eitaa logo
موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار
636 دنبال‌کننده
409 عکس
236 ویدیو
77 فایل
مجمع فرهنگی سردار مدافع حرم شهید حاج رسول استوار محمودآبادی @ostovar313 www.hajrasoul.ir آی دی جهت ارتباط @hajrasoul313 لینک آپارت https://www.aparat.com/shahidOstovar
مشاهده در ایتا
دانلود
بازی کودکانه جثه و هیکل من از یدالله درشت تر بود. او لاغر بود و قد بلند. با این حال جلو می آمد و می گفت : هیکل مرا می پسندی؟ ببین عجب هیکلی دارم! با این کار می خواست مرا عصبانی کند. آن روزها کارگری جوان داشتیم که قوی و پرزور بود. یک روز یدالله به من گفت : تو که ادعا می کنی قوی هستی ،حاضری با کارگرمان کشتی بگیری؟ گفتم : بله که کشتی می گیرم. مشغول کشتی گرفتن شدیم. مدتی نگذشته بود که توانستم بر آن کارگر غلبه کنم‌ . در آستانه زمین زدن او بودم که نگاهم به یداله افتاد تعجب کردم. دیدم با این که من دارم کشتی را می برم ، ولی او خوشحال است. با خودم گفتم:حتما باز هم نقشه ای کشیده است وگرنه او باید از مغلوب شدن من خوشحال شود ، نه از موفقیت من. شک کردم و ناگهان متوجه قضیه شدم. او می دانست اگر کارگر را در کشتی زمین بزنم او قهر می کند و می رود من مجبور خواهم بود همه کارها را به تنهایی انجام دهم. به همین دلیل این نقشه را کشیده بود. کشتی را رها کردم و آن کارگر را زمین نزدم. یدالله هم که متوجه شد قضیه را فهمیدم همچنان می خندید و بالا و پایین می پرید. راوی: محمد رضا کلهر البرز شادی روح پاک شهدا و تعجیل فرج صلوات لطفا با نشر این مطلب شما هم در نشر معارف شهدا سهیم شوید موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار 🔻 🇮🇷@ostovar313 http://hajrasoul.ir/2024/04/10/bazi_kodakaneh
رفیق راه سال ۱۳۵۲، من و یدالله جوشکاری می کردیم. آن روزها من، او و دو نفر دیگر برای استخدام به یک شرکت که اتاق ماشین می ساخت، مراجعه کردیم. از ما امتحان عملی گرفتند. چون در جوشکاری وارد نبودم، رد شدم ولی یدالله قبول شد. قرار شد فردای آن روز برای استخدام به شرکت برود. چون در امتحان قبول نشده بودم و نمی توانستم به شرکت بروم، یدالله هم نرفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد. با این که هر دو به دنبال کار بودیم و آن شرکت هم فرصت خوبی برایمان بود، با این حال او از این موقعیت صرف نظر کرد، فقط به خاطر اینکه رفیق نیمه راه نباشد. راوی: اسماعیل بخشی البرز شهید زین الدین: اگر کسی شب جمعه شهدا را یاد کند ، شهدا هم او را پیش امام حسین(علیه السلام) یاد می کنند شادی روح پاک شهدا و تعجیل فرج صلوات با نشر این مطلب شما هم شهدا را یاد کنید موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار 🔻 🇮🇷@ostovar313 http://hajrasoul.ir/2024/04/11/rafigh_rah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خوش رقصی شیخ درباری برای حمایت از تجارت ترکیه با رژیم صهیونیستی اسرائیل" ✅ در طی چندین ماه گذشته و اوج جنایت اسرائیل در غزه ؛ اردوغان همچنان با ارسال غذا و انواع کالا و حتی سلاح و ... به رژیم صهیونسیتی کمک می کند. حال اردوغان برای توجیه کارهایش دست به دامن شیوخ شده است. 🔻شیخ صلاح الدین اوزگوندوز در خطبه نماز جمعه تمام قد از تجارت ترکیه با اسرائیل دفاع و حمایت کرد. 🔹وی معتقد است اگر ترکیه تجارت را با اسرائیل محدود کند، با کشورهای دیگر نیز به مشکل برخواهد خورد. ما در همین حد که جنایات اسراییل را محکوم کنیم، کفایت می کند و چون قدرت ما به اسرائیل نمی رسد خدا هم از ما مقابله با آنها را نمی خواهد. به حرف رادیکال ها ! گوش نکنید و آنها غیر منطقی سخن می گويند. اصرار دولت ترکیه بر تداوم تعاملات تجاری با رژیم اسرائیل کاملا درست است. 🔹همچنین وی تاکید می کند که هیچ رئیس جمهوری در دنیا به اندازه اردوغان از قدس حمایت نکرده است! موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار 🇮🇷@ostovar313
گمشده لبخند از لب‌هایش دور نمی شد.از همان بچگی زرنگ و شوخ و شاد بود. هر وقت فرصت دست می داد سربه سرم می گذاشت و می خندید. یکی از وظایف من در خانه بردن گوسفندان برای چرا بود. آن روز هم مثل همیشه گوسفندان را برای چرا به ((کرکبود)) که جایی خوش آب و هواست، برده بودم.سرگرم بازی شدم غافل از اینکه گوسفندان دور شدند. وقتی فهمیدم که تعداد زیادی از گوسفندان که ۵۰ تایی می شدند، نیستند. سریع بلند شدم و شروع به جستجو کردم ولی بی فایده بود. غروب با ناراحتی به خانه بازگشتم و قضیه را گفتم ولی هوا تاریک بود و نمی شد کاری کرد. صبح زود همگی بلند شدیم که دنبال گوسفندان برویم. هنوز از روستا خارج نشده بودیم که ناگهان گوسفندان از راه رسیدند و پشت سرشان هم یدالله آمد. از همان دور می خندید و می گفت: دیدی؟ چیزی را که تو در روز روشن نتوانستی نگه داری، من در شب تاریک رفتم و آوردم! عصبانی شده بودم و می دانستم کاسه ای زیر نیم کاسه است و این هم یکی از شوخیهای یدالله است. بعدها که قضیه را تعریف کرد، فهمیدم که آنچنان هم بی ربط فکر نکرده بودم.وقتی گوسفندان را به کرکبود برده بودم در جایی دورتر به نام (شکارک) بوده و زمانی که بازی می کردم و گوسفندان متفرق شده بودند از دور گوسفندان را می بیند که سرگردان به این سو و آن سو می روند. آنها را می شناسد و می فهمد گم شده اند. جمعشان می کند و به خانه می آورد. چون مسئول گوسفندان من بودم به شوخی برای این که مرا عصبانی کند می گفت:دیدی چیزی را که تو در روز روشن گم کردی، من در شب تاریک پیدا کردم و آوردم. راوی:محمد رضا کلهر موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار @ostovar313
منابع عبری: اسرائیل از چند جهت و چند کشور مورد حملات ترکیبی پهپادی، موشکی قرار گرفته
چهره محبوب پادگان (خاطره ای از سردار شهید حاج یدالله کلهر) سال ۵۳ به سربازی رفتیم. همان روزهای اول ، یک شب در آسایشگاه خوابیده بودیم ، گروهبان ما آمد و فریاد زد : با شماره سه پوتینهایتان را دست بگیرید و بروید داخل حیاط. خیلی خسته بودیم . از صبح تا شب رژه رفته بودیم و حالا موقع استراحت هم او آمده بود و ما را اذیت کند. رفتیم حیاط،و فریاد زد : با شماره سه همگی بروید داخل آسایشگاه. برگشتیم داخل. دوباره آمد و فریاد زد بروید حیاط. بچه ها عصبانی شده بودند ولی کسی جرات نمی کرد. در همین موقع، یدالله یک گوجه فرنگی برداشت و به پیشانی گروهبان زد وهمزمان با آن فریاد زد : پدر ما را درآوردی! درگیری شروع شد. با دیدن این منظره بچه‌ها به طرف گروهبان حمله ور شدند و او را به باد کتک گرفتند و از آسایشگاه بیرون انداختند. چند ساعت بعد، افسر نگهبان و چند نفر دیگر آمدند تا مساله را پیگیری کنند ‌حق را به ما دادند و گفتند: این دفعه شما را بخشیدیم. از آن روز به بعد کسی جرات نکرد بچه های آن آسایشگاه را بی جهت اذیت کند. از آن روز به بعد ،یدالله چهره محبوب پادگان‌ بود. راوی: شمس الله چهارلنگ برای دریافت مطالب زیبا از شهدا و مقاومت عضو کانون و موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار شوید🔻 @ostovar313 شهدا را با صلواتی یاد کنید شما هم با ارسال این مطلب در نشر معارف شهدا شریک شوید http://hajrasoul.ir/2024/04/14/shahid_kalhor
سیلی موشکی رهبر معظم انقلاب: 🔻این شکست قطعاً ادامه پیدا خواهد کرد؛ این تلاش‌های مذبوحانه‌ هم، مثل این کاری که در سوریه مرتکب شدند ــ که البتّه سیلی‌اش را خواهند خورد ــ به دردشان نمیخورد و مشکلشان را علاج نمی‌کند. ۱۴۰۳/۰۱/۱۵ @mahdishahverdi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقام کودکان مظلوم فوعه و کفریا در هفتمین سالگرد شهادتشان گرفته شد دیروز بعد از حملات موشکی ایران به اسرائیل این مطلب در شبکه های اجتماعی سوریه فراگیر شد تیتر مطالب مردم فوعه و کفریا سوریه همراه با شادی یک چیز بود : انتقام کودکان مظلوم فوعه و کفریا در هفتمین سالگردشان گرفته شد و اما ماجرا چه بود: بعد از شروع فتنه تکفیری های النصره و داعش در سوریه که با حمایت غرب و رژیم صهیونیستی و دولت های وابسته عربی در منطقه رخ داد؛ دو شهرک شیعه نشین فوعه و کفریا به محاصره افتاد و مورد حملات تکفیرها قرار گرفت کهدر پی آن صدها نفر کشته و زخمی شدند و بقیه مردم نیز بدون آب و غذا و دارو در محاصره سختی افتادند. تا اینکه طبق توافقی که بین دولت سوریه و مسلحین صورت گرفت؛ قرار شد تا افراد غیرنظامی این دو شهرک(زنان ، کودکان و سالخوردگان) با عده ای از مسلحین معاوضه شوند. اهالی سوار اتوبوس ها شده از شهر خارج شدند تا به منطقه ای امن منتقل شوند اما تکفیرهای النصره سه روز تمام آنها را بدون غذا در منطقه راشدین در نزدیکی حلب متوقف کردند . بعد از مدتی ماشینی حاوی چیپس و پفک به سمت اتوبوس ها آمد و بچه های گرسنه به شوق گرفتن غذا به سمت آن دویدند اما دقایقی بعد انفجاری مهیب رخ داد و 128 کودک در جا شهید شدند وتعداد زیادی نیز مجروح وعده ای مفقود شدند. این جنایت در ۲۶ فروردین ۱۳۹۶(۲۷آوریل۲۰۱۷) رخ داد که مشابهش را این روزها در غزه شاهدیم. ✅لطفا این مطلب را نشر بدهید تا همه بدانند حمله ایران انتقام چه کسانی بود به کانال شهید حاج رسول استوار بپیوندید 🔻 @ostovar313 www.hajrasoul.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقام کودکان مظلوم فوعه و کفریا در هفتمین سالگرد شهادتشان گرفته شد دیروز بعد از حملات موشکی ایران به اسرائیل این مطلب در شبکه های اجتماعی سوریه فراگیر شد تیتر مطالب مردم فوعه و کفریا سوریه همراه با شادی یک چیز بود : انتقام کودکان مظلوم فوعه و کفریا در هفتمین سالگردشان گرفته شد و اما ماجرا چه بود: بعد از شروع فتنه تکفیری های النصره و داعش در سوریه که با حمایت غرب و رژیم صهیونیستی و دولت های وابسته عربی در منطقه رخ داد؛ دو شهرک شیعه نشین فوعه و کفریا به محاصره افتاد و مورد حملات تکفیرها قرار گرفت کهدر پی آن صدها نفر کشته و زخمی شدند و بقیه مردم نیز بدون آب و غذا و دارو در محاصره سختی افتادند. تا اینکه طبق توافقی که بین دولت سوریه و مسلحین صورت گرفت؛ قرار شد تا افراد غیرنظامی این دو شهرک(زنان ، کودکان و سالخوردگان) با عده ای از مسلحین معاوضه شوند. اهالی سوار اتوبوس ها شده از شهر خارج شدند تا به منطقه ای امن منتقل شوند اما تکفیرهای النصره سه روز تمام آنها را بدون غذا در منطقه راشدین در نزدیکی حلب متوقف کردند . بعد از مدتی ماشینی حاوی چیپس و پفک به سمت اتوبوس ها آمد و بچه های گرسنه به شوق گرفتن غذا به سمت آن دویدند اما دقایقی بعد انفجاری مهیب رخ داد و 128 کودک در جا شهید شدند وتعداد زیادی نیز مجروح وعده ای مفقود شدند. این جنایت در ۲۶ فروردین ۱۳۹۶(۲۷آوریل۲۰۱۷) رخ داد که مشابهش را این روزها در غزه شاهدیم. ✅لطفا این مطلب را نشر بدهید تا همه بدانند حمله ایران انتقام چه کسانی بود به کانال شهید حاج رسول استوار بپیوندید 🔻 @ostovar313 www.hajrasoul.ir
شجاعت (خاطره ای از سردار شهید حاج یدالله کلهر) در آغاز انقلاب، در شهریار، جزو اولین کسانی بود که فریاد مرگ بر شاه سرداد. در آن زمان خیلی ها می ترسیدند کوچکترین حرفی درباره انقلاب بزنند، ولی او بدون ترس فعالیت می کرد. عده ای ترسو، به پاسگاه رفته و او را معرفی کردند. گفته بودند در این محل شخصی هست به نام((یدالله کلهر)) که هر شب عده ای را دنبال خود راه می اندازد و مرگ بر شاه می گویند. قرار بود از طرف پاسگاه بیایند و او را دستگیر کنند. حتی به پدر یدالله توصیه کرده بودند که جلویش را بگیرد، ولی او گفته بود که حریفش نمی شوم و به این وسیله آنها را از سر خود وا کرده بود. بعد از این قضایا، به او گفتم : یدالله! دیگر بس است. موقعیت خطرناک شده بیا برویم. گفت: کجا برویم ، مگر می ترسی؟! آن شب از کار خود دست برنداشت. سه بار توی محل رفت و آمد کرد و شعار داد. وقتی به در خانه ای که از او شکایت کرده بودند می رسید ، صدایش را بلند تر می کرد و بیشتر شعار می داد. گفتم یدالله! دست بردار. الان می آیند سراغمان و دستگیرمان می کنند. گفت: ببین ! ما در این راه قدم گذاشته ایم و نباید از چیزی بترسیم، تو هم اگر می ترسی، از فردا شب دیگر همراه ما نیا. راوی: سید مرتضی دهقانی 🌸شادی روح مطهرشان صلواتی هدیه کنید و با نشر این مطلب شما هم در نشر معارف شهدا سهیم شوید🌸 برای دریافت مطالب از شهدا و مقاومت عضو کانال موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار شوید 🔻 @ostovar313 http://hajrasoul.ir/2024/04/16/shahid_kalhor-2
مرد من یدالله در ایام انقلاب مدام این طرف و آن طرف می رفت و فعالیت می کرد‌. زمانی که بختیار بر سر کار آمد، سه شبانه روز به خانه نیامد و از او خبری نداشتیم. در همان روزها، دختر همسایه مان مریض شد؛ او را به بیمارستان بردند؛ در بیمارستان لیست مجروحان درگیری های انقلاب را می بینند که اسم یدالله هم در آن بوده؛ همه بیمارستان را می گردند ولی خبری از یدالله نبود. غروب برگشتند و از من پرسیدند: حاج آقا! یدالله کجاست؟ گفتم : یدالله سه روز است به خانه نیامده. دیدم چهره آنها گرفته است. شک کردم و پرسیدم : چه شده ؟ اتفاقی افتاده؟ گفتند: نه؛ هر چه پرسیدم، چيزی بروز ندادند. آنها که رفتند ، به شک افتادم و گفتم : یدالله تو درگیری بوده و حتما از بین رفته. فردا رفتم پادگان‌ دپو که شلوغ بود. عصر خسته شده بودم و گفتم بروم سری به بقیه بچه ها بزنم . آمدم تا خیابان شهریار. دیدم حجت با ماشینش به طرف من می آید؛ دایی اش حاج یوسفعلی هم سوار ماشین بود؛تا رسیدند، حاجی گفت: بیا ببین! مرد مجاهد تو به پایش تیر خورده. تا خواستم چيزی بپرسم ، حاجی گفت: چیزی نشده ،تیر توی نرمی پایش خورده؛ از یک طرف رفته و از طرف دیگر بیرون آمده، استخوانش سالم است. این را گفتند و یدالله را به بیمارستان بردند. مداوایش زیاد طول نکشید. زخم را بخیه زده و پانسمان کردند . سه روز توی خانه بستری بود؛ روز چهارم، برادرش بخیه ها را کشید و یدالله دوباره راه افتاد. راوی : پدر شهید کلهر 🌸شادی روح مطهر شهدا صلوات🌸 ✅لطفا با نشر این مطلب در معرفی شهید سهیم شوید به موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار بپیوندید🔻 @ostovar313
در آن سرما روستای ما نه جاده خوبی داشت نه وسیله نقلیه مناسب. هر روز باید چند کیلومتر راه طی می کردیم تا به مدرسه راهنمایی برویم.گاهی اوقات سوار تنها ماشینی که در مسیر تردد می کرد، می شدیم. برف می بارید،کلاس که تعطیل شد با عجله به راه افتادیم ولی دیر رسیدیم و به ماشین نرسیدیم. بارش برف سنگین بود و هوا داشت تاریک می شد.سردم شده بود ودیگر قادر به به حرکت نبودم و زدم زیر گریه گفتم:یدالله !دیگر نمی توانم بیایم. گفت:قدرت داشته باش .ما مرد کوهستانیم. اگر نجنبی شب می شود. قوت قلب گرفتم و به راه افتادیم. به رودخانه که یدالله گفت: مثل این که یک حیوان به دنبالمان می آید. برگشتم،پشت سرم را نگاه کردم؛ یک حیوان به دنبالمان می آمد. یدالله گفت: گمانم سگهای ولگرد هستند؛ چوبی برای دفاع پیدا کن. اینها گرسنه اند و به ما حمله می کنند. شاخه درخت را شکسته و هر یک چوبی برداشتیم. با دویدن ما،سگها؛ با سرعت طرفمان دویدند. از شدت ترس، سرما را فراموش کرده بودم. آمدم پشت سر یدالله گفتم:من می ترسم. گفت: نترس‌، قدرت داشته باش. سگها حمله کردند یدالله چوب را بلند کرد و زد توی سر یکی از آنها. هاج و واج نگاه می کردم که فریاد زد:بدو دویدم و هر چند قدم یک بار ،یدالله می ایستاد و در آن سرمای شدید چند سنگ یخ زده را بر می داشت، به سوی سگها پرتاب می کرد و باز شروع به فرار می کردیم. تا به حوالی روستا رسیدیم. با نزدیک شدن به روستا، دیگر به دنبال ما نیامدند. آن روز یدالله مرا نجات داد.با این که هر دو کم سن و سال بودیم، ولی مثل یک بزرگتر، بدون ترس از من نگهداری کرد. راوی: شمس الله چهارلنگ @ostovar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷یا مهدی🌷 💫💚به یاد امام زمان علیه السلام 🥀🤍چو گیسو تو من در پیچ و تابم یابن الزهراء 💫💚چرا یک شب نمی آئی به خوابم یابن الزهراء ... درد دل با امام زمان موکب شهید حاج رسول استوار @ostovar313
افسانه یدالله کلهر می گفت: شبی در مسیر منطقه جنگی، به پایگاهی رسیدم، تصمیم گرفتم شب در آنجا بمانم و صبح بروم. وقتی در میان بچه ها آمدم، یک نفر نشسته بود و از حاج کلهر صحبت می کرد.چه افسانه ها و داستان های دروغی تعریف می کرد. خوب گوش دادم ولی به روی خود نیاوردم، او را شناختم ولی او و دیگران مرا نمی شناختند. فردا موقع صبحانه،دور سفره، خودم را به او رساندم و پرسیدم : شما اهل کرجید؟ گفت : بله نام محله زندگی‌شان را گفتم. پرسید: آره چطور؟ گفتم در ابتدای محله تان یک سربالایی است؟ گفت : آره درسته! برایش عجیب بود که این همه نشانه های دقیق را از کجا می دانم. نگذاشتم که صحبت‌هایمان بیشتر ادامه پیدا کند. صبحانه خوردیم و آماده رفتن شدم. وقتی در ماشين نشستم،آن بنده خدا را صدا زدم و گفتم: چیزی را در این لحظه آخر به شما می گویم. راستش من خود کلهر هستم. این رو گفتم و سریع بدون این که فرصت حرف زدن بدهم، گاز دادم و حرکت کردم. راوی : محمد رضا کلهر برای خواندن مطالب ناب شهدا و مقاومت به کانال موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار بپیوندید🔻 @ostovar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 خوشا به حالِ خیالی که در حرم جا ماند....🕊 🪴🌱 جلال و جبروت حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها✨ مرحوم آیت اللّه مرعشی نجفی ره بارها می فرمودند: علّت آمدن من به قم این بود که پدرم، آقا سیدمحمود مرعشی نجفی - که از زهّاد و عبّاد معروف نجف بود - چهل شب در حرم امیر المؤمنین علیه السلام، بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند. پس شبی در حالت مکاشفه، حضرت علی علیه السلام را مشاهده کرد که به ایشان فرمود: سید محمود چه می خواهی؟ عرض می کند: می خواهم بدانم قبر فاطمه ی زهرا سلام اللّه علیها کجاست؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بودند: من که نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را معلوم کنم. عرض می کند: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرموده بودند: خداوند متعال، جلال و جبروت حضرت فاطمه را به فاطمه ی معصومه سلام اللّه علیها عنایت فرموده اند؛ پس هر کس که بخواهد به زیارت حضرت فاطمه زهرا نایل شود، به زیارت حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها برود. فروغ کوثر، ص ۵۸، کریمه اهلبیت، ص ۴۴ ‌ •┈┈••✾••┈┈• 🦋    🌱 ▪️ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
ازدواج (خاطره ای از شهید حاج یدالله کلهر) تا قبل از انقلاب اصرار می کردیم ازدواج کند،قبول نمی کرد. بعد از انقلاب وقتی وارد سپاه شد،خودش پیشنهاد داد با دختر حاج رضا ،یکی از آشنایان ازدواج کند. رفتیم و حاج رضا گفت : برو دنبالش و بیاور.رفتم پادگان سپاه کرج. ناگهان دیدم یدالله دارد می آید و آر.پی.جی روی شانه اش و کلاه آهنی به سرش.می خواستند سوار ماشین شوند بروند جبهه. رفتم جلو و گفتم : این چه وقت رفتن است گفتی می خواهی زن بگیری،ما رفتیم قرار عقد گذاشتیم و وقت گرفتیم. حالا می خواهی بروی؟ گفت :الان ما سی نفریم و مسئولیت هم با من است.کار ما سه ماه طول می کشد .اگر برگشتم هر کاری خواستید بکنید. اگر نه که هیچ ، دختر در خانه پدرش هست. صورتش را بوسیدم و خداحافظی کردیم. یدالله رفت و بعد از سه ماه برگشت و طبق قولی که داده بود گفتم حالا برویم؟ گفت فقط یک شرط دارم: من جشن عروسی نمی خواهم. ما فقط می خواهیم برویم مشهد. گفتم هر طور دوست دارید. رفتند مشهد و پانزده روزی مشهد بودند و بعد آمدند خانه خودشان. چند روزی بیشتر نماند. تصمیم گرفت دوباره به منطقه اعزام شود.هر چه اصرار کردم که تازه ازدواج کرده و چند وقت صبر کند ،قبول نکرد و دوباره رفت. راوی: پدر شهید کلهر. موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار 🔻 @ostovar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽نمی‌توانیم از سود تجارت با اسرائیل بگذریم! 🔹نیهات زیبکچی، معاون رئیس حزب حاکم ترکیه در نمایشگاهی که شرکت‌هایی که با رژیم اسرائیل تجارت می‌کنند نیز در آن شرکت داشتند، گفت: ما قتل عام اسرائیل در غزه را محکوم می کنیم. اما در مورد بخش‌هایی از تجارت است که به کسی ضرر نمی‌رساند، ماجرا متفاوت است. 🔹اسرائیل کشوری است که ما با آن قرارداد تجارت آزاد داریم، یعنی کشوری که 6 برابر وارداتمان از آن، به آن صادر می‌کنیم. موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار @ostovar313
🇮🇷همگام با انقلاب🇮🇷 در بهمن ۵۷،انقلاب به اوج خود رسیده بود.نزدیک صبح با کلهر و دو نفر دیگر از بچه های محل؛ سوار نیسان شدیم تا به تهران برویم.راه ها رابا الوار و ستون‌های ساختمان نیمه کاره بسته بودند.در پادگان نیروی هوایی درگیری شده بود و یدالله گفت خودمان را برسانیم و اسلحه برداریم. تا جایی با ماشین رفتیم بعد پیاده آمدیم رسیدیم به میدان انقلاب.بعد از پمپ بنزین یک ساختمان شهربانی بود مردم درگیر شده بودند و گفتند ساختمان پر از سلاح است. مردم دم در ایستاده بودند و می خواستند در را بشکنند و نمی توانستند. یدالله با شانه هایش شیشه های پنجره ساختمان را شکست و به داخل رفت و مردم هم به دنبالش.ساختمان به دست مردم افتاد و لی نه از سلاح خبری بود و نه مدارک.نیروها هم فرار کرده بودند.گفتند برویم پایگاه عشرت آباد. رفتیم مقابل پادگان،توپ وتانک گذاشته بودند و تعدادی هم پشت مسلسل بودند.مردم نمی توانستند بروند جلو.از،یک خیابان فرعی به طرف حشمتیه وزندان قصر رفتیم. یدالله همراه چند نفر با دیلم دیوار پادگان را سوراخ کرد. از سوراخ رد شد تا برود اسلحه پیدا کند. درگیری شروع شد و صدای مسلسلها بلند شده بود . آسایشگاه یک سقوط کرد. یک لودر آوردند و دیوار را خراب کردند. مردم به داخل هجوم بردند.وقتی رسیدیم درگیری بین آسایشگاه ۵ و ۶ بود‌.یدالله را دیدم با اسلحه همراه عده ای به طرف زندان قصر می رفت‌. برادرم اسلحه یک سرباز را گرفت و از ما جدا شد. ما هم اسلحه نداشتیم به طرف زندان اوین حرکت کردیم. روز ۲۲ بهمن آمدم به خانه و مادرم گفت یدالله در درگیری تیر به پایش خورده. راوی:پسر عمه شهیدکلهر @ostovar313
✍آرزوهای مرده ها را عملی کنید. 🔹پیش از آنکه منزل عوض کنید. آرزوهای مرده ها را عملی کنید. آنان آرزو می‌کنند که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند و عملی مورد رضایت خداوند انجام دهند. ▪️مرحوم رجبعلی خیاط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 چقدرمدیون شهیدان 🔹 و خانواده های معظم شهیدان هستیم 🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان (عج)..؛ . ❇️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج..؛ . ✅اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم..؛
در میان آتش (خاطره ای از سردار شهید حاج یدالله کلهر) یک انبار مهمات در منطقه آتش گرفت؛مهمات ها داشت از بین می‌رفت و انفجار حاصله، مانع نزدیک شدن به انبار می شد. در این موقعیت خطرناک ؛ حاج علی فضلی ، حاج یدالله و چند نفر دیگر، بدون ترس داخل انبار می رفتند و مهمات های سالم را خارج می کردند. یکی از ارتشی ها به حاج یدالله گفت: شما دیوانه شدید؟ این چه کار خطرناکی است که می کنید حاجی گفت : شما کاری با ما نداشته باشید؛ اگر خطری هست متوجه ماست نه شما بچه ها خودشان را میان دود و آتش می انداختند و جعبه ها را خارج می کردند. به حاج یدالله گفتم: چرا این کار را می کنی؟ارزشش را ندارد که جان خودت را به خطر بیندازی. حاجی گفت: تو که نمی دانی این مهمات را به چه زحمتی تهیه کرده ام؛ گریه ام درآمده تا اینها را از عوامل بنی صدر بگیرم؛ آن وقت تو می گویی بگذارم به همین راحتی از بین برود؟ راوی: ابوذر خدابین 🌸بارنشر مطالب شهدا حسنه است🌸 عضو کانال موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار شوید 🔻 @ostovar313