📡🚙 ماشین جیپی از راه رسید و چندنفر که هیئت #ممتحنه بودند و پاکتهائی در دست داشتند
🚗 #پیاده شدند و بعد ما را به داخل کلاسها که شامل یک اتاق بزرگ و یک اتاق #پنجدری بود راهنمائی کردند
✍من که از همه قدم بزرگتر بود ته کلاس پنجدری لب جوی آب آبسهئر نشستم
👨🦳معلمی پاکت به دست وارد کلاس شد #برپا دادند او درب پاکت را پاره کرد و از داخل آن برگههای امتحانی را بیرون آورد و به هر کدام از دانشآموزان یک برگه داد
👱♂ معلم دیگری که فکر کنم دستکردی یا رومشنی بود پاکت ديگری را باز کرد
👇و
👈از داخل آن یک برگ بيرون آورد وقتی دید همکارش به تمامی دانشآموزان برگه امتحانی داده است با صدای بلند گفت :
هنگامی که...
🔴 تا این کلمه را گفت
🔴 همهی بچهها که داخل کلاس بودند سرشان را به عقب برگرداندند و مرا نگاه کردند
👱♂معلم با #پرخاشگری به دانشآموزان تذکر داد که ؛
همگی سرشان روی برگ امتحانی خودشان باشد
😎اينجا بود که آن معلم مرا زیر نظر گرفته بود که چرا بچهها به من نگاه کردند
✍من که متوجه این موضوع نبودم و سرم روی برگه امتحانی بود بیآنکه
👱♂ #ممتحن ادامه متن دیکته را بخواند
خودم در حال نوشتن جملات ذیل بودم ؛
"هنگامی که از کنار خانهی سعدی گذر کردی چشم بصیرت باز کن
در آستان این خانه آئین ادب بجای آر..."
🔴ناگاه آن معلم بالای سرم رسید و به محض دیدن آنچه نوشته بودم برگه را از من گرفت
و پرسید :
من که فقط گفتم
"هنگامی که"
تو چرا اینها را نوشتهای
گفتم :
آقا اجازه،
خوب اینها در درس سعدی هست که در کتاب آمده است
😎آن معلم با ترش روئی برگه امتحانی مرا داد
و ادامه دیکته را با صدای بلند میگفت و بچهها مینوشتند
👇و
#دقيقا آنچه
#معلمرؤیای من گفته بود،
👈کلمه به کلمه
👈در امتحان تجدیدی شهريور ۱۳۴۶ آمد
👇و
✨من به عنایت مردمان روزگار قدیم کهندیار مالواجرد و
#کرامت مساجد مرحوم حاجیقاسم
💯با نمرهٔ
✅ #بیست قبول شدم و
✅ #تصدیق ششم دوره ابتدائی را گرفتم
💠پدرم
⚜مرحوم حاجعباس علی فتحاله
#تصدیق ششم دوره ابتدائی مرا به دیوار اتاق #مهمانی نصب کرد
💫 #يادشبخیر
💫 #چهدورانی به
💫 #شیرینی یک خواب
✅ #باماهمراهباشید
💯 #همراهیشما
✅ #افتخارماست
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
شبکهپابرج در اینستاگرام
https://instagram.com/shabakepaborj
پابرجمالواجرد در تلگرام
https://t.me/paborjemalvajerd
پابرجمالواجرد در ایتا
eitaa.com/paborjemalvajerd
پابرجمالواجرد در بله
https://ble.ir/paborjemalvajerd