eitaa logo
پابـــــ📡ــــــرج‌مالواجرد
1.7هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
427 ویدیو
1 فایل
☆مجموعه پابرج☆ تاسیس نوروز ۱۳۷۶ ●شبکه‌پابرج ●سایت مالواجرد ●جشنواره ۹۰ ●رادیوپابرج ●پوشش شبکه‌های رسانه‌ملی ●کانال‌ پابرج‌ مالواجرد در : تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، بله و ایتا ⚫حسینیه‌پابرج #09123728749 #09916735248 @Hsadeghi48 @Hsadeghi1348
مشاهده در ایتا
دانلود
📡⌛️ مالواجرد در 🔬تحقیق، پژوهش و نگارش خادم روستائی مالواجردی : ✍ 2⃣2⃣ قسمت‌بیست‌ودوم 🔰👈قبل انکه ادامه‌ی این ماجرای تلخ را بخوانید لازم است دو نکته درباره‌ی متن بالا را برای شما بیان نمایم 1⃣ بستن نمد به دست‌وپای حيوان : آن شب علاوه‌بر جاسوسان سید حسن‌آبادی که از اهالی روستا بوده و پنهانی و احوالات اهالی و خانواده‌ مقتول بودند 👈 تمامی و عمال حسن‌آباد در چند مسیر مالورد به اصفهان 👈 کرده بودند تا چنانچه از مقتول یا اهالی مالورد برای  بخواهند جنازه ملاحسن را به شهر ببرند ایشان شده و آن‌ها را دستگیر و باخود به حسن‌آباد بیاورند 💫همانطور که قبلا بیان کردیم زمین خوبی برای صدا و ضربات می‌باشد که این رسانائی زمین در شب بهتر از روز است 🌐روزگار قدیم هر رهگذری در بیابان چنانچه می‌خواست از : 👈حضور عابران، کاروانیان یا راهزنان پیرامون خود شود 👇با گوش خود به زمین، می‌توانست براحتی قافله‌‌ها، کاروان‌ها و حتی عابران یا تنهائی که 👈کیلومترها با او فاصله داشت، را بشنود 💫همراهان ملاحسن بخاطر همین موضوع به پاهای خودشان و سُم‌های بستند ↙️تا حرکت آنان در مسیر اصفهان توسط عمال سیدحسن‌آبادی شناسائی نشود 2⃣ راه : دومین مطلب واژه‌ی میان‌کوه می‌باشد لازم است بدانیم که در روزگار قدیم مسیر روستا به دارلسلطنه اصفهان در دو روز با منزل سیان انجام می‌شد و از مالواجرد به روستای سیان 👈 از دو مسیر بود 1⃣ به و به سیان : اینجانب اواخر دهه‌ی پنجاه را بخاطر دارم که، 👈جاده‌ی خاکی مالورد از سرچشمه شروع می‌شد به سمت پل رفته،و بعداز پُل 👈در جهت غربی به‌طرف امامزاده و از آنجا حدفاصل عمارت آهنگ و بنای امامزادگان تقریبا با ۳۶۰ درجه تغييرجهت که داشت 👈با شیب ملایمی بطرف شرق قلعه محله‌ده به موازات رشته‌ کوه دملاح به روستای حسن‌آباد می‌رفت 👈و در کنار آرامستان حسن‌آباد جائی که ‌هم‌اکنون بانک صادرات بنا شده‌ است 👈وارد حسن‌آباد و از آنجا به سه‌راه کمال‌آباد 👈سپس وارد دستجرد می‌شد و بعداز دستجر 👈 از کنار مزارع درب‌باغ و همت‌آباد به‌سمت و منطقه سه‌گله 👈که هم‌اکنون جاده‌ی دوبانده کنونی واقع است 👇 به‌ مزرعه‌ عرب و سپس ینگواد و از آنجا به روستای تاریخی می‌رسید 🔆در نزدیکی امامزاده سیان چشمه‌آب شیرین و سرویس بهداشتی آن روزگار هر مسافر خسته راه را برای حداقل یک شب بیتوته می‌کرد 👈تا صبح روز بعد ادامه مسیر به‌ اصفهان را با انرژی طی کند 🌐آن زمان مسافرت از روستا به سپاهان طی ... 👈ادامه‌ی مطلب فرداشب تقدیم خواهد شد ✅ 📡 لینڪ ما در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd لینڪ ما در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡⌛️ مالواجرد در زمان 🌞هوای بسیار گرم و پای ساعتی نگذشته بود که آن دو مرحوم 💧آخرین کوزه‌هایشان را به خشکیده خود می‌رسانند و 💥 آب خنک، شیرین و گوارای داخل چند ساعتی را طی طريق می‌کنند تا بلاخره به آن‌جا می‌رسند ❌اما با دیدن آب‌انباری که تهی از قطره‌ آبی هست و از آب نیست و ... 😱تا دقائقی دیگر قسمت ۲۵ از سری مطالب این بخش تقدیم حضورتان خواهد شد ✅ 📡 لینڪ ما در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd لینڪ ما در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡⌛️ مالواجرد در : ✍ نوشته : حجت‌اله‌حاج‌مختار 5⃣2⃣ 💫به که در مسیر آن هیچ و روستائی وجود نداشت راه می‌گفتند 😱تعدادی از مردمان آن خطّه که از جمله آن‌ها ⚜ از اهالی مالواجرد بودند 😱 در راه میان‌کوه بخاطر تمام شدن آب و عدم دسترسی آنان به آب 🌹 از جان داده و شدند 👈روزگار قدیم که بسیار بودند می‌گفتند : 👈یا هرکس خیلی بود می‌گفت : شدم یا دارم می‌شم 🌐حدود ۱۳۵ سال پيش از اهالی روستا توسط پیمانکاری برای گرفتن شيره گیاه بکار گرفته می‌شوند و مدت یکی دوماه به سرحدّات چهارمحال و بختیاری می‌روند 👈آنان پس‌از اتمام کار در قمشه برای خانواده‌های خود سوغات تهیه کرده و از آنجا راهی روستا می‌شوند 💫بعداز قمشه دوتن از همشهریان برای اینکه به مالواجرد برسند 🔰علیرغم همراهان از عدم رفتن از مسیر میان‌کوه، 🥀 شده و راهی آبادی می‌شوند زمان سفر آن دونفر تا روستا دو روز و طول سفر آن گروه از مسیر روستاهای محمدآباد و مزرعه ۴ روز بوده‌است 🌞هوای بسیار گرم و پای ساعتی نگذشته بود که آن دو مرحوم 💧آخرین کوزه‌هایشان را به خشکیده خود می‌رسانند و 💥 آب خنک، شیرین و گوارای داخل چند ساعتی را طی طريق می‌کنند تا بلاخره به آن‌جا می‌رسند ❌اما با دیدن آب‌انباری که تهی از قطره‌ آبی هست و از آب نیست و ... 1⃣ مرحوم ولد مرحوم 👈برادر مرحوم 👈عموی مرحوم حاج‌محمدکلثوم 👈و مرحوم حاج‌میرزامحمدعلی مرتضی 2⃣ مرحوم ولد ابراهیم 👈پدربزرگ مرحوم حاج‌ابراهيم حیدر و 👈پدربزرگ حاج‌استادحسین بنا آن دوتن بودند که حدود ۱۳۵ سال پیش در راه میان‌کوه بر اثر تشنگی جان سپردند و شهید شدند ♻️سرگذشت آن دو مرحوم مفصل هست و در فرصتی دیگر تقدیم علاقمندان به اینگونه مطالب خواهیم کرد 👈ادامه‌ را شنبه هفته بعد بخوانید 📡 لینڪ ما در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd لینڪ ما در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡🚙 ماشین جیپی از راه رسید و چندنفر که هیئت بودند و پاکت‌هائی در دست داشتند 🚗 شدند و بعد ما را به داخل کلاس‌ها که شامل یک اتاق بزرگ و یک اتاق بود راهنمائی کردند ✍من که از همه قدم بزرگتر بود ته کلاس پنج‌دری لب جوی آب آب‌سه‌ئر نشستم 👨‍🦳معلمی پاکت به دست وارد کلاس شد دادند او درب پاکت را پاره‌ کرد و از داخل آن برگه‌های امتحانی را بیرون آورد و به هر کدام از دانش‌آموزان یک برگه داد 👱‍♂ معلم دیگری که فکر کنم دستکردی یا رومشنی بود پاکت ديگری را باز کرد 👇و 👈از داخل آن یک برگ بيرون آورد وقتی دید همکارش به تمامی دانش‌آموزان برگه امتحانی داده است با صدای بلند گفت : هنگامی که... 🔴 تا این کلمه را گفت 🔴 همه‌ی بچه‌ها که داخل کلاس بودند سرشان را به عقب برگرداندند و مرا نگاه کردند 👱‍♂معلم با به دانش‌آموزان تذکر داد که ؛ همگی سرشان روی برگ امتحانی خودشان باشد 😎اينجا بود که آن معلم مرا زیر نظر گرفته بود که چرا بچه‌ها به من نگاه کردند ✍من که متوجه‌ این موضوع نبودم و سرم روی برگه امتحانی بود بی‌آنکه 👱‍♂ ادامه متن دیکته را بخواند خودم در حال نوشتن جملات ذیل بودم ؛ "هنگامی که از کنار خانه‌ی سعدی گذر کردی چشم بصیرت باز کن در آستان این خانه آئین ادب بجای آر..." 🔴ناگاه آن معلم بالای سرم رسید و به‌ محض دیدن آنچه نوشته بودم برگه را از من گرفت و پرسید : من که فقط گفتم "هنگامی که" تو چرا این‌ها را نوشته‌ای گفتم : آقا اجازه، خوب این‌ها در درس سعدی هست که در کتاب آمده است 😎آن معلم با ترش روئی برگه امتحانی مرا داد و ادامه دیکته را با صدای بلند می‌گفت و بچه‌ها می‌نوشتند 👇و آن‌چه من گفته بود، 👈کلمه به کلمه 👈در امتحان تجدیدی شهريور ۱۳۴۶ آمد 👇و ✨من به عنایت مردمان روزگار قدیم کهن‌دیار مالواجرد و مساجد مرحوم حاجی‌قاسم 💯با نمرهٔ ✅ قبول شدم و ✅ ششم دوره ابتدائی را گرفتم 💠پدرم ⚜مرحوم حاج‌عباس علی فتح‌اله ششم دوره ابتدائی مرا به دیوار اتاق نصب کرد 💫 💫 به 💫 یک خواب ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡🌟 گذرے بر عالِمِ عامِلِ مالواجردی 💠 ✍ نوشته‌ی: حجت‌اله صادقی 🎙به‌روایت: حاج‌یحیی‌عبدالجباری 2⃣ در سال ۱۲۸۴ شمسے در روستاے مالواجرد دیده به جهان گشود او تا سنین جوانے در مالواجرد و نمو کرد 🌐 اوایل قرن گذشته به دلیل خشکسالے و کاهش آب چشمه‌های مالواجرد بسیارے از اهالے روستا براے امرار از مالواجرد کردند بعضے از آنها با جا گذاشتن خانواده‌شان در روستا به‌طور مقطعے و به‌ صورت ۶ ماه تا یک‌سال به دیگر سفر کرده و با کار و تلاش و زحمت فراوان اندڪ اندوخته و هر از گاهے به مالواجرد می‌آمدند ♻️ آن روزگار به خاطر عدم وجود ارتباطات و اطلاع و آگاهے از آنها اصطلاحا می‌گفتند : فلانے (zendero) از روستا رفته ✳️ اغلب جوانان و نوجوانان زنده‌رو می‌رفتند در طول مسیر تا مقصد که بیشتر مواقع بدون مقصد و سفر می‌کردند تا به شهر یا دیاری رسیده و کار کنند 👇که اگر براے آنها در هر جائے که بود می‌شد همانجا ساکن شده و می‌ماندند 🔰افراد که نکرده بودند پس از 🌐 سال‌هاےسال طول می‌کشید تا دوباره به بازگردند ⚜ مرحوم حاج‌ملاعباس در سال ۱۳۰۳ به قصد امام‌رضا علیه‌السلام با خالے و پاے از روستا عازم سفر شد ✍ براے وے در طول مسیر می‌افتد 👈او به هر آبادے که می‌رسید لازم بود کارے انجام داده تا بتواند فقط و 👈آن هم به اندازه‌ے و تهیه کند 🌐ماه‌ها می‌گذرد تا این‌ که در مسیر مشهد 👈به جاده می‌رسد و در کار تونل در زمان مدتے را در آنجا کار می‌کند 👈آن مرحوم در اداره‌ے راهسازے حدود ۳ ماهے کار می‌کند ✍ تا بلاخره بعد از گذشت چند ماهے به مشهدمقدس می‌رسد و در ... 👈لطفا ادامه‌ے مطلب را فرداشب بخوانید ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡🌟گذری بر زندگی پربار روحانی گمنام و عالِمِ عامِل مالواجردی ⚜ نوشته‌ی : حاج‌حجت‌اله‌صادقی ✍جاده‌ی مالورد به اصفهان در سال ۱۳۶۱ از طرفی 👇و ✍نیسان مرحوم از سوے دیگر!!! 👈 شما محاسبه کنید چند ساعت در مسیر بودند ✍ساعاتے از شب گذشته بود آن‌ها به اصفهان می‌رسند 👈 شرکت‌های مسافربری بسته بودند و مرحوم خداکرم ایشان را به تهران رسانده و پیاده می‌کند ✍نقل‌قول از مرحوم شادروان آقای حاج‌غلامعلی عبدالجباری : دقایقی بعداز رفتن خداکرم دروازه تهران در شهر اصفهان سوار شدیم و اندکی بعد اتوبوس حرکت کرد 🔰 هنوز نیم ساعتی از حرکت اتوبوس نگذشته بود که خوابش برد و هر از گاهی می‌شد و سوال می‌کرد : کجاست؟ به رسیده‌ایم؟ 🔹من پاسخ پدرم را می‌دادم و ایشان مجددا اندکی بعد به خواب می‌رفت 💠در کمربندی قم پدرم را صدا زدم و ایشان به سمت حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله علیها دادند و گفتند 🔰بعد از قم یکی دو نوبت باز شد اما تغییر کرده بود : غلامعلی ساعت چنده؟ گفته‌اند؟ هستیم؟ 🔹و آخرین بار پاسخ دادم : نزدیڪ بهشت‌زهرا(س) و اذان صبح را هنوز نگفته‌اند 💠 پدرم پس از شنیدن حرفهایم چشم‌هایش را بست و ناگاه سرش روی رها شد و آخرش نیمه تمام ماند 🔹 شدم از دار رفت 💠و این‌ چنین بلند و حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌شیخ‌عباس عبدالجباری در روز یازدهم ماه مهمانی خدا از جسمانی او جدا شد و به اعلی پرواز کرد 🔹چیزی نگفتم تا به رسیدیم و مسافران پیاده شدند 👈 شاگرد و راننده‌ی اتوبوس گفتند : آقا رسیدیم شما چرا نمی‌شوید؟ 🔹 گفتم : چگونه پیاده شوم رحمت خدا رفته و سرش بر من است کمکم کنید ✨ آن‌ها گفتند : اینطوری نمی‌شود و ترمینال را خبر کردند 👈ادامه‌ی مطلب را فرداشب تقدیم خواهیم کرد ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd