📡🌟گذری بر زندگی پربار روحانی گمنام و عالِمِ عامِل مالواجردی
⚜ #مرحومشادروان
⚜ #حجتالاسلاموالمسلمین
⚜ #حاجملاعباسعبدالجباری
بهروایت : حاجیحییعبدالجباری
نوشتهی : حاجحجتالهصادقی
#قسمتبیستوچهارم
💠حاجملاعباس به پسرش غلامعلی میگوید :
باید به تهران بروم
🌟مرحوم حاجغلامعلی به پدر عرض میکند :
شما تازگی تهران بودین،
میخواهید به تهران برای چه کاری بروید
👇که
🌟حاجملاعباس میگوید :
به این کارهایش شما کاری نداشته باش
وسیلهای جور کن
تا برویم
من باید به تهران بروم
✨پسرش (مرحوم حاجغلامعلی) میگوید :
الان که عصر جمعه هست
فردا صبح
با ماشین
#حسینشوفر میرویم
👇و مجددا
حاجملاعباس اصرار میکند که :
فردا
#دیر است
باید همین امروز برویم
⚜مرحومزندهیاد حاجغلامعلی از منزل پدرش بیرون آمده و
#سراغ
مرحوم زندهیاد خداکرمیاوری
در همسایگی شان میرود و موضوع
#سفر حاجملاعباس را به او میگوید
⚜ #مرحومشادروان
⚜ #آقایخداکرمیاوری
پذیرفته و میگوید :
تا شما حاضر شوید من هم آب و روغن ماشین را نگاه میکنم و حاضر میشوم
✍اینجانب (حجتاله حاجمختار) آن روز را دقیقا بهخاطر دارم
✍ من که حدود ۱۳ سال سن داشتم
📌سَرِ پُل
👈یعنی درست روبروی مغازهی مرحوم عموحاجعلی
👈و در سمت دیگر مغازهی مرحوم #زینالعابدین ایستاده بودم
🛻 #نیسان آبی رنگی را دیدم از کوچهی سمت حسینیه #وارد سرچشمه شد
🌹 سهنفر جلوی نیسان بودند
👇 و
حاجملاعباس را دیدم
در وسط نشسته بود و
#پارچهای سفید رنگ که قسمتی از
#پیشانی او را پوشانده، شکل
#عمامه دور سرشان
#پیچیده بود
✍ این صحنه را دقیقا یادم هست و حدود دوماه پیش
(متن مربوط به اوائل سال ۱۴۰۱ میباشد)
با جناب آقای
#حاجیحییعبدالجباری
تلفنی که صحبت میکردم
به ایشان عرض کردم
#آخرین تصویری که از
مرحوم حاجملاعباس در
#ذهن دارم چنین است
🌟ایشان گفتند :
بله
درست است
👈بخاطر #جوش و زخمی که این اواخر بر
#پیشانی پدرم بود آن را
#بسته بودند
👈ادامه مطلب فرداشب...
✅ #باماهمراهباشید
💯 #همراهیشما
✅ #افتخارماست
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd