📡⌛️ #کهندیار مالواجرد در #گذرزمان
🔬تحقیق، پژوهش و نگارش خادم روستائی مالواجردی :
✍ #حجتالهحاجمختار
0⃣2⃣قسمتبیستم
💫 #پیسین بود (بعداز ظهر بود) و ساعاتی به غروب خورشید مانده بود که
😱 صدای #شیون و زاری از خانه ملاعلیاکبر بلند میشود و اهالی متوجه میشوند ملاحسن تمام کرده و بهرحمت الهی رفتهاست
🔘آن هنگام علاوهبر بستگان چندتن از #بزرگان مالواجردی در خانه ملاعلیاکبر حضور داشتند
🌐 #بهسفارش ریش سفیدان، چند تن از جوانان روستا #تابوت مخصوص زنانه را که با گذاشتن درگذشته داخل آن و کشیدن پارچهای روی تابوت
✔️حجم بدن مرده پیدا نیست
را از #مردهشورخانه (غسالخانه) که سرچشمه بود به خانهی ملاعلیاکبر میآورند
🔴دلیل #سفارش آن تابوت بعداز خواندن این مطلب برای شما مشخص میشود ...
🔲بسیاری از #اهالی درب خانهی علیاکبر مالواجردی و کوچههای اطراف آن #تجمع کرده بودند
☑️ آنان با يكديگر صحبت و گفتگو میکردند
🔹یکی میگفت :
تا #جنازه را بشورند! و غسل دهند! و کفن کنند! #شب میشود
🔹دیگری میگفت :
بله، شب که نمیشه #جنازه را خاک کنند!
🔹آن یکی میگفت :
بله، خوبیت نداره شب مُرده را دفن کنند!!!
⚪️دقائقی نگذشته بود که چهارنفر #تابوت را در حالیکه
🟠 #پارچهای بزرگ و ضخیم روی آن کشیده شده بود از خانهی ملاعلیاکبر مالواجردی بیرون آوردند
📣و چنین اعلام کردند :
بخاطر شرایط خاص که اولا نزدیک #غروب هست و تا #شستشو و #غسل و #کفن انجام بشه
📢هوا تاریک میشه و بعدشم اگه بخوایم این کارا را انجام بدیم و فرداصبح جنازه را دفن کنیم
📣ممکنه خون از جنازه به کفن بزنه
#جنازه را به حسینیه میبریم و اونجا تو تابوت میمونه
📚 تا فردا #چندملا کنار تابوت قرآن میوخونن
🔰و با ذکر #لاالهالاالله تابوت را به حسینیه میآورند و همسر و فامیل ملاحسن
😭 #شیون و #زاریکنان بههمراه اهالی و تابوت به حسینیه میآيند
💠و مجلس #عزاداری وفات ملاحسن ملاعلیاکبر با حضور خانواده آن مرحوم و اهالی روستا تا #پاسی از شب در #حسینیه برگزار میشود
🔴 روی آن #تابوت را طوری با پارچهی ضخیم #پوشانده بودند که بههیچوجه داخل تابوت پیدا و مشخص نبود که
⁉️آیا #جنازهای داخل آن هست یا نه؟؟؟
👈ادامهی مطلب را شنبه آینده تقدیم حضورتان خواهیم کرد
✅ #باماهمراهباشید
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
لینڪ ما در ایتا
eitaa.com/paborjemalvajerd
لینڪ ما در بله
https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡🌟گذری بر زندگی پربار روحانی گمنام و عالِمِ عامِل مالواجردی
⚜ #مرحومشادروان
⚜ #حجتالاسلاموالمسلمین
⚜ #حاجملاعباسعبدالجباری
بهروایت : حاجیحییعبدالجباری
نوشتهی : حاجحجتالهصادقی
#قسمتبیستوچهارم
💠حاجملاعباس به پسرش غلامعلی میگوید :
باید به تهران بروم
🌟مرحوم حاجغلامعلی به پدر عرض میکند :
شما تازگی تهران بودین،
میخواهید به تهران برای چه کاری بروید
👇که
🌟حاجملاعباس میگوید :
به این کارهایش شما کاری نداشته باش
وسیلهای جور کن
تا برویم
من باید به تهران بروم
✨پسرش (مرحوم حاجغلامعلی) میگوید :
الان که عصر جمعه هست
فردا صبح
با ماشین
#حسینشوفر میرویم
👇و مجددا
حاجملاعباس اصرار میکند که :
فردا
#دیر است
باید همین امروز برویم
⚜مرحومزندهیاد حاجغلامعلی از منزل پدرش بیرون آمده و
#سراغ
مرحوم زندهیاد خداکرمیاوری
در همسایگی شان میرود و موضوع
#سفر حاجملاعباس را به او میگوید
⚜ #مرحومشادروان
⚜ #آقایخداکرمیاوری
پذیرفته و میگوید :
تا شما حاضر شوید من هم آب و روغن ماشین را نگاه میکنم و حاضر میشوم
✍اینجانب (حجتاله حاجمختار) آن روز را دقیقا بهخاطر دارم
✍ من که حدود ۱۳ سال سن داشتم
📌سَرِ پُل
👈یعنی درست روبروی مغازهی مرحوم عموحاجعلی
👈و در سمت دیگر مغازهی مرحوم #زینالعابدین ایستاده بودم
🛻 #نیسان آبی رنگی را دیدم از کوچهی سمت حسینیه #وارد سرچشمه شد
🌹 سهنفر جلوی نیسان بودند
👇 و
حاجملاعباس را دیدم
در وسط نشسته بود و
#پارچهای سفید رنگ که قسمتی از
#پیشانی او را پوشانده، شکل
#عمامه دور سرشان
#پیچیده بود
✍ این صحنه را دقیقا یادم هست و حدود دوماه پیش
(متن مربوط به اوائل سال ۱۴۰۱ میباشد)
با جناب آقای
#حاجیحییعبدالجباری
تلفنی که صحبت میکردم
به ایشان عرض کردم
#آخرین تصویری که از
مرحوم حاجملاعباس در
#ذهن دارم چنین است
🌟ایشان گفتند :
بله
درست است
👈بخاطر #جوش و زخمی که این اواخر بر
#پیشانی پدرم بود آن را
#بسته بودند
👈ادامه مطلب فرداشب...
✅ #باماهمراهباشید
💯 #همراهیشما
✅ #افتخارماست
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd