eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
اسطوره های واقعی
🌹خنده بازار حاج آقاهای باحال🌹 حاج آقاهای بزرگوار👇👇 قرائتی، دانشمند،شجونی، ماندگاری، محم
❇️❇️❇️❇️ :طنزها و جوکها دیگه خیلی بی مزه شده‌اند. :جدی می فرمائید؟؟ پس ما این همه طنز باحال و خنده دار را از کجا می آوریم؟ روزی چند دقیقه وقت بگذار لطیفه ها و طنزهای کانال فوق را ببین کلی روحیه ات عوض میشه و آماده کارهای جدی تر میشی. لینک کانال طنزکها https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
شهید «علی بی‌طرفان» از ریاست آموزش و پرورش تا شهادت در کربلای پنج شهید علی بی‌طرفان با پیروزی انقلاب اسلامی به‌عنوان معلم راهنما و سپس نماینده آموزش و پرورش در بخش خلجستان مشغول به کار شد. در سال ۶۲ با سمت معاون اداری و مالی در اداره مرکزی آموزش و پرورش قم اشتغال یافت و سپس مسئولیت ریاست آموزش و پرورش منطقه ۲ را به عهده گرفت و تا زمان شهادت در این سمت باقی بود. علی بی‌طرفان پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل جهاد سازندگی به فرمان امام خمینی (ره) در این نهاد مقدس به فعالیت پرداخت و ضمن همکاری با شورای جهاد قم مسئولیت جهاد سازندگی بخش کهک قم را به عهده داشت. وی با تشکیل سپاه پاسداران همکاری نزدیکی با سپاه داشت و در شناسایی و معرفی افراد متعهد به این نهاد مقدس نقش بسزایی ایفا می‌کرد. این شهید عزیز هم در پشت جبهه در تشویق دوستان و همکاران برای عزیمت به جبهه و نیز جمع آوری کمک‌های مردمی برای تقویت رزمندگان و پشتیبانی جبهه‌ها بسیار فعال بوده و همیشه به این نکته فکر می‌کرد که نکند جنگ تمام شود و من از فیض شهادت محروم گردم. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
همسرش‌میگفت‌: وقتایی که ناراحت‌ بودم‌با‌ اینکه سرش‌دادمیزدم‌میگفت‌ جان‌دل‌هادی..؟ چند‌هفتہ‌بیشتر‌ از‌ شهادتش‌ نگذشتہ‌ بود یه‌ شب‌ که خیلی‌ دلم‌گرفتہ‌بود‌ قلم‌ و‌ کاغذ‌ برداشتم‌شروع کردم‌ به‌نوشتن از‌دل‌تنگم‌گفتم از‌ عذاب‌ نبودنش‌ براش‌ نوشتم‌،هادی فقط‌یه‌بار فقط‌ یه‌ بار دیگہ‌ بگو‌ جان‌ دل‌ هادی نامہ‌ رو‌ تا زدم‌ و گذاشتم‌ رومیز‌ خوابیدم‌ بعد‌ شهادتش‌ بهترین‌ خوابی بود که ِمیشد ازش‌ببینم دیدمش صداش‌کردم‌ بهترین‌جوابی که میشد‌ ازش‌ بشنوم... -جان‌دل‌هادی...؟ چیه‌فاطمه چرا‌ اینقدر‌ بی تابی می کنی تو جات‌ پیش‌ خودمہ‌ شفاعت‌ شده‌ای شهید‌_هادی_شجاع ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
زمستان بود و نزدیک عملیات خیبر. شب که آمد خانه، اول به چشمهایش نگاه کردم، سرخ سرخ بود. داد می‌زد که چند شب خواب به این چشم‌ها نیامده. بلند شدم سفره را بیاورم ولی نگذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از خجالتت در بیام. گفتم: تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی.نگذاشت حرفم را تمام کنم؛ بلند شد و غذا را آورد. بعد هم غذای مهدی را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. و آخر سر هم چایی ریخت و گفت: بفرما. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
چند روزی بود که آشپزخانه تعطیل و نان و غذای گرم به ما نرسیده و چیزی نداشتیم تا برای بچه های خط ببریم. حاج اسکندر دیگر تاب و توان ایستادن نداشت. دلش تاب نیاورد، گفت: علی پاشو بریم یه کاری کنیم. با هم به جاده اهواز خرمشهر رفتیم. آنجا یک پادگان ارتش بود. پشت پادگان جایی بود که گونی های نان خشک را می گذاشتند. حاج اسکندر رفت سراغ نان خشک ها. بیا کمک کن چند تا گونی نان خشک برداریم چند گونی نان خشک را پشت ماشین گذاشتیم. به بُنه رفتیم. نان ها را از گونی ها وسط خالی کردیم. حاج اسکندر شروع کرد به جمع کردن نان هایی که سالم بود و هنوز کپک نزده بود. با حوصله نصف گونی نان خشک سالم از میان آنها جمع کرد پاشو بریم آشپزخانه آنجا که تعطیله بلاخره یه چیز پیدا می شه رفتیم. تنها چیزی که پیدا کردیم تعدادی سیب زمینی آپز بود که توی یکی از دیگ ها باقی مانده بود. حاج اسکندر آن ها را جمع کرد. با حوصله سیب زمینی ها را پوست گرفت، خرابی هایشان را هم گرفت پاشو بریم خط در مسیر دیدیم یک ماشین پر از میوه در حال رد شدن است. حاج اسکندر خواهش کرد و گفت ما یک گروهان در خط داریم، مقداری میوه هم به ما هم بده! راننده راضی شد و دو صندوق میوه به ما داد. میوه را هم گذاشتیم پشت ماشین، کنار نان خشک و سیب زمینی به جزیره رفتیم. به خط که رسیدیم، خود حاج اسکندر با مهربانی سیب زمینی ها را فلفل و نمک می زد و با نان نم زده و یک میوه می داد به دست رزمنده ها. بچه ها چنان با لذت می خوردند که گویی بر سفره ای درباری نشسته اند. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
36.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند سنگر مقدم این یک روایت متفاوت از زندگانی سردار شهید حاج علی هاشمی سردار هور و جمعی از شهدا و خانواده های آنهاست که بمناسبت دومین کنگره ۲۴ هزار شهید خوزستان دیداری با مقام معظم رهبری داشتند. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
با سینه‌ای کاملا پاک و خالص به جبهه نبرد با کفر و باطل و ظلم می‌روم. و بدانید سرانجام پیروزی از آن اسلام است . اگر کسی فکر می‌کند که مسلمان باشد و در رفاه و راحتی باشد این فکر اشتباه و غلط است زیرا مسلمانان باید در حیطه آزمایش و سختی قرار گیرند تا رشد کنند و به کمال برسند. ما باید ابتدا بت‌های درونی و نفس اماره خود را مهار کنیم و چنانچه این بت‌ها از بین رفت،‌بت‌های بیرونی سهل و آسان خواهد شد. باید حب جاه و مقام و دنیا را از دلمان بیرون ببریم. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
سالروز شهادت آب گرفتگی شلمچه، یک مانع مصنوعی بسیار پیچیده بود که از یک طرف پوشیده از انواع موانع از سیم خاردار، هشت پری و انواع مین ها بود، از طرف دیگر متوسط عمق آب 40 سانتی متر بود، یعنی عمقی که نه می شد در آن غواصی کرد، نه قایق رانی. مشکل اصلی ما حمل نیروها با قایق از این آب گرفتگی بود. قبل از کربلای ۴، من و برادرم "شــهید مجتبی شیخی" هر شب یک نوع قایق توی این آب گرفتگی می بردیم و آزمایش می کردیم. هر قایق باید هشت نفر را حمل می کرد. شهید حاج مجید سپاسی و حاج رسول استوار هم برای کمک می آمدند، ما بقی وزن را هم با ریختن سنگ در قایق پر می کردیم. شاید هشت نه مدل قایق را آزمایش کردیم و هیچ کدام جواب نداد و موتور همه با سنگین شدن، در گل و لای گیر می کرد. به این ترتیب عملاً امکان ترابری نیروها با قایق در این آب گرفتگی ممکن نبود. یک روز ظهر در پادگان شهید دستغیب اهواز بودم. برادرم مجتبی پیش من آمد و گفت: من مشکل را حل کردم! به سمت مقر یگان دریایی رفتیم. دیدم پاشنه قایق را با جوشکاری بالا آورده است و موتور را از جای معمول خود بالا تر نصب کرده است، به نحوی که به راحتی در عمق کم پروانه بدون گیر کردن به گل و لای حرکت می کرد. شب قایق را در آب گرفتگی شلمچه آزمایش کردیم خیلی خوب جواب داد. حالا مشکل این بود که ما برای شب عملیات 75 قایق نیاز داشتیم. خود مجتبی تیمی از بچه ها را جمع کرد و شبانه روز مشغول جوشکاری و اصلاح ساختار قایق ها شدند تا برای شب عملیات آماده شدند. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
نمازش را با عشق و علاقه‌ی خاصی ادا می‌کرد. بعضی وقت‌ها شاید شرایطی پیش می‌آمد که نمی‌توانست نماز اول وقت را به جا بیاورد؛ که این لحظه رنگ چهره‌اش تغییر می‌کرد و یک حالت پریشانی پیدا می‌کرد و صورتش سرخ می‌شد. وقتی به خانه می‌آمد با دیدن رنگ چهره‌اش متوجه می‌شدم و می‌گفتم اکبر امروز نمازت دیر شده؟! با ناراحتی می‌گفت: از کجا فهمیدی؟ می‌گفتم از رنگ چهره‌ات معلومه، تو هر وقت نمازت کمی دیر می‌شد چهره‌ات گرفته می‌شد ولی زمانی که نمازت را به موقع و آن‌طور که دوست می‌داشتی ادا می‌کردی چهره‌ات نورانیت پیدا می‌کرد و یک زیبایی خاصی در جمالت نمایان می‌شد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۹ توصیه عالی از مرحوم آیت الله کشمیری رحمت الله علیه درباره ماه مبارک رمضان ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
آیت الله العظمی جوادی آملی: اينكه خيلی از ماها می نالیم كه چطور توفيق فلان كار را نداريم توفيق گريه نداريم، توفيق شب‌ زنده‌داری نداريم، توفيق انجام خدمات را نداريم برای اينكه دست و بال ما با كار ما بسته است خب آدم بسته كه آزاد نيست. اين را كه احساس ميكنيم؛ خيلی از مواقع است می خواهيم كار انجام بدهيم ولی نمی شود؛ اين نشدن نه برای آن است كه از طرف آن‌ كه مفتحة لهم الابواب و رحمتش وسعت كل شیء قصوری است، بلكه از اين طرف ما در بنديم، خب گرفتار در بند كه موفق نيست. فرمود طبق اين اصول پس «ان انفسكم مرهونة باعمالكم»؛ كارهايی كه كرديد خود شما را گرو گرفتند و پشتتان هم از بار گناه سنگين است: «و ظهوركم ثقيلة من اوزاركم» . حالا اين ماه، ماه آزادی است خب چه كار كنيم آزاد بشويم. بعضی از گناهان است كفاره دارد، بعضی از گناهان كه حق الناس است، بايد داد اما بسياری از گناهان است نه قضا دارد نه كفاره، چه بكنيم؟ فرمود: حالا كه معلوم شد كه در بنديد بياييد در اين ماه خودتان را آزاد كنيد؛ چطور آزاد كنيم؟ بگوييد خدايا! ببخش خدايا! ما را ‌آزاد كن خدايا! بد كرديم ـ اينكه از شما بر می‌آید ـ بگوييد: خدايا ببخش، ماه استغفار است. اين را لااقل جدی بگير اين فك رهن است آزاد ميشويد. اينكه می بينيد در نيمه دوم ماه مبارك رمضان يا در دهه سوم ماه مبارك رمضان انسان كارهای خوب را به آسانی انجام می دهد، خيلی برای او زحمت نيست و حرامها را به آسانی ترك می‌کند، خيلی برای او دشوار نيست و از شهوتها به آسانی ميگذرد از غضبها به آسانی می‌گذرد برای اينكه باز است؛ انسان آزاد در بندِ آن گرفتاری نيست لذا به آسانی انجام می‌دهد. فرمود خودتان را با استغفار آزاد كنيد و اين بار سنگين را با سجده‌های طولانی از دوشتان برداريد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
چـگـونـه عـاقـبـت بـه خــیــر شـویـم آیـت الـلّـه بـهـجـت (ره) فـرمـودنـد: 1⃣ هـر کس هـر روز سـوره یس بخواند و ثواب آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه کند، 2⃣ همچنین دعای عهد و ثواب آن را به مـادر امـام زمــان ارواحنا فـداه هدیه کند، 3⃣ سوره واقعه هم خوانده و ثوابش را به امـیـرالـمـؤمـنـیـن علیه السلام هدیه کند، چه بخواهد و چه نخواهد عاقبت بخیر می‌شود؛ نخواهد هم به زور می شود!! ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
لینک دوره های رایگان کانال ❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️ دوره تربیت فرزند دکتر عزیزی https://eitaa.com/40867172/92 ❇️❇️❇️❇️❇️ دوره همسفرِ تا بهشت(همسرداری) دکتر حبشی https://eitaa.com/40867172/150 ❇️❇️❇️❇️❇️ دوره "خیانت زوجین،علل و راهکارها" https://eitaa.com/baeftekharkhanedaram/302 لطفا دوره های فوق را بین مخاطبین، کانالها و گروه‌ها نشر دهید. متشکرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا مردی را که در این فیلم در کنار شهید سلیمانی است و ۴۰ سال پیش امروز ملت ایران را با اعتماد و یقین پیش بینی کرده است، می شناسید؟ ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای خداحافظی شهید همت با همسرش در آخرین دیدار همسر شهید همت درباره آخرین دیدار و خداحافظی با شهید همت می گوید: آن شب بریدن حاجی را دیدم. برخورد سرد او گویای همه چیز بود. به خودم لرزیدم، یک لحظه احساس کردم نکند آخرین شب دیدارمان باشد. حاجی گفته بود که صبح روز بعد ماشین جلوی منزل باشد. کمی زودتر بلند شد و خود را آماده کرد؛ اما ماشین نیامد. ساعت ۷ راننده بدون ماشین آمد و گفت: "ماشین دچار نقص فنی شده!" حاجی تا ساعت ۹ صبح در خانه ماند. دو ساعت تمام بی آنکه چیزی بگوید . قطرات پیوسته اشکی را که از گونه هایش جاری بود، دیدم. ماشین که از راه رسید حاجی آماده حرکت بود. وقت خداحافظی سرش را پایین انداخت و گفت: "خدا رو شکر ماشین دیر اومد و تونستم بیشتر پیش شما باشم! خب دیگه ما رفتیم. اگر ما رو ندیدی حلالمون کن. معنی حرفهای او را کاملا میدانستم. با اینحال گفتم: امکان نداره که شهید بشی. پرسید: "چطور مگه؟" گفتم: "باور نمیکنم خداوند در یک لحظه همه چیز بنده اش را از او بگیرد... وقتی صدای حرکت ماشین به گوشم رسید، احساس از دست دادن او در قلبم قوت گرفت. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
یاد و خاطره شهید سید حمید میرافضلی که همراه شهید محمد ابراهیم همت به شهادت رسید و نام و یادی از او نیست گرامی باد شهید میرافضلی معروف به سید پابرهنه که ترک موتور حاج ابراهیم همت نشسته بود به همراه این فرمانده دلیر در جزیره مجنون به شهادت رسید. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
سیدحسن بعد از جنگ در حال تفحص در منطقه کردستان عراق بودیم که به طرز غیر عادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید یک کیف پلاستیکی در آوردم داخل کیف وصیت نامه قرار داشت که کاملا سالم و این چیز عجیبی بود. در وصیت نامه نوشته بود: من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم… پدر و مادر عزیزم شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت شهدا را دعوت می کنند… پدر و مادر عزیزم من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می رسم. جنازه ام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می ماند. بعد از این مدت جنازه من پیدا می‌شود. و زمانی که جنازه من پیدا می‌شود امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می گویم. به مردم دلداری بدهید به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانه این انقلاب است. بگویید که ما فردا شما را شفاعت می کنیم بگویید که ما را فراموش نکنند. بعد از خواندن وصیت نامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول(ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خيلی از ماها بايد درس سكوت بخوانيم كه چه وقت ساكت باشيم، چقدر حرف بزنيم، چطور حرف بزنيم. به ما گفتند: كم حرف بزن، وقتی هم كه مي‌خواهی حرف بزنی هم خوب حرف بزن، هم حرفِ خوب بزن برای اينكه همه اينها را مي‌نويسند تو داري املا مي‌كنی إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ، كِرَاماً كَاتِبِينَ ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای زیبای شهید مصطفی صدرزاده را ببینید و بشنوید و حظ ببرید. واقعا که برای شهید شدن ،باید شهیدانه زندگی کرد... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
کنار شهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی"حاج حمید"بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود کمک میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ حاج حمیدگفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم. زمانیکہ رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ سبزی بہ حاج حمید داد. سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجای دست مزد بہ من داد. گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نه سبزی احتیاج نداریم. در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شهید شده. پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکاری است که به من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سردار سپاهه... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
"حتی پیش از خوردن غذا وضو میگرفت" دستهایش شیمیایی شده بود و زخمهای ناجوری داشت که باید همیشه آنها را چرب میکرد. موقع نماز میرفت تلاش میکرد، تا این چربیها را بشوید و وضو بسازد میگفت : نمیتوانم بی وضو باشم. حتی پیش از خوردن غذا وضو میگرفت در محل کارش، میزش را بطرف قبله گذاشت و از دیگران هم خواست که میز خود را به طرف قبله بگردانند. او با اینکار نشان میداد که ما باید حتی نشستن خودمان را هم جهت دار کنیم ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شخصی میگفت: شبی در عالم رویا، شهیدالوانی را دیدم. از او سوال کردم چه خبر؟ شهید فرمود: از دنیای شما که هیچ خبری نیست؛ هر خبری هست اینجاست که ما هستیم. دوباره سوال کردم از بهشت شما چه خبر؟! شهید فرمود: اینجا خیلی خیلی زیباست؛ اما بالاتر و زیباتر از هر زیبایی این است که ما هر روز به ملاقات مولا و سرورمان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) مشرف میشویم. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
در راه برگشت از حرم امام رضا (ع) ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم، آقا بهم فرمود: حمید اگر همینطور ادامه بدی خودم میام میبرمت . یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبر و گریه میکرد و میگفت: یا امام رضا(ع) منتظر وعده‌ام، آقاجان چشم به راهم نذار توی وصیت نامه‌اش ساعت و روز و مکان شهادتش را نوشته بود! میگفت امام رضا (ع) بهم گفته کی و کجا شهيد میشم! ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e