی را میآورند همانگونه که رسول خدا صلوات الله علیه در ابتدای اسلام، مردم را به آئین جدیدی دعوت نموند🍀.
🔷ولی از سوی دیگر روایاتی نیز از جانب ائمه علیهم السلام نقل شده که آن حضرت به همان سیره و آئین پیامبر اکرم (ص) عمل میکنند
☘️«...يَسِيرَ فِيهِمْ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يَعْمَلَ فِيهِمْ بِعَمَلِه..» (ارشاد مفید ج 2 ص 383)☘️؛
❓ جمع این دو مساله چگونه است؟
چگونه ممکن است آئینی که حضرت مهدی (عج) به مردم ارائه میکنند همان آئین و سیره پیامبر اسلام (ص) باشد و در عین حال این سنت و سیره، جدید باشد؟
✅ در پاسخ لازم است به چند نکته توجه کنیم.
1️⃣: پیامبر اکرم میفرمایند: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» (کافی ج1 ص 23)
🔸بر اساس این حدیث، دینی که از جانب پیامبران به مخاطبانِ متفاوت ارائه شده، متفاوت بوده است؛ زیرا طبق آیات قرآن، اکثریت مخاطبان پیامبران فاقد درک و #عقلانیت لازم برای فهم حقائق دینی بودهاند به گونهای که جمله «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون» مکررا در مورد مخاطبان انبیاء بکار رفته است و از جمله در مورد مخاطبان زمان پیامبر اسلام چنین آمده است که «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون» (28 سبأ)؛ و نیز تعبیر «لا يَعْقِلُون» مکررا برای اکثر مخاطبان انبیاء و از جمله مخاطبان پیامبر اسلام بکار رفته است؛
🔹بنابراین دینی که به این اکثریت مخاطبان ضعیف الفکر، از جانب انبیاء ارائه شده در حد ظرفیت عقلی و فکری ضعیف آنها بوده است؛
🔸اما از سوی دیگر در بین مخاطبان انبیاء و از جمله مخاطبان پیامبر اسلام افراد بسیار فهیمی مثل #سلمان بودهاند که قطعا طبق حدیث «.. نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» حقائق دینی در سطح عالی به آنها ارائه و ابلاغ شده است؛ ولی تفاوت دانستههای این دو دسته تا جایی است که در مورد سلمان وارد شده است «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه» (کافی ج2 ص 332) اگر ابوذر چیزهایی را که در قلب سلمان بود میدانست او را میکشت؛
🔹پس حقائق دینی در زمان پیامبر به هر دو دسته ارائه و ابلاغ شدهاند، هم به عامه مردم و هم به خواصی مثل سلمان، منتهی چون دسته فهیمان، اقلیت کمتعدادی بودهاند حقائق دینی که به آنها ابلاغ شده در بین عموم مردم مخفی بوده است تا جایی که حتی امثال ابوذر هم که از برجستگان دسته اول است، از دانستن چنین حقائقی محروم بوده است.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه👇👇
.
ادامه از بالا
2️⃣: طبق روایات ظهور، در زمان ظهور حضرت مهدی (عج) علم و دانایی مردم بسیار افرایش مییابد؛ در روایتی آمده است
«إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم» (کافی ج1 ص 25)
وقتی قائم آل محمد (عج) قیام میکند خداوند دست قدرتش را بر سر مردم قرار میدهد و این منجر به این میشود که عقول مردم به هم پیوسته و جمع گردند و فهم همه آنان کامل شود؛
🔸یعنی مردم، از نظر فکری و عقلانی، مثل زمان پیامبر دو گروه یا چند گروه نیستند؛ بلکه همه مردم در سطح انسانهای کاملی مثل حضرت سلمان خواهند بود لذا چون فهمها کامل میشوند همه مردم شایسته دریافت حقائقی خواهند بود که امثال حضرت سلمان در زمان پیامبر دریافت میکردند؛
🔹بنابراین همه آن حقائق دینی که در زمان خود پیامبر، عامه مردم از دریافت آن محروم بودند و به آنها ابلاغ نشده بود، اینک در زمان ظهور به مردم ارائه و ابلاغ میشوند؛ و چون این حقائق در قبل از ظهور به اغلب مردم ارائه و ابلاغ نمیشوند پس اغلب مردم در زمان ظهور حضرت مهدی با آئین جدیدی روبرو خواهند بود؛
🔸در عین حال که مطالب دریافتی جدید، در زمان پیامبر هم موجود بودهاند و جدید نیستند، و به امثال سلمان ابلاغ شده و به آنها عمل میشد؛ پس آئین الهی در زمان ظهور، هم آئین جدیدی است چون چنین آئینی قبل از ظهور، به اغلب مردم ابلاغ نشده نبود و هم جدید نیست چون همین مطالب عالیه در زمان پیامبر اسلام هم ابلاغ شده بود و به آنها توسط افرادی مثل سلمان عمل میشده است؛ ولی برای اغلب مردم قابل دریافت نبود و اینک که عقول مردم توسط تبیینهای مهدوی همه کامل شدهاند ابلاغ شده و به آنها عمل میگردند.
🔹این تحلیلی است که در روایتی، به آن اشاره شده و چنین بیان گشته است که «إِذَا قَامَ سَارَ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَّا أَنَّهُ يُبَيِّنُ آثَارَ مُحَمَّدٍ» (غیبت نعمانی، ص 164)؛ یعنی وقتی حضرت مهدی قیام کرد به سیره رسول خدا و به آثار محمدی عمل میکند؛ جز این که ظهور آن حضرت است که زمینههای بیان سیره پیامبر را فراهم میکند و او است که با کاملسازی عقول، مبیّن آثار محمدی است «إِلَّا أَنَّهُ يُبَيِّنُ آثَارَ مُحَمَّدٍ» یعنی شرایط تبیین قبل از ظهور برای اغلب مردم فراهم نبوده و با ظهور آن حضرت است که شرایط تبیین حاصل میگردد.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: سجده سایهها، تفسیری از آیه 48 نحل
🍀أ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ (48 نحل)🍀
🔶 عموم مفسران #ظلال در این آیه را به همان ظلال با معنای سایه حاصل از برخورد نور به جسم، تفسیر کردهاند؛ ولی دقت در آیه نشان میدهد ظل در اینجا را نباید به معنای سایه متعارفی که مثلا از نور آفتاب شکل میگیرد تفسیر کرد؛
🔸 زیرا در این آیه ضمیر «هُمْ» که برای ذوی العقول بکار میرود به «ظِلالُ» رجوع میکند؛ حال آن که ظلال به معنای سایههای متعارف از مصادیق #ذوی_العقول نیستند؛ همچنین «سُجَّداً» و «داخِرُونَ» از صیغ جمع مذکرند که مخصوص به ذوی العقول هستند و نباید برای موضوعی که از ذوی العقول نیستند بکار روند؛
🔹بنابراین مراد از «ظِلالُ» در این آیه سایههای متعارفی که از برخورد نور آفتاب یا غیر آن به جسم غیر قابل عبور از آن، شکل میگیرد نیستند؛ بلکه این ظلال موجوداتی از ذوی العقول هستند که بر اساس دلالت کلمه #سُجَّداً، آگاهانه در پیشگاه خدا سجده میکنند و بر اساس دلالت کلمه #داخِرُونَ ، مختارانه در قبال حضرت حق خضوع و فروتنی میکنند.
🔸 به بیان دیگر در معنای کلمه «ظل»، نوعی #توسعه_مفهومی شکل گرفته است؛ توضیح این که سایه متعارف:
📌 اولا در جایی شکل میگیرد که نوری هست و شیئی و موجودی در پرتو تابش آن نور به منصه ظهور و پیدایی برسد و در پشت آن شیء بخاطر کمرسیدن نور به آنجا یک نحوه تاریکی شکل گیرد.
📌 ثانیا تاریکی مذکور، بگونهای شکل و شمایل آن شیء را نشان میدهد و ازینرو آن تاریکی نسبتا، خود نموداری از آن شیء، و بیانگر حالات و خصوصیات آن شیء است.
📌 ثالثا او در حرکت و سکون تابع آن شیء و مستند به رفتار آن شیء است؛
🔸این حالات سهگانه که در فضای نور و تاریکی مألوف، سایه متعارف را بوجود میآورند در نور و تاریکی وجودی نیز بهگونهای شکل گرفته و سایه وجودی را شکل میدهند؛ زیرا از اشراق و تابش منبع نور وجود، حقائق اشیاء به منصه ظهور و پیدایی میرسند ولی حقیقت حاصله، هر چه از منبع نور وجود دورتر باشد؛ از نور کمتری برخوردار است؛ و نسبت به همین حقیقت در مراتب نزدیکتر، تاریک و گرفتار ظلمت وجودی است؛ و در عین حال، مرتبه پایینتر نیز دارای همان حقیقت بالایی است؛
🔹و لذا از سویی بهگونهای، بیانگر حقیقت آن مرتبه بالاتر است و از سویی تحقق آن، به مرتبه بالاتر که در طول علل وجودی آن است وابسته و در حرکات و سکنات خود تابع آن است؛
🔸بنابراین مرتبه نازل هر حقیقتی سایه وجودی مرتبه بالاتر است؛ و لذا مرتبه مادی هر حقیقت وجودی، که مرتبه نازل آن حقیقت است سایه مرتبه مجرده آن حقیقت است؛
🔷 بنابراین ظاهر این است که در آیه مورد بحث، تعبیر «ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ» به همان مرتبه مجرد حقائق عالم، و تعبیر «ظِلالُهُ» به مرتبه مادی آن حقائق اشاره دارد؛ ازینرو تا اینجا روشن شد که معنای آیه اجمالا اینست که آیا انسانها توجه نمیکنند به مخلوقات مجرد تا ببینند مراتب مادی آنها (که همان ظلال و سایههای آن مجرداتند) از راست و چپ، سجده کنان و خاضعانه به سوی خدا باز میگردند.
🔶 (اشکال و جواب)
🔹اگر گفته شود که مرتبه مادی هر حقیقتی، فاقد شعورند و ضمیر «هُمْ» و نیز «سُجَّداً» و «داخِرُونَ» (که از صیغ جمع مذکرند) مخصوص به ذوی العقول هستند؛ بنابراین ظلال با این تفسیر هم با همان اشکال تفسیر عموم مفسران مواجه است؛
🔸پاسخ این است مراتب مادی دو گونهاند برخی تحت اشراف مستقیم حقیقتی مجرد اداره میشوند مثل ابدان حیوانات که تحت اشراف مستقیم نفساند؛ و برخی تحت اشراف مستقیم حقیقتی مجرد نیستند؛
🔻دسته اول بخاطر اشراف مسقیم نفس و یا ارواحی بالاتر بر آنها موجوداتی مادیاند ولی در عین حال ذی شعور نیز هستند مثل حقائق مادی عالم آخرت که طبق آیه «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان» (64 عنکبوت) مثل حیوان دارای شعور است؛
🔻دسته دوم فاقد شعور متعارفاند مثل موجودات مادی عالم دنیا؛ و بر این اساس ظاهر این است که مراد از «ظِلالُهُ» در آیه مورد بحث همان اجسام زنده و ذیشعور عالم آخرتند که سجده کنان و خاضعانه به سوی خدا باز میگردند.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: بی أثری مخلوقات در افزایش #دارایی خدا
(يَا مَنْ لَا يَزِيدُ فِي مُلْكِهِ شَيْء)
🔹یکی از فرازهای دعای #جوشن_کبیر که در مراسم شبهای قدر خوانده میشود این جمله است که دعا کننده، در خطاب به خداوند میگوید: «يَا مَنْ لَا يَزِيدُ فِي مُلْكِهِ شَيْء» یعنی ای خدایی که در دارایی تو، وجود هیچ چیزی فزونی نمیآورد؛
🔸این مضمون در برخی ادعیه دیگر با این عبارت آمده که «يَا مَنْ لَا يَزِيدُ مُلْكَهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی ای خدایی که موجودیت اهل آسمانها و زمین بر #دارایی تو نمیافزایند؛
🔆 حاصل سخن این است که با آفرینش مخلوقات گسترشی در دارائی خداوند شکل نمیگیرد و با خلقت آسمانها و زمین و اهل آنها افزایشی در #ملک_هستی رخ نمیدهد.
❓در اینجا این پرسش به وجود میآید که این ادعا چه #توجیه_عقلی دارد و چگونه ممکن است این همه موجودات آسمانی و زمینی هیچ افزایشی را در ملک هستی موجب نگردند؛
♻️ پاسخ این است که در باره این بحث باید روشن شود که نسبت بین #حق و #خلق چیست؟ آیا نسبت بین حق و خلق، نسبت بین شیء و شیء است یا نسبت بین شیء و شیءنما است؟
🔻زیرا اگر نسبت بین حق و خلق نسبت بین شیء و شیء باشد، روشن است که با آفریدن هر شیئی و افزوده شدن هر موردی از مخلوقات، گستره ملک هستی فزونی مییابد؛ اما اگر نسبت بین این دو، نسبت بین شیء و شیءنما باشد با آفریدن هر موضوعی و افزوده شدن هر موردی از مخلوقات، در گستره ملک هستی هیچ فزونی شکل نمیگیرد؛ زیرا اموری که شیءنما هستند؛ موجودیت مجازی دارند نه موجودیت واقعی؛ و با افزایش #موجود_مجازی ، در گستره موجود حقیقی، افزایشی شکل نمیگیرد.
از سویی براهین کثیری دلالت دارند که نسبت بین حق و خلق نسبت بین #شیء و #شیءنما است؛ نه نسبت بین شیء و شیء؛ در ادامه یکی از #براهین آن را میآوریم.
🔶 برهان:
🔹مقدمه اول: اگر خداوند چیزی را ایجاد کند باید گفت که #ايجاد خداوند، #فرع بر وجود او است؛ زيرا بديهي است كه هر حقیقتی تا موجود نباشد، معدوم است؛ و حقیقت معدوم، ممكن نيست موجد موجودي شود؛ پس مرتبة تحقق ايجاد ذات حق، وابسته و متأخر از تحقق وجود او است؛ و بنابراين ایجاد بخاطر #فرعیتش نسبت به وجود حق، بگونهاي با وجود خداوند متفاوت است؛
🔸 مقدمه دوم: این #ایجاد يا خود «واجب الوجود بالذات» است يا نقيض «واجب الوجود بالذات»؛ زيرا ارتفاع نقيضين از هر موضوع مفروض، محال و باطل است؛
🔻اگر حقيقت ايجاد، «واجب الوجود بالذات» باشد لازم ميآيد تعدد واجب بالذات؛ زيرا چنين حقيقتي هم طبق فرض، «واجب الوجود بالذات» است و هم بگونهاي متفاوت با ذات حق است كه خود واجب بالذات است، ولی تعدد واجب، محال است.
🔻اگر ايجاد، نقيض «واجب الوجود بالذات» باشد، چنين حقيقتي ممتنع الوجود بالذات خواهد بود؛ زيرا نقيض «واجب الوجود بالذات»، ممتنع الوجود بالذات است؛ و حقيقت ممتنع الوجود ممكن نيست كه تحقق يابد؛
🔷نتیجه:
بنابراين ثبوت ايجاد براي خداوند، محال و باطل است؛ و وقتی ایجادی نبود هیچ ممکنی هم حقیقتا موجود نمیگردد و بنابراین نسبت بین حق و خلق نسبت بین #شیء و #شیءنما است؛ نه نسبت بین شیء و شیء؛ و لذا افزایش مخلوقات با وجود مجازی، موجب افزایشی در ملک هستی نمیشود.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: فناء در #حقيقت_محمدي ، راه وصول به قرقگاه حريم محمد و آل محمد (علیهم السلام)
✨(به مناسبت عيد فطر) :
🔹جمله 🌺اللهم أدخلني في كل خير أدخلتَ فيه محمدا و آل محمد و أخرجني من كل سوء أخرجتَ منه محمدا و آل محمد🌺 هم، بخشي از دعاي قنوت نماز #عيد_فطر است و هم بخشي از ادعيه ماه مبارك رمضان (مقنعة شيخ مفيد ص 172).
🔸معناي اين فراز از دعا اين است كه خدايا (در سلوك معنوي) مرا داخل كن به هر خيري كه محمد و آل محمد (ص) را داخل كردي، و نيز مرا خارج كن از هر بدي كه محمد و آلش را از آن خارج كردي.
🔎 در اينجا اين پرسش به نظر ميآيد كه برخي خيراتي كه محمد و آل محمد در آن داخل شدند، مختص به آنان است و براي سايرين، دستنايافتني است؛ زيرا نياز به ورود به مرحله #ولايت و مقام #عصمت دارد؛ درين صورت چگونه ما در اين ادعيه، همه مراتب كمال آنها را براي خود از خدا درخواست ميكنيم!؟ آيا اين يك دعاي ناشدني نيست؟ آيا ميتوان هم حريم قرقگاه مقامات محمد و آلش را حفظ كرد و هم طمع به رسيدن آن مقامات را داشت؟
📌 به نظر نگارنده پاسخ مثبت، و جمع بين دو سوي مسئله جايز و شدني است؛ يعني هم از سوئي، برخي مقامات عاليه محمد و آلش براي ديگران دستنايافتني است و هم از سوي ديگر درخواست از خدا براي رسيدن به چنين مقاماتي، بلكه رسيدن به چنين مراتبي، جايز و شدني است؛ اما البته بايد توجه داشت رسيدن و ورود به حريم قرقگاه مقامات آنها، تنها با #فناي_انانيت انسان در حقيقت محمد و آل محمد ممكن ميگردد؛ و در حقيقت، بازگشت معناي چنين دعائي اين است كه خدايا مرا در #حقيقت_محمد_وآل_محمد، فاني كن تا هر آنچه به محمد و آل محمد انتساب دارد به من هم كه بعد از فناء، چيزي جز حقيقت آنها نيستم، انتساب يابد.
🔶 توضيح مطلب
🔹همانگونه كه در #قوس_نزول، و به مقتضاي «اول ما خلق الله نوري»، صادر نخستين، #حقيقت_محمديه (ص) است كه جامع همه مراتب تفصيلي تجليات حق در قوس نزول است؛ و سپس اين حقيقت يگانه، بسط و نشر يافته و به صورت حقائق متكثر و موضوعات متفرق ظاهر شده و تجلي مييابد؛ در #قوس_صعود نيز و در مسير بازگشت كثرات به حضرت حق به مقتضاي « أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُور» (53 شورى) همه كثرات بواسطه رجوع به صادر نخستين، و از طريق او به صيرورت الى الله نائل ميگردند؛
🔸چون به مقتضاي «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُون» (29 اعراف) مسير #بازگشت همان مسير #صدور است؛ و طريق حشر، همان طريق نشر است؛ بنابراين همه كثرات و از جمله انسانها از طريق فناي انانيتشان در صادر نخستين كه همان حقيقت محمديه است به صيرورت الي الله كارشان پايان مييابد؛
🔹از اينرو همه سالكان إلى الله كه باختيار و انتخاب خود و با دستورات سلوكي با سرعت بيشتري به صيرورت الی الله نائل ميگردند ابتدا بايد در حقيقت محمديه #فاني گردند و در اينجاست كه سالكان الی الله داخل در هر خيري ميگردند كه محمد و آلش در آن داخل شدهاند و از هر بدي كه محمد و آلش از آن خارج شدهاند خارج ميگردند؛ و اين در حالي است هيچ #غيريّتي از آن سالكان باقي نمانده تا گفته شود اين خيرات مخصوص محمد و آل است و براي ديگران دستناپافتني است؛
🔸بنابراين بعد از فناي سالك در حقيقت محمديه، هم سالك به همهي #خيرات محمد و آلش رسيده و هم مقام اختصاصي محمد و آلش به غير نرسيده و #حريم_قرقگاه مقامات محمد و آلش محفوظ مانده است. لذا روزهداران سالك در ادعيه ماه رمضان و در نماز عيد فطر از خدا ميخواهند
🌸«اللهم أدخلني في كل خير أدخلتَ فيه محمدا و آل محمد و أخرجني من كل سوء أخرجتَ منه محمدا و آل محمد🌸».
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: دلالت آیه 148 نساء بر رستگاری همه انسانها
🌸 «وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير»؛🌸
🔸این آیه به خاطر این که در بین آیات مربوط به تغییر قبله است، عموم مفسران آن را در همین فضای مربوط به قبله تفسیر کردهاند؛ و در معنایش چنین گفتهاند که برای هر امتی قبلهای هست كه به آن رو ميكنند پس به سوی خوبیها بشتابيد؛ هر كجا باشيد خداوند همه شما را ميآورد همانا خدا بر همه چيز تواناست.
✨ اما برخی دیگر از جمله مرحوم علامه #طباطبائی این آیه را در فضای #تکوینی هم تفسیر کردهاند؛ به نظر میرسد به قرینه این که تتمه آیه به امور تکوینی ارتباط دارد باید گفت حد اقل این تفسیر دوم کمتر از تفسیر اول نیست و نیز تفسیر دوم، نافی تفسیر اول نیست؛ زیرا مسئله قبله نیز مصداقی از معنای عام تفسیر دوم است؛ به هر جهت بر مبنای تفسیر دوم نتیجه مهمی که از آیه گرفته میشود این است که همه انسانها دیر یا زود #رستگار خواهند شد.
🔶توضیح این که «وجهه»، همان «ما یتوجه إلیه الشیء» است؛ یعنی چیزی که شیء به سوی آن رو کرده و به عنوان یک هدف به آن توجه میکند؛ پس جمله «وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها» بدین معنی است که هر کس بهگونه #تکوینی رو بسوی غایتی دارد که خداوند او را بسوی آن غایت توجه داده و در رسیدن به آن، او را سرپرستی میکند.
🔹در ادامه آیه، خداوند با جمله «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» فرمان به سبقت به خیرات میدهد؛ زیرا وقتی خداوند ما را در راستای غایت مذکور سرپرستی و #هدایت_تکوینی میکند؛ مناسب است که با #هدایت_تشریعی هم تذکر دهد که شما هم با انتخاب خوبیها همان غایت را تعقیب کنید تا تکوین و تشریع هماهنگ باشند و کار با سهولت بیشتری پیشرود.
🔸در دنبال آیه، تذکر داده شده که شما در هر موقعیتی باشید خداوند همگی شما را خواهد آورد «أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً»؛ اما پرسش این است که او همه ما را به کجا خواهد آورد؟
🔹پاسخ این است که ابتدای آیه دلالت دارد که آنجا، همانجایی است که #وجهه ما قرار دارد، یعنی همان غایتی که خدا از ابتدا آفرینش، ما را در راستای رسیدن به آن هدایت کرده و سرپرستی میکند که به آنجا برسیم «وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها»؛
🔸از طرفی، در آیه (56 الذاریات) مشخص گردیده است این وجهه و غایتی که خداوند از ابتدای آفرینش، ما را در راستای رسیدن به آن هدایت و سرپرستی میکند که به آنجا برسیم، همان مقام #عبودیت و منزل #بندگی ما نسبت به خداوند است؛ زیرا در این آیه آمده: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» من جن و انس را جز به غایت عبادت خلق نکردم؛
🔹پس عبادت خدا همان غایتی است که جن و انس برای رسیدن به آن آفریده شدهاند؛ و این غایت طبق آنچه در آیه (93 مریم) آمده قطعا تحقق مییابد؛ زیرا آنجا میگوید «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً»؛ هیچ کس در آسمانها و زمین نیست جز این که #بندهوار به پیشگاه خداوند رحمان خواهد آمد؛
🔸بنابراین همه انسانها در دنیا یا آخرت، زود یا دیر، به مقام #عبودیت و منزل #بندگی خداوند نائل خواهند شد؛ و با تحقق این بندگی نهایتا شایستگی ورود به جمع #عباد_الله و دخول در #جنت_ذات_حق راه پیدا میکنند
🔹و لذا نهایتا به آنان خطاب میشود که: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ؛ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً؛ فَادْخُلي في عِبادي؛ وَ ادْخُلي جَنَّتي»؛ این غایت سعادتآفرین، دیر یا زود، سرنوشت محتوم همه انسانها است؛ لذا است که در آیات زیادی آمده است «إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» (50 شعراء) .
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔸لازم به ذکر است این که خداوند در مرتبه ذاتش صفتی ندارد معنیاش این نیست که گزارههایی مثل «خداوند قادر است» یا «خداوند عالم است» یا «خداوند حیّ است» باطل باشند زیرا اولا آنچه در این حدیث نفی شده، این است که حقائقی مثل #علم و #قدرت و #حیات ... صفت حضرت حق باشند؛ اما مثلا علمی که هیچ تمایزی حتی تمایز مفهومی با ذات حق نداشته باشد نفی نشده است؛ پس حضرت حق همان حقیقت علم است نه این که دارای صفت علم باشد و نیز همان قدرت است نه این که دارای صفت قدرت باشد؛ و ثانیا در بسیاری از متون دینی چنین گزارههایی ناظر به تجلیات خداوند است که در مراتب متأخر از ذات حق رخ داده و شرع و عقل، هر دو آنها را میپذیرند.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🟢 یادداشتهای قرآنی و روایی
موضوع: اثبات #مقام شهادت برای کشتهشدگان در راه خدا
🖌مقام معظم رهبری در مراسم سالروز ارتحال امام خمینی در سال 1403 نکتهای را در مورد آیه 154 بقره و در مقایسه با آیه 169 آل عمران ارائه فرمودند؛ که بلحاظ تفسیری، جالب و شایسته تدبر و اذعان است؛ زیرا در باب #شهادت و #شهید این پرسش مطرح است که آیا به لحاظ قرآنی مقامات شهید و شهادت که در آیات قرآنی به آن تذکر داده شده، فقط مربوط به کسانی است که توسط اقدامات دشمنان دین کشته میشوند؟ یا این مقامات شامل حال همه کسانی است که در راه خدا کشته گردند گرچه قتل آنان مستند به اقدامات دشمنان دین نباشد؟
🔷 پاسخ بدوی به این پرسش این است که بر اساس مفاد آیه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون » (169 آل عمران) این مقامات مربوط به کسانی است که در راه خدا و توسط اقدامات دشمنان دین کشته شوند نه کسانی که قتل آنها مستند به اقدامات دشمنان دین نباشد (گرچه در راه خدا کشته شده باشند)؛
🔸 زیرا این آیه یعنی (169 آل عمران) در ضمن آیات جهاد با کفار است که به قرینه فضای جهادی این آیات، نکات مطرح شده در آیه، مربوط به جهاد با دشمن میشوند؛ پس مراد از «الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ» در این آیه کشتهشدگانی هستند که در راه خدا و با اقدامات دشمنان دین کشته شوند؛ و لذا نمیتوان سایر افراد را تحت شمول این عنوان قرار داد و بالتبع نمیتوان #مقامات_معنوی ذکر شده در این آیه را برای دیگر #کشتهشدگان راه خدا که قتل آنان مستند به اقدمات دشمنان دین نیست قائل بود.
🔶 این، مقتضای اولیه مفاد آیه (169 آل عمران) است؛ اما در آیه (154 بقره) تقریبا همین مقامات و با همین تعبیرات چنین آمده «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُون» با این تفاوت که این آیه در ضمن آیات جهاد نیست و قبل و بعد آن از مسئله جهاد با دشمنان دین سخنی به میان نیامده است بلکه یک دستور کلی است مربوط به کسانی که در راه خدا کشته میشوند «مَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ»، بدون این که این تعبیر، قید مقالی یا مقامی خاصی داشته باشد، که بالتبع مفاد آیه این میشود که مقامات مذکور در این آیه مربوط به کسانی است که در راه خدا کشته شوند (خواه قتل آنان مستند به اقدامات کفار باشد یا نباشد).
🔷 در اینجا این #پرسش شکل میگیرد که بالأخره این مقامات معنوی، موضوعش چه کسانی هستند؟
🔻«کشتهشدگان در راه خدا» که مقتضای 154 بقره است
🔻یا «کشتهگان در راه خدا که قتلشان توسط دشمنان خدا باشد» که مقتضای 169 آل عمران است؟
🔶 پاسخ این است که جمع بین دو آیه اقتضا میکند که افرادی که #یقینی_الخروج از مفاد دو آیه هستند را استثناء کنیم و بقیه افراد را (چه یقینی الدخول باشند چه مشکوک الدخول) تحت شمول نهی باقی گذاریم
🔹زیرا در شک در تعداد افراد خارج شده از حکم نهی بین اقل و اکثر باید به مقدار اقل اکتفاء کرد و چون عنوان «کشتهشدگان در راه خدا» از عنوان «کشتهشدگان در راه خدا که قتلشان توسط دشمنان خدا باشد» اعم است، پس افراد خارج شده از عنوان اول (که اعم است) کمتر از افراد خارج شده از عنوان دوم هستند؛
🔸و بنابراین طبق مفاد این قانون اصولی، بکارگیری عنوان #مرده برای همه افرادی که در راه خدا کشته شوند (خواه قتل آنان مستند به اقدامات کفار باشد یا نباشد) ممنوع و منهی است و نباید آنان را مرده پنداشت بلکه باید به #شهادت و زنده بودن آنان اعتقاد داشت.
🔷 این نتیجه در صورتی است که حکم مطرح شده در هر دو آیه را یکسان بدانیم ولی دقت در آیه نشان میدهد که گرچه هر دو آیه با توجه به ثبوت عنوان «کشتهشدگان در راه خدا» در موضوع، حکم مشترکی دارند و آن این است که چنین افرادی را نباید مرده پنداشت بلکه آنان شهید و زنده هستند؛ اما در عین حال آیه (169 آل عمران) بلحاظ این که قتل، در شرایط جنگ با دشمنان خدا رخ داده، کشتهشدگان در این آیه، یک حکم اختصاصی هم دارند، و آن این که این گروه از «کشتهشدگان در راه خدا» بخاطر حضور در میدان جهاد، به مقام #ارتزاق_عندالله نیز واصل میشوند؛
▪️ و در این صورت دو آیه دو موضوع متفاوت داشته و لذا دو حکم متفاوت هم دارند گرچه بخاطر ثبوت قدر مشترک در موضوع، در حکم هم، قدر مشترک حکمی نیز دارند.
🔶 به هر جهت هر دو آیه دلالت بر ثبوت #مقام_شهادت برای #کشتهشدگان در راه خدا» دارند چه در جنگ با کفار کشته شوند چه در سایر حوادثی که برای خدا صورت میگیرند.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: بحثی درباره بخش پایانی #دعای_عرفه
🔶 دعای عرفه كه سرشار از مضامين معنوي است و از مواريث گرانبهاي اهلبيت براي امت اسلامي است يك بخش پاياني دارد، كه آموزههاي #توحيد_عرفاني در آن موج ميزند؛ اما عدهاي اين بخش را، از مجموعه دعاي عرفه محسوب نکرده و ادعا ميكنند كه از تصرفات و افزودههاي #متصوفه در دعاي حضرت أباعبدالله الحسين است؛
🔸عمده سخنان متأخرین در انکار این بخش، مستند به اظهارات علامه #مجلسي رحمت الله عليه در كتاب شريف بحار الأنوار است؛ ایشان براي انکار جزء بودن این بخش، دو دليل آورده است؛ در يادداشت حاضر به طرح و بررسي اين دو دليل ايشان ميپردازيم.
🔹دلیل اول مرحوم مجلسی: اين بخش در برخي نسخ قديمي كتاب اقبال سيد بن طاووس نيست؛ همچنين در كتاب مصباح الزائر كه كتاب ديگر سيدبن طاووس است، و نيز در كتاب بلد الامين كفعمي اين بخش از دعا وجود ندارد.
🔹دلیل دوم مرحوم مجلسی: عبارات اين بخش از دعا، با سياق ادعيه معصومين سازگاري ندارد و فقط با مذاق #صوفيان هماهنگ است. (بحار ج 95 ص 227)
🟢 پاسخ دلایل مرحوم مجلسی
دقت در بیانات ایشان روشن میکند هر دو دلیل ایشان مردود بوده و پذيرفتني نیست؛
🔷 بررسي دليل اول: عبارت مرحوم مجلسي این است: «لم يوجد هذه الورقة في بعض النسخ العتيقة من الإقبال» این عبارت دلالت دارد كه اكثر نسخ قديمه اقبال واجد اين بخش اخير بوده است؛ زيرا مرحوم مجلسي مايل به جزء نبودن آن در دعاي عرفه بوده است؛ و اگر نسخ قديمه زمان مجلسی كه ايشان ديده، اكثرا فاقد اين جزء ميبود يا لااقل تعداد قابل توجهي از نسخ قديمه فاقد اين جزء ميبود او به فقدان اكثر نسخها يا به تعداد قابل توجه نسخههاي فاقد براي اثبات ديدگاه خود استناد و استدلال ميكرد؛ اما ایشان چنين كاري را نكرده است و فقط ادعا كرده که برخي نسخ قديمه، فاقد جزء اخير است؛
🔻بنابراين تعبير #بعض_النسخ_العتيقة در عبارت مرحوم مجلسي، به طور ضمني شهادت است كه به اين كه اكثر نسخ قديمة زمان مجلسي واجد اين بخش بوده است؛ و وقتي اكثر نسخ قديمه زمان مجلسي واجد جزء اخير بوده ادعاي جزء نبودن خلاف تحقيق است.
🔻اما ادعاي ايشان مبني بر اين كه اين بخش در كتاب ديگر سيد بن طاووس يعني كتاب «مصباح الزائر و زاد المسافر» نيست؛ گرچه درست است اما بايد توجه داشت شيوه سيد بن طاووس در كتاب «مصباح الزائر و زاد المسافر» بر #اختصار بوده است؛ او در اين كتاب ميخواسته زائران مسافر، كتاب مختصري را هنگام سفر براي ادعيه و زيارات، داشته باشند لذا نبودن اين بخش در كتابی که بنا بر اختصار بوده، دليل بر نبودن آن، در اصل دعا نيست.
🔻همچنين نبودن اين جزء در كتاب بلد الامين #كفعمي كه تقريبا دو قرن و نيم متأخر از سيد بن طاووس است با توجه به اين كه قبلا روشن كرديم كه كلام مجلسي شهادت ضمني است بر اين كه اكثر نسخ قديمه داراي اين بخش بوده، ضرري نميرساند؛ زيرا ترجيح، با نسخ قديمه است كه كلام مجلسي خود #شهادت ضمني است بر ثبوت آن.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه👇👇
.
ادامه از بالا
🔷 بررسي دليل دوم: ادعاي ديگر مرحوم مجلسي مبنی بر این كه مطالب اين بخش با سياق ادعيه معصومين سازگاري ندارد (عبارات هذه الورقة، لا تلائم سياق أدعية السادة المعصومين) و فقط با مذاق صوفيان هماهنگ است، نیز صحیح نیست. زیرا:
1️⃣: اولا نمونههايي از اين گونه دعاهاي عرفاني در ساير ادعيه یا زیارات ائمه علیهم السلام وجود دارد مثل:
🔻جمله «إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ☘️» در #مناجات_شعبانیه،
🔻جمله «اطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَى رَبِ الْأَرْبَابِ أَنْفُسُهُم☘️در مناجاتهاي #خمسة_عشر که هر دو به مقام فنای عارف در حضرت حق دلالت دارند؛
🔻جمله «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ☘️ در زیارت #رجبیه که بر انحصار وجود حقیقی در وجود خداوند دلالت دارد؛
🔻جمله «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکم☘️در زیارت جامعه كه با توجه به آیه «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها☘️ به تجلی حضرت رب الأرباب در ذوات نوری ائمه اشاره دارد؛
🔹بنابراین با استناد به وجود تعابیر عرفانی در این بخش از دعای عرفه، نمیتوان جزء بودن این بخش را انکار کرد؛ زیرا چنین تعابیری در سایر کلمات معصومین فراواناند.
2️⃣ : ثانيا ادعای عدم سازگاری قابل اثبات نیست؛ زیرا عبارات منقول از معصومین علیهم السلام چنان متفاوت و با #سطوح متخالفاند که در روایتی وارد شده اگر اباذر چیزهایی را که در دل سلمان است میدانست او را میکشت 🌸و اللَّهِ، لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه🌸،
🔸این بدین معنی است که تفاوتها در تعلیمات معصومین در حدی است که برخی این تعلیمات در نظر بسیاری از مباشران بیواسطه با معصومین مثل ابوذر به عنوان مطالب #کفرآمیز تلقی میشده است با این که این تعلیمات هم از ناحیه معصومین به قلب امثال سلمان القاء شده است؛ بنابراین ادعای این که عبارات این بخش با سياق ادعيه معصومين سازگاري ندارد، مجازف و غیر قابل اثبات است.
3️⃣ : ثالثا همه انسانهاي گوناگون مخاطب تعليمات ائمهاند؛ و بنابراين در ادعيه اهلبيت علیهم السلام متناسب با اهل معني و اهل عرفان حتما بايد ادعيهاي وارد شده باشد بنابراين هماهنگي برخي #ادعيه_مأثورة با #حقائق_عرفاني نه تنها امر باطلی نيست بلكه يك ضرورت تعليمات ديني است.
4️⃣ : رابعا نكته ديگري كه به عنوان اشكال به بيان مرحوم مجلسي وارد است اين است كه احاديث زيادي از ناحيه ائمه علیهم السلام وارد شده است و خود مرحوم مجلسي نيز اين احاديث را در باب مفصلي در بحار (ج 2 ص 182) به بعد جمعآوري كرده است؛
🔸حاصل محتواي اين احاديث اين است كه ما نبايد احاديثي را كه به ائمه نسبت داده ميشود #تكذيب كرده و رد كنيم؛ گرچه اين احاديث يا بلحاظ سند ضعيفاند و يا بلحاظ محتوا بگونهاي هستند كه قبول آنها #ثقيل و اذعان به آنها سخت است؛ بلكه بايد در مورد آن احاديث بدون رد و اثبات، #توقف كنيم تا وضعيت آنها روشن شود؛ به عنوان نمونه دو مورد از اين احاديث را از بحار ميآوريم:
🔷 الف : ابوبصير از امام باقر يا امام صادق علیهما السلام روايت ميكند كه امام فرمود «لَا تُكَذِّبُوا بِحَدِيثٍ آتَاكُمْ مُرْجِئِي وَ لَا قَدَرِيٌ وَ لَا خَارِجِيٌ نَسَبَهُ إِلَيْنَا فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ لَعَلَّهُ شَيْءٌ مِنَ الْحَقِّ فَتُكَذِّبُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوْق عَرْشِه🥀 يعني حديثي را كه كسي از فرقههاي #مرجئه يا #قدريه يا #خوارج به ما نسبت ميدهد تكذيب نكنيد زيرا شما (واقع امر) را نميدانيد شايد مطلب حقي باشد در اين صورت شما با تكذيبتان خدا را در بالاي عرشش تكذيب كردهايد. (بحار ج 2 ص 187).
🔷 ب: سفيان بن سمط ميگويد به امام صادق علیه السلام عرض كردم مردي از ناحيه شما ميآيد و از جانب شما #خبري_عظيم را نقل ميكند كه موجب تنگي سينه ميشود بگونهاي كه ما او را #تكذيب ميكنيم؛ امام فرمود آيا نه اين است كه او خبري از من گزارش ميكند؟ گفتم بلي؛ امام فرمود آيا اين خبر (در بعيد بودن) مثل اين است كه شب، روز؛ و روز، شب گردد؟ گفتم نه؛ امام فرمود پس #امر_حديث را به ما واگذار و آن را رد نكن زيرا اگر آن را رد و تكذيب كني در حقيقت ما را تكذيب كردهاي. (بحار ج 2 ص 187).
🔸 با توجه به اين گونه احاديث كه تعدادش نيز فراوان و برخی آنها صحیح است؛ اشكال به مجلسي اين است كه چرا در مورد جزء اخير دعاي عرفه طبق اين احاديث عمل نكرده و در مورد اين بخش #توقف نكرده بلكه بجاي توقف، صريحا آن را انكار كرده و آن را به غير ائمه نسبت ميدهد؛ به نظر ميرسد اين انكار، شايسته مقام علمي علامه مجلسي نيست؛ غفر الله له و لنا.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
✨✨ بررسی شبهه #متاخرین نسبت به بخش پایانی دعای عرفه
⚡️ در سالهای أخیر منکران جزئیت با استناد به این که این بخش از دعا در کتاب #الحکم_العطائیة ابن عطاء اسکندری تحت عنوان «مناجات» موجود است گفتهاند اصل این بخش از دعا از ابداعات او بوده و بعد به کتاب اقبال سید بن طاووس و برخی کتب دیگر ملحق شده است.
💥 پاسخ شهبه: این پندار باطل است؛ زیرا
⭐️ اولا: #ابن_عطاء بلحاظ زمانی تقریبا نیم قرن از سید بن طاووس متأخر است؛ و الحاق آثار مؤلفان متأخر به آثار مؤلفان متقدم، بعید است؛
⭐️ ثانیا مکتوباتی که او در بخش حکم کتابش آورده نشان میدهد که او بلحاظ علمی در سطح یک #نصیحتگر_اخلاقی است نه در سطح یک فیلسوف و عارف عالی مقام؛ حال آن که این بخش از دعای عرفه سرشار از مضامین عالی عرفانی و فلسفی است و چنین مضامینی ممکن نیست از ابداعات چنین شخصی با چنین سطحی از معلومات باشد؛
🌟 مثلا از مضامین عالی فلسفی این بخش این جمله است که میفرماید 🌸كيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْك🌸که به #برهانهای_صدیقین اشاره دارد، برهان هایی که سخن گفتن در مورد آنها فقط از فیلسوفان بزرگ انتظار میرود؛ بنابراین آنچه معقول است این است که او چنین دعایی را در جایی مشاهد کرده و اجمالا آن را با حال وهوای #سلوک_عرفانی مناسب دیده و لذا آن را به آخر کتابش افزوده است؛
🌟چنانکه در بخش حکم نیز مسئله به همین صورت بوده است او جملات برجستهای را در راستای تهذیب و سلوک عرفانی جمعآوری کرده برخی را خود ابداع کرده و برخی را از دیگران گرفته و با تصرفاتی، آنها را در کتابش آورده است
مثلا در حکمت 37 جمله معروف 🌺کان الله و لا شیء معه و هو الآن علی ما علیه کان🌺را آورده که روشن است این حکمت از خود او نیست بلکه در روایات ائمه شیعه آمده
و نیز در حکمت 64 جمله «من لم یشکر النعم فقد تعرض لزوالها» منسوب به امیرالمؤمنین است که در کتاب عیون الحکم و المواعظ لیثی با کمی تفاوت بدین صورت آمده است که 🌸منْ لَمْ يَشْكُرِ النِّعَمَ عُوقِبَ بِزَوَالِهَا🌸؛
🔥 بنابراین درست این است که گفته شود همانگونه که ابنعطاء جملاتی را از منابع روایی شیعه گرفته و بدون این که از منبع اصلی یادی بکند، در بخش حکم آورده است؛ بخشی از دعای عرفه را نیز از منابع روایی شیعه گرفته و بدون این که از منبع اصلی یادی بکند در بخش مناجات آورده است.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتهاي قرآني و روايي
🖌 موضوع: حدیث غدیر و استنتاج #مولویت_علوی از #مولویت_نبوی
🔶 در حدیث معروف غدیر، پیامبر اکرم از جمله «هر کس من مولای اویم» نتیجه گرفته است که «علیّ مولای او است» "من کنت مولاه، فعلیّ مولاه"
🔸پرسش این است که به لحاظ عقلانی، چگونه مولویت علی از مولویت پیامبر اکرم استنتاج میشود؟ و بین مولویت نبی و مولویت علیّ چه ملازمه وجودی هست که اولی بدون ضمیمه چیز دیگری، به دومی منجر میگردد؟
🔷 پاسخ این است که روح و نفس امیرالمؤمنین همان روح و نفس پیامبر اکرم است در جلوهای دیگر. بنابراین #مولویت_علوی نیز همان #مولویت_نبوی است در جلوهای دیگر؛
🔹در حقیقت پیامبر در حدیث غدیر به مردم تذکر میدهد که علی همان شخص محمدی است در جلوهای دیگر و لذا مولویت او همان مولویت حقیقت محمدی است و نه مولویتی جدید و متفاوت با مولویت حقیقت محمدی که به وضع و جعل جدیدی نیاز باشد.
✨ در اینجا باید توجه داشت این که روح و نفس امیرالمؤمنین همان روح و نفس پیامبر در جلوهای دیگر است اشارهای به یک اتحاد صرفا مجازی و یگانگی اعتباری نیست که مثلا دو دوست صمیمی به هم ابراز میکنند بلکه چنین اتحاد و یگانگی، یک #رابطه_تکوینی و #اتحاد_وجودی حقیقی است که بین روح و نفس نبوی و علوی برقرار است، اتحادی که هم در قرآن در آیه #مباهله با تعبیر «انفسنا» به آن اشاره شده است و هم در روایات متعدد شیعه و سنی آمده و با تعابیر و جملات مختلفی بیان گردیده است؛
⭐️مثل حدیثی که از پیامبر روایت شده که فرمود: «خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٌ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ» من و علی از نور واحدی آفریده شدیم؛ و نیز فرمود: «خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٌ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، فَأَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِيٌّ فَرْعُهَا» من و علی از درخت یگانهای آفرینش یافتهایم، من اصل آن درختم و علی فرع آن؛ یا فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَ سائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتّى» من و علی از یک درخت یگانهایم و سایر مردم از درختان مختلف.
❓: در اینجا این پرسش به نظر میرسد که آیا یک روح و نفس یگانه امکان دارد به دو بدن متفاوت تعلق بگیرد یا نه چنین چیزی شدنی نیست؟
✳️ پاسخ این است که چنین ادعایی #امتناع_عقلی ندارد بلکه مواردی از این قبیل وجود دارند که آنها بر امکان چنین ادعایی بلکه بر وقوع آن دلالت دارند؛ گرچه ادعای ما این نیست که این موارد عینا از قبیل اتحاد مورد نظر در باره پیامبر و امیرالمؤمنین باشد؛ ولی وقوع چنین مواردی نشان میدهد که اتحاد دو بدن در یک نفس و روح امکان وقوعی دارد گرچه این موارد یکسان نیستند؛ این موارد عبارتند از:
1️⃣ : جنین و مادر دارای دو بدن مادی هستند ولی روح و نفس مدبر و اداره کننده این دو بدن مادی یکی بیش نیست که همان روح مادر است؛ مخصوصا جنینی که هنوز روح به آن القاء نشده است؛ و حتی بعد از القاء روح به بدن جنین نیز روح جنین تحت اشراف روح مادر و تحت تدبیر و اداره روح مادر است؛ زیرا روح در دوره جنینی هنوز ادراکی به ابزار آلات مادی و بدنی خود ندارد که بر اساس آن ادراک و آگاهی، کار تدبیر و اداره بدن خود را انجام دهد؛ چنانکه در آیه «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئا» به این عدم آگاهی اشاره شده است.
2️⃣ : نفس در هنگام رؤیا هم #بدن_مادی را اداره و تدبیر میکند و هم #بدن_مثالی و رؤیایی خود را؛ زیرا در حال رؤیا هم کارهای طبیعی بدن، تحت اشراف نفس صورت میگیرند مثل هضم غذا، تنفس هوا، و یا غلطیدن و پهلو به پهلو شدن در رختخواب با احساس خستگی از وضعیت قبل؛ و هم در رؤیا با بدن مثالی و برزخی با کسی سخنی میگوید یا منظرهای را مشاهده میکند یا حرکتی را انجام میدهد؛ پس در حالت رؤیا، نفس واحد دو بدن مثالی و بدنی را تحت تدبیر و اداره خود دارد.
3️⃣ : بنا بر نظر حق در باب #معاد، انسان در عین این که با بدن جسمانی مادی محشور میگردد دارای بدن مثالی و برزخی نیز هست که هر دو تحت تدبیر و اداره نفس قرار میگیرند.
بنابراین این که یک نفس بر دو بدن مادی یا بر یک بدن مادی و یک بدن مثالی اشراف داشته و آنها را اداره و تدبیر کند چیز محالی نیست و لذا این که روح پیامبر و امیرالمؤمنین نور واحد باشد در دو جلوه متفاوت #نبوی و #ولوی، و شجره واحدی باشد با دو میوه محمدی و علوی، بدون هیچ اشکالی پذیرفتنی و قابل قبول است.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
در ایام محرم برخی مطالب عرفانی به صورت گزینشی از دعای عرفه امام حسین استخراج شده و به عنوان «وقایع کربلا، تجسم دعای عرفانی عرفه» در سامانه قدس آنلاین منتشر میشود، پیوند آن را در کانال به اشتراک می گذاریم بخش اول را در زیر ملاحظه کنید.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
تفسیری نو از آیات سوره اسراء درباره سرنوشت بنی اسرائیل در باره سرنوشت بنیاسرائیل و صعود و افول جامعه آنها در تاریخ زندگیشان در آیات (4 تا 8) سوره اسراء تفاسیری مطرح شده است؛ که دقت در مفاد آیات مذکور نشان میدهد که این تفاسیر چندان با مفاد این آیات هماهنگ نیستند و باید آیات مذکور را به گونه دیگری تفسیر کرد؛ تفسیری که به نظر حقیر برای این آیات رسیده است را در پیوند زیر ملاحظه کنید.
https://qudsonline.ir/xbyF3
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
💥 کلام دکتر محقق داماد به وجوهی مخدوش است.
✳️ اولا در اکثر گزارههای دینی، سخن از هستیها است نه از بایستیها، مثل مباحث مبدأ و معاد و انواع توحید و جهانشناسی؛ بنابراین ادعای این که «دین از مقوله بایستی است» مخدوش است.
✳️ ثانیا گزارههای دینیِ حاکی از هستیها نسبت به درستی یا نادرستی گزارههای توصیفی علوم دخالت دارند؛ مثلا در فرض توحید افعالی، گزاره «قلب، به بدن خونرسانی میکند» در صورتی درست است که مراد از «قلب»، عضوی باشد که تحت اشراف وجود خدا و فاعلیت او باشد؛ و الّا بر مبنای توحید افعالی، قلب مستقل از خدا و فاعلیت او اصلا وجود ندارد تا بتوان خونرسانی را به آن نسبت داد؛ بنابراین گزارههای الهیاتی در صدق و کذب گزارهها دخالت دارند؛ و لذا حتی گزارههای توصیفی علوم را میتوان به دینی و غیر دینی تقسیم کرد.
✳️ ثالثا بر همین مبنا گزارههای علم اقتصاد هم میتوانند اسلامی یا غیر اسلامی باشند .
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتها
🖌 موضوع: درستی تقسیم علم به اسلامی و غیر اسلامی، نقدی بر دیدگاه آقای غرویان
🔹اخیرا آقاي #غرویان در مصاحبهای از «تقسیم علم به علم اسلامی و علم غیر اسلامی»، با تفسیرهای نادرستی که از این مدعا ارائه کردهاند انتقاد کرده و شدیدا به این ادعای عقلانی و برهانی حمله نمودهاند؛
🔸از جمله گفتهاند تقسیمبندی #علم_ایمانی و #علم_کفری و ... را به هیچ وجه بنده نمیتوانم بپذیرم، چرا که این تقسیمبندی هیچ استدلال محکمی ندارد. ...
🔹فیزیولوژی بدن انسان که اسلامی و غیر اسلامی ندارد؛... به نظر من دخالت دادن عقیده یک خطای بزرگی است. یعنی بیاییم عقاید انسانها و مباحث جهانبینی را در قوانین طبیعت بیاوریم و بخواهیم بر اساس آنها تقسیمبندی کنیم که طب اسلامی و غیر اسلامی داریم! (خبرگزاری جماران16/6/1403).
🟢 نقد اين ديدگاه
🔸 انصاف در انتقاد این است که ناقد، اول درست مدعای خصم را بیان کند و سپس به نقد آن بپردازد؛ اما این که کسی دیدگاهی را تحریف کرده یا فقط به وجه باطلی، آن را ارائه کرده و بعد با نقد آن وجه باطل، بر سر کلیت آن ادعا بکوبد نه عالمانه است و نه منصفانه؛ انتظار از استاد غرویان، نقد عالمانه و منصفانه بود ولی متأسفانه ایشان در بیان ادعای تقسیم علم، به اسلامی و غیر اسلامی، به وجه درستش، که بر مبنای توحید شکل میگیرد توجهی نکردهاند؛
🔹در ادامه مختصرا با توجه به مبنای #توحید_افعالی روشن میکنیم چنین تقیسمی درست و پذیرفتنی است بلکه یک مؤمن معتقد باید درستی چنین تقسیمی را بپذیرد؛ به هر جهت این تقسیم بر اساس توحید افعالی و نیز توحید وجودی درست است و ضرورتاً باید آن را پذیرفت؛ مگر آن که کسی این دو نحوه توحید را قبول نداشته باشد که در این صورت باید بحث را به اثبات این دو گونه توحید منتقل کرد؛
فعلا فرض را بر این میگذاریم که ایشان توحید افعالی را قبول دارند و بر پایه این فرض، مدعا را اثبات میکنیم.
🔸بر مبنای توحید افعالی، تأثیر و مؤثریت هر موضوع امکانی نهایتا به فاعلیت و مؤثریت خداوند منتهی میشود؛ و این خداوند است که نهایتا در ثبوت خود اشیاء یا در ثبوت خواص أشیاء برای اشیاء تأثیر گذار است؛ به گونهای که هیچ فاعل دیگری مؤثریتش مستقل از مؤثریت حضرت حق نیست؛
🔷 ادله نقلي توحيد افعالي:
این ادعا براهین خاص خود را دارد که در کتب فلسفی به اثبات رسیده ولی ما اینجا فقط به ادله نقلی و قرآنی آن اشارهای میکنیم؛
«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ» (62زمر) خدا آفریننده هر چیزی است و او است که بر هر چیزی، کارسازی دارد؛
«...خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً» (2فرقن): خداوند هر چیزی را آفرید و مقدراتش را مقرر کرد؛
«هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء» (164انعام) او است که هر چیزی را ربوبیت و اداره میکند؛
«إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظ» (57 هود) و نیز اوست که حافظ هر چیزی است
«رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (50 طه) و هر چیزی را بسوی هدف مقررش، هدایت میکند
«أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه» (7 سجده)؛ و به زیبا سازی او میپردازد
🔶بنابراین این خداوند است که هم در اصل هستی اشیاء، فاعلیت و مؤثریت دارد و هم در ثبوت خواص آنها دخالت داشته و تأثیرگذار است؛ بر پایه این آیات و با نگاه به حکمت متعالیه صدرائی که حقائق امکانی را عین ربط به علت میداند، باید پذیرفت هر موضوعی که در هر علمی مورد بحث و گفتگو قرار میگیرد
🔸اولا معلول خداوند است
🔸ثانیا هویتی است ربطی و تعلقی، که در ثبوت ذات ربطیاش مرتبط با ذات حق است، و نه ذات و حقیقتی بریده از حضرت حق؛ و نیز هر اثری و خاصیتی از او شکل بگیرد، انعقاد آن اثر و ترتب آن خاصیت، بر پایه مؤثریت و فاعلیت و مدبریت خداوند است نه بی ربط با خداوند و نا مرتبط با حضرت حق؛
🔷روشن است موضوعی که ارتباط با خداوند، عین هویت او و نفس حقیقت آن است، بدون توجه به تکیهگاه هویتش، و تکیهگاه تأثیرش، شناختپذیر نیست، و علم و آگاهی نسبت به آن، تحقق نمییابد؛ زیرا غفلت از چنین ارتباط ذاتی اشیاء با خداوند، عین غفلت و بی توجهی به حقیقت و هویت آنها است؛ و این لازمهاش این است که ادعای آگاهی یافتن به هر موضوعی بدون توجه به خداوند که تکیهگاه هویت آن است، چیزی جز جهل مرکب، و #شبه_علم نباشد؛ چون چنین ارتباطی یک ارتباط ذاتی و غیر قابل انفکاک از هویت آن است نه ارتباط عرضی؛ پس بدون توجه به تکیهگاه هویتش درکی از آن شکل نگرفته است؛
ادامه👇🏿
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
ادامه از بالا 👆
🟠 اینجا است که تقسیم علم به علم حقیقی و شبه علم، یا تقسیم آن به علم اسلامی و غیر اسلامی، شکل میگیرد؛ مثلا اگر کسی در فیزیولژی، بدون توجه به ربطی بودن هویت مخلوقات ادعا کند که مثلا «قلب به همه اندامها خون میرساند» این ادعا یک شبه علم است؛ نه علم حقیقی؛ زیرا قلبی که او به آن اشاره میکند قلب نامرتبط با خداوند است؛
🔹در حالی که طبق مطالب پیشگفته چنین قلبی اصلا وجود ندارد تا گفته شود چنین قلبی، خون رسان است؛ پس در این فرض، این گزاره، باطل و کاذب است؛ زیرا خون رسانی کار چنین قلبی نیست بلکه کار قلبی است که عین ربط و تعلق به خداوند است؛ اما گوینده خون رسانی را به موضوعی نامرتبط با خدا نسبت میدهد و نتیجه این میشود که او در این گزاره گرفتار خطای در مصداق میشود؛ و حکم را به چیزی نسبت میدهد که مال آن نیست؛ لذا گزارهاش منطقا باطل و کاذب است؛ این گزاره در صورتی درست است که گوینده توجه داشته باشد که قلبی خون رسان است که هویتش عین ربط به ذات حق است و وجودش مرتبه نازل وجود خداوند و فاعلیتش مرتبه نازل فاعلیت خدا است؛
🔹پس گزاره «قلب، خون رسان است» در فضای قبول توحید افعالی و ربطی بودن وجود مخلوقات درست است و در فضای انکار توحید افعالی باطل و نادرست است؛ و از همینرو است که خداوند در قرآن، کشاورزانی را که زراعتشان را بدون توجه به دخالت فاعلیت خداوند در کشاورزی، به خودشان نسبت میدهد تخطئه میکند و فکر آنان را باطل دانسته و میگوید
🌺«أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»🌺 (64 واقعه) آیا گمان میکنید که شما کشاورزی میکنید!؟ یا این ما هستیم که کشاورزی میکنیم!؛ یعنی به کشاورز هشدار میدهد که این تو نیستی که کشاورزی میکنی بلکه این فاعلیت خداوند است که از مجرای وجود تو کشاورزی میکند؛
🔸پس بر اساس مفاد این آیه، جمله «زید گندم کشت میکند» در صورتی درست است که خود زید و فاعلیتش در راستای وجود خداوند و فاعلیت آن تفسیر گردد نه زید بریده و بیگانه با وجود خداوند و فاعلیت او؛ همین سخن در باره خون رسانی قلب هم مطرح است؛
🔸پس هیچ گزاره علمی، در نسبت خاصیتی به موضوعش، بدون توجه به فاعلیت خدا درست نیست و با توجه به فاعلیت حضرت حق است که درست است؛ البته این درستی و نادرستی گزارهها در دو مبنای توحید و انکار توحید، در مقام عمل چندان تفاوت نمیکند؛ و قلب موحد و مشرک آثار واحدی دارد؛ چون اثر گذاری واقعی چنین حقیقتی به بینش موحدانه یا مشرکانه ما وابسته نیست؛ این بخاطر این است که آثار عملی قلب به واقعیتش وابسته است نه ذهنیتی که انسانها نسبت به آن دارند؛ بر خلاف گزاره علمی که انسان از واقعیتی بدست میآورد که درک درست یا نادرست از موضوع و محمول گزاره در درستی یا نادرستی گزاره علمی دخالت دارد.
✳️ پس روشن شد که بر خلاف دیدگاه آقاي غرویان هر علمی و از جمله فیزیولوژی میتواند اسلامی یا غیر اسلامی باشد و بر اساس دخالت و عدم دخالت #جهان_بینیها میتواند درست یا نادرست باشد.
🔹بیان ذکر شده بر اساس #توحید_افعالی بود؛ البته مدعای ما بر اساس #توحید_وجودی در سطح بالاتری قابل اثبات است که طالبان این بیان را به مقاله نويسنده تحت عنوان «سکولار نبودن گزارههای علوم توصیفی» ارجاع میدهم.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
نقدی بر ظلمپذیری عافیتطلبان:
اخیرا نویسنده متن فوق با تمسک به برخی روایات سعی در تضعیف جهاد در راه خدا کرده است، نوشته زیر نقدی است بر دیدگاه او: ظاهر این احادیث خلاف آیاتی است مثل آیه «أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدير» که صریحا به مظلوم اذن قتال میدهد؛ و مثل آیه «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيرا» که قتال مقابل ظالم را واجب میکند؛ پس طبق فرموده ائمه «كُلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ كَلَامٍ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِل»، این گونه احادیث یا از اصل باطلاند و یا با تفسیری که نویسنده میگوید باطلاند؛ و باید حمل بر شرایط خاص کرد مثلا بگوییم چون در نهضتی انحراف از امامت مطرح بوده مثل این که زید به عنوان جانشین شرعی امام سجاد مطرح میشده لذا این گونه نهضتهای بجهت انحرافهای فکری مورد منع ائمه واقع شدهاند؛ بر خلاف نهضتهایی که بر اساس اعتقادات شیعه رخ میدهند که نه تنها منع شرعی ندارند بلکه مطلوب یا حتی واجباند.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتها
🖌 موضوع: اثبات مضمون آيه شريفه: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»
🌸شما به هر سو رو کنید آنجا چهرهای از چهرههای گوناگون حضرت حق است🌸
🌸این ادعای قرآنی را می توان با برهان زیر اثبات کرد.
✳️ این برهان دو مقدمه دارد
🔹 مقدمه اول: هر موضوع مفروضي از دو حال خارج نيست يا «واجب الوجود بالذات» است يا نقيض «واجب الوجود بالذات» است.
🔹 مقدمه دوم: نقيضِ «واجب الوجود بالذات»، ممتنع الوجود بالذات است.
🔸 نتیجه: پس هر موضوع مفروضي يا «واجب الوجود بالذات» است يا «ممتنع الوجود بالذات»؛ بنابراين تثليت مواد (که بر اساس آن حقائق امور، سه گونهاند، واجب و ممکن و ممتنع) باطل است؛ یعنی هيچ امر مفروضي، «ممكن الوجود بالذات» نخواهد بود.
🔻 درستی مقدمه اول بنا بر #بداهت امتناع ارتفاع نقيضين از هر موضوع مفروض، روشن است؛ بنابراين هر موضوع مفروضي يا «واجب الوجود بالذات» بر آن صادق است يا نقيض «واجب الوجود بالذات».
🔻مقدمه دوم که میگوید (نقيضِ «واجب الوجود بالذات»، ممتنع الوجود بالذات است)، اثباتش اين گونه است که اگر نقيض «واجب الوجود بالذات» كه همان عدم خداوند است، ممتنع الوقوع نباشد باید عدم خداوند، ممكن الوقوع باشد؛ ولی در این صورت وجود خود «واجب الوجود بالذات» حتمي و ضروري نخواهد بود؛ زيرا وقتي يك طرف نقيض درصدي امكان وقوع داشته باشد طرف ديگر حتميت و وجوب ندارد؛ حال آن كه «واجب الوجود بالذات» وجودش بهحسب ذاتش، ضروري و حتمي است؛ و در اين صورت خلف در وجوب ذاتي «واجب الوجود بالذات» لازم ميآيد؛ پس روشن شد که نقيض «واجب الوجود بالذات»، محال و ممتنع الوجود است.
🔶 بنابراین هر موضوع مفروضي از دو حال خارج نيست يا «واجب الوجود بالذات» است يا نقيض «واجب الوجود بالذات» است که طبق توضیح فوق، ممتنع الوجود بالذات است؛ پس هر موضوع مفروضي اگر «واجب الوجود بالذات» نباشد حتما «ممتنع الوجود بالذات» است؛
🔷 بنابراين هيچ امر مفروضي، «ممكن الوجود بالذات» نخواهد بود؛ و لذا تنها چیزی که موجود حقیقی است #ذات_خداوند است؛ و راهی برای موجود بودن ممکنات نیست؛ لذا فقط وجود خداوند است که در پهنه هستی، در چهره قالبهای گوناگون جلوهگری میکند؛ ازینرو در قرآن چنین آمده است که «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» یعنی شما به هر سو رو کنید آنجا چهرهای از خداوند است.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔵 يادداشتها
🖌 موضوع: فرازی از #نهج_البلاغه درباره #فناء_فی_الله:
🔸در بخشی از خطبه 186 امير المومنين عليه السلام چنین میخوانیم:
🌸«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لَا شَيْءَ مَعَهُ كَمَا كَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا كَذَلِكَ يَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا بِلَا وَقْتٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ لَا حِينٍ وَ لَا زَمَانٍ عُدِمَتْ عِنْدَ ذَلِكَ الْآجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ فَلَا شَيْءَ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الْأُمُورِ؛ بِلَا قُدْرَةٍ مِنْهَا كَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا وَ بِغَيْرِ امْتِنَاعٍ مِنْهَا كَانَ فَنَاؤُهَا»🌸
🔹 ترجمه به اجمال: 🌺«خداوند سبحان بعد از فنای ما سوا، به یگانگی (وجودی) باز میگردد؛ یعنی همانگونه که قبل از آغاز آفرینش، او تنها موجود بود بعد از فنای ما سوا نیز این گونه خواهد بود؛ بدون این که وقتی و مکانی و هنگامی و زمانی موجود باشد؛ أجلها و وقتها معدوم میگردند و سالها و ساعتها زوال میپذیرند؛ بنابراین (بعد از فناء) هیچ شیئی جز خداوند واحد قهار، موجود نیست، خداوندی که همه امور در صیرورت به سوی او هستند؛ شروع آفرینش آنها وابسته به قدرتی از ناحیه آنها نبود؛ و فنای آنها نیز مواجه با امتناعی از ناحیه آنها نیست»🌺.
🟢 در توضیحات معانی و لوازم این فرمایش آن حضرت به نکاتی اشاره میکنم.
🔹 1: کلمه #الدُّنْيَا گاهی مقابل #آخرت بکار میرود و گاهی مقابل خداوند، و به معنای #ما_سوی_الله است؛ در جمله «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لَا شَيْءَ مَعَهُ» به معنای دوم است؛ زیرا با فناء چنین دنیایی هیچ چیز دیگری باقی نمانده و همراه خداوند نخواهد بود «لَا شَيْءَ مَعَهُ».
🔸 2: جمله «كَمَا كَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا كَذَلِكَ يَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا» مفادش در قرآن بارها آمده است مثل «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلينَ» (104 انبیاء) روزی، #بساط آسمان را در هم میپیچیم، همچون در هم پیچیدن طومار نسبت به نوشتههایش؛ و آنگونه که در آغاز (بدون وجود چیزی)، اولین مخلوق را شروع کردیم، #آفرینش را به همان حالِ #آغازین بر میگردانیم؛
🔸این وعدهای است بر عهده ما و ما قطعا این امر را #عمل میکنیم؛ و نیز مثل «إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُه» (4 یونس)؛ و «قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُه» (34 یونس)؛ و «اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون» (11 روم)؛ و «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلين» (104 أنبیاء)؛
🔹بنابراین طبق مفاد این جمله حدیث و نیز طبق مفاد آیات ذکر شده همانگونه که هنگام آغاز آفرینش، خدا بود و هیچ موجود دیگری نبود، بعد از #فنای ما سوا نیز خدا خواهد بود و هیچ موجود دیگری نخواهد بود و بساط همه #ما_سوا برچیده میشود.
🔸 3: این که در جمله «بِلَا وَقْتٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ لَا حِينٍ وَ لَا زَمَانٍ...» به #نابود شدن زمان و مکان تصریح شده است بخاطر این است که در جملة «كَمَا كَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا كَذَلِكَ يَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا» سخن از قبل و بعد آمده بود و گفته شده «قبل از آغاز» و «بعد از فناء»؛ و این تعبیر موهم این است که زمان و مکان فناء، مشمول فناء نگردند؛ لذا برای رفع این توهم، به #فنای خود #زمان و #مکان تصریح شده است.
(ادامه 👇🏿👇🏿)
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔸 4: از جملة «فَلَا شَيْءَ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الْأُمُورِ» روشن میشود که #صیرورت_الی_الله، #رجوع_الی_الله» و «انقلاب الی الله»...، با همین فنای ماسوا تحقق مییابد؛ همان چیزی که در لسان عرفا با تعبیر #فنای_فی_الله از آن یاد میشود.
🔹 توضیح این که در آیات فراوانی از قرآن تعبیرات فوق الذکر به شکلهای گوناگون مطرح شده است مثل
🔻«رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصير»؛
🔻«إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُور»؛
🔻«إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»؛
🔻«إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور»؛
🔻«إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون»؛
🔻«وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُون»؛
🔻«ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَق»؛
🔻«أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّه»؛
🔻«إِلَيْهِ تُحْشَرُون» ...؛
🔸این تعبیرات نشان میدهند که همه ما سوا به سوی خداوند #صیرورت دارند و بسوی او باز میگردند و به او انقلاب مییابند؛
♦️اما منظور از این تعبیرات قرآنی چیست؟
💥جواب را میتوان از فرمایش فوق الذکر امیرالمؤمنین عليه السلام دریافت؛ زیرا آن حضرت #فنایی که در همه ما سوا رخ میدهد را به گونهای با تعبیر «الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الْأُمُورِ» تفسیر میکنند؛ چون در ابتدای این جمله میفرماید با #فنای_ما_سوا هیچ چیزی جز خدای یگانه موجود نیست «فَلَا شَيْءَ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»؛ بعد با جمله «الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الْأُمُورِ» بیان میکند فناء آنها صرفا #نابودی آنها نیست بلکه با «صیرورت الی الله» تحقق مییابد؛
🔸یعنی آنها به ذات حق منقلب شده و او خواهند شد و هویتشان به هویت حضرت حق #دگرگونی مییابد چنانکه جملات قرآنی «إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون»؛ «وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُون» بر این معنا دلالت واضح دارند؛
🔹بنابراین فنای ما سوا، با «صیرورت الی الله»، یا «رجوع الی الله» یا «انقلاب الی الله» تحقق مییابد؛ و ملاک فنای ما سوا همان #انقلاب به حضرت حق است؛ و این همان است که در تعابیر عرفانی از آن با عنوان #فنای_فی_الله یاد میشود.
(ادامه 👇🏿👇🏿)
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
🔸 5: از مسئله فناء روشن میشود که مسئله #خلود در بهشت و جهنم که در آیات فراوانی به آن اشاره شده است به معنای #بیپایانی زمان بهشت و جهنم نیست؛
🔹زیرا با درستی این جمله که هر چیز به فناء خواهد رسید باید پذیرفت انسانها نیز چه بهشتی و چه جهنمی نیز #فانی خواهند شد و بیپایانی زمانی، نه برای انسانها خواهد بود و نه برای خود بهشت و جهنم؛ مخصوصا که آن حضرت نسبت به خصوص زمان و مکان تصریح به فناء میکند و میفرماید: «بِلَا وَقْتٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ لَا حِينٍ وَ لَا زَمَانٍ، عُدِمَتْ عِنْدَ ذَلِكَ الْآجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ»
🔸 پس با فنای زمان و مکان، هیچ زمانی و هیچ مکانی نیست تا #خلود، به معنی بیپایانی زمانی، و در مکانی مثل بهشت یا جهنم، شکل گیرد، و انسانها در بهشت یا در جهنم جاودانگی زمانی داشته باشند؛ و ازینرو است که در قرآن به این #انقطاع و #پایانیابیِ بهشت و جهنم و اهل آنها توجه داده شده است آنجا میگوید: «فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ - خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ - وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» (106- 108 هود)؛
🔹در این آیات خلود #دوزخیان و خلود #بهشتیان مقید به قید «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» شده بنابراین استمرار بهشت و بهشتی بودن، و جهنم و جهنمی بودن تا جایی است که ما سوا به مرحله فناء نرسیده باشند؛ اما طبق آیه «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلينَ» (104 انبیاء) بساط زمین و آسمان مثل همه ما سوا برچیده میشود؛ و با فنای ما سوای ذات حق، همه چیز و از جمله #بهشت و بهشتیان و #جهنم و جهنمیان و نیز هر #زمان و #مکانی زوال خواهند پذیرفت؛ و لذا #خلود به معنای بیپایانی زمانی، باطل و منتفی است.
🔸 6: در ادامة خطبه فوق با فاصله چند سطر، آن حضرت به مسئله #بقاء_بعد_الفناء اشاره میکنند آنجا که میفرماید: «ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهَا وَ لَا اسْتِعَانَةٍ بِشَيْءٍ مِنْهَا عَلَيْهَا...» يعنی سپس خداوند موجودات فانی شده را دو باره باز میگرداند بدون این که خداوند به آنها نیازی داشته باشد و از آنها کمکی طلب کند؛
🔹این مرحله ظاهراً همان چیزی است که در لسان عرفا از آن، با عنوان #بقاء_بعد_الفناء یاد میشود که در سفر سوم، سالکین الی الله به آن نائل میگردند؛ در این مرحله، سالک باقی به بقاء الله است نه باقی به ابقاء الله؛ زیرا طبق فرمایش آن حضرت که در بالا توضیح داده شده با فناء فی الله همه ما سوا و از جمله انسانها رجوع الی الله میکنند و به او #انقلاب یافته و او میگردند «إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون»
🔸بنابراین اگر چیزی باقی است شیء دومی نیست که به #ابقاء خدا نیاز داشته باشد بلکه هر چه هست به عین وجود حق، موجود است، و به عین بقاء او باقی است و هویت غیر اویی ندارد.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram
نشر آثار استاد حسین عشاقی
🔻نقدی بر کلام استاد معظم آقای محمد تقی شهیدی
اخیرا جناب ایشان در کلیپی گفتار مرحوم صدرالمتالهین در باب معاد جسمانی را مورد انتقاد قرار داده و آن را مخالف نصوص قرآنی قلمداد کرده اند
🔶 مسأله فوق گرچه از دیرباز مورد ارزیابی محققان قرار گرفته است و جناب استاد عشاقی مد ظله نیز فی الجمله ایراداتی را بر آن وارد دانسته اند ، و لیکن کلیپ مذکور اشکالاتی دارد که حضرت استاد عشاقی در پایان درس اسفار مورخ ۴۰۳/۹/۶ اجمالا متذکر شده اند.
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram